متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
هنوز دوستش داری؟! اخرین بار حرفاش رو که زد به قلبت توجه کرد؟ یادش میومد که با کلمه به کلمه صحبتاش داره تو رو به نابودی میکشونه یا حواسش نبود؟وقتی به عالم و آدم ثابت کردی دوستش داری، به چشمش اومد یا بازم دیدی چشماش همیشه قراره بسته بمونن و...
دلتنگی وقتی تلخ میشه که تو همه وجودت به سمت آدمی میره که حتی خودش از دلتنگیت با خبر نیست و تو مدام اون آدم تو تک تک لحظه هات میبینی و حتی کلمه ای نداری براش بنویسی تا اون بخونه.
تا اون بخونه.
تا اون بخونه.
✍سارا عبدی
ماه می داند و من ،حال مرا دور از تو
عصر جمعه
یعنی دَم نوشی از دلتنگی
در فنجانی به رنگ امید
امیدی از جنس شروع...
عصرهای جمعه بیا
بیشتر داشته باشیم
هوایت را ، هوایم را
مهرت را با عشقم درآمیز
و مرا مهمان قهوه ای کن
که با عشق دم کشیده است
بخند در چشمانم
فدای ناز نگاهت...
وقتے تو نیستے . . .
شادے ڪلام نامفهومے ست !
و دوستت می دارم رازیست
ڪہ در میان حنجره ام دق میڪند
و من چگونہ بے تو نگیرد دلم ؟
اینجا ڪہ ساعت وآیینہ و هوا بہ تو معتادند !
S...🕊🥀
دلتنگی
حس عجیبی است
گویی خواهی مرد
اما نمی میری...
این روزها کمی بیشتر از حدِ معمول دلتنگت می شوم!
دلتنگِ آغوشت، که همچو پناهگاهِ امنی ست، برای ناامنیِ این روزها
دلتنگِ حرف هایت، که مرحمی ست برای زخم های دلم
دلتنگِ خنده هایت، که امیدبخش زندگانی ام است
و چشمانت، مانند کهنه شرابی ست، که عجیب مرا مست می...
امشب قلبم عمیقا درد میکرد ، انقدری که رگه های درد در بند بند وجودم رخنه کرده بود ، این درد برای امروز و دیروز نبوده انگار سالهاست با من هست ! فقط مشکل اینجا بود که دلیل اش و پیدا نمیکردم ...
من راه های مختلفی و در زندگیم...
همه احساسات ما در شب پررنگ تر هست ، چشمهایت را میبندی و خاطره ها یکی یکی از جلوی چشمانت رد میشوند ، و تو میرسی به این حرف که در عاشقی کردن شب هایش سخت است ، روز که میشود منطق حکم فرما مطلق است و تو به بهترین...
غرق در افکار خودم بودم که صدای فندکش توجهم رو جلب کرد ! با آشفتگی و خستگی که در چهره اش میتونستم احساس کنم ؟ سیگارش رو روشن کرد و با تمام رگ و ریشه های تنش یه پُک عمیق زد ! پر ازحرف بود پر از ناگفته هایی که...
سلامی به وسعت دریایِ معرفتِ عباس
به عالیجناب عشق حسین بن علی
که در سرتاسر این هستی
دلباخته های بسیاری را
اسیر عشق بی چون وچرایش کرده است!
آقای من ...
به باب کرمی که داری
ضمانت این حال دل ما را
در پیشگاه معبود حق
برای دیده شدن خواسته...
اگر ویرانه ام از غم به غم آبادِ آبادم
دلم گر شد اسیرِ عشق جانا سروِ آزادم
نگاهم خیس و غمباراست اگر درکنجِ تنهایی
تو گویی چون شَباویزَم که با اندوه همزادم
ز سوزِ هجر می سوزد پر و بالم چو پروانه
از آن ساعت که یکباره به دامِ عشق...
ولی اونجور که من بلدت بودم هیشکی بلدت نیست
اونجور که من منتظر اومدنت میشدم هیشکی انتظارتو نمی کشه
اونجوری که من وجودمو برات گذاشتم هیشکی برات همه شو نمیذاره
اونجور که من دوست داشتم هیچوقت هیچکس نمیتونه دوست داشته باشه
تو اون آرامشی که کنار من داشتی کنار هیشکی...
بغض در چشمان سردت جان گرفت
گریه کردم، آسمان باران گرفت...
ماه غمگین! می شود آیا مگر
اشک های مرد را آسان گرفت!
یوسفم در چاه، دلتنگِ پدر
جای قعر چاه را زندان گرفت!
من گرفتارم به زخم بی کسی
شاعری که درد بی درمان گرفت!
باز هم در گریه...
واژه های متارکه کرده را ،
در بیوه خانه ی ،کدامین شعر بِگُنجانم
بلورهای کریستالی نُت را،
بر سر کدامین نُت گیتار
فِرِت اول را ، یک پرده بالاتراز دلتنگی میگیرم
شاید فرت های دیگر، خود آرام آرام به تکاپوی یافتن عصر بارانی باشد.
کوک های کم طاقت فریادهای خاموش......
هر روز با واژه هایی دلتنگ
در پشت دیواری از تنهایی
یادت را زمزمه می کنم
و خاطراتت را می بوسم
ای کاش کنارم بودی
و ردی از نگاهت را
میان دل نوشته هایم می دیدم
تا به جای واژه ی دلتنگی
ردیف شعرهایم می شدی
مجید رفیع زاد
دلتنگی نوعی فریاد است
فریاد خفقان...
از درون رنج می بری
از درون شرحه شرحه میشوی
مروارید اشک هایت صورتت را
چنگ می اندازند و سر انجام
صبح همان روز
شاد تر و بَشاش تر از هر روزی
از خواب بر میخیزی...
دلتنگی نوعی فریاد است....
ولی هرچقدر هم عاشقت باشم
یادم نمیره چه شبایی هیچ وقت برام
صبح نشدن...
دیگه سراغی ازت نمیگیرم ..
دلتنگی بهونه خوبی برای برگشت
دوباره نیست
لب پنجره ی چشمم
تقویمی بی فصل را
ورق می زند
باد.
رضاحدادیان
بی تو،
یخِ این دنیای بد خلق پیشِ ما آب نشد …
باور کن بهاری که نفس های تو را نداشته باشد،
بهار نیست؛
بی نهایت زمستان است… زمستان!