شعر عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر عاشقانه
از تو خاطره ای با من است
که به بوی
گلاب و آویشن آغشته است
از تو خاطره ای با من است
که هر بار
طول این خیابان را کوتاه می کند
دلِ من دوست دارد ریش باشد
شبیه موج،پُرتشویش باشد
تو بی رحمانه زیبا هستی،ای ماه!
چگونه چشم من درویش باشد؟!
رضاحدادیان
ای که پنداری بدون تو فراغت
می کنم
دور ازآغوش تو احساس کسالت
می کنم
گررسد روزی که ازکویت گذرافتد
مرا
می زنم فریادو از شوقم قیامت
می کنم
چین زلفت را دو دین و صدخدا
دیدم دگر
بعداین ازچشم هندویت اطاعت
می کنم
مردم چشمت مرا بیگانه انگارندو
من...
آنقدر دوستت دارم
که تشنه ام شود، چون آبی گوارا می نوشمت!
اگر گرسنه ام شود، چون برنج و خورشت کردی، عشقم را از تو سیر خواهم کرد.
اسمت را سر زبانم خواهم انداخت و
سر و صورتم را با نام مبارکت، متبرک خواهم کرد.
در کوچه و خیابان،
در...
مدتی ست کە چشم هایت در کوچەباغ چشمانم قدم نزدەاند
با نفس هایم عکسی نگرفتەاند
در گوشە ی چشم هایم ننشستەاند
گل های روحم را لمس نکردەاند و
در آغوش ترانە هایم بە خواب نرفتەاند،
مدتی ست رایحه ی راستین قصیدەام را نبوییدەای...
اما بدان که هنوز،
پیکرم باغی ست...
محبوبم!
آنگاه که چون رهگذری از کوچه عشقم می گذری
مهر و ناز و زیبایی، لبریز از وجودت را جمع می کنم و
در قلبم می گذارم.
تا که ره توشه ای شود، برای روزهای دور و دراز عاشقی.
مطمئنم روزی نیازمند نفس هایت خواهم شد و
مهر و محبتت...
اگر تو پرتوی خورشید بودی
به هیچکس نمی دادمت!
شب ها اسم تو را بر سینه ی تمام ستاره ها می نوشتم
و پیراهن نورانی تو را تنپوششان می کردم
و خودم هم در میان گرمای این عشق آب می شدم.
شعر: برهان برزنجی
ترجمه: زانا کوردستانی
سایه سار من است،
گیسوانت.
در سایه اش،
شادمانی هایم را پیدا می کنم...
شعر: برهان برزنجی
ترجمه: زانا کوردستانی
همه ی عاشقان جهان
حجله ی عشق خود را آذین بستند،
فقط من نتوانستم!
چرا که در آن زمان،
مشغول سرودن شعری برای تو بودم.
شعر: سوران ندار
ترجمه: زانا کوردستانی
سرد است لباس گرم خود را تن کن
با هیزم عشق،،،آتشی روشن کن
دلگرم نوازش نگاهت هستم
از غرفه ی آرزویمان دیدن کن
✍بهناز محمدی (نازی م)
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
می خواهمت به جان
در دل تویی نهان
ای حسرتت به دل ،مشک ختن تویی
چشم تو نرگسان،زیبای من تویی
مرز جنون من
رویای و عشق من
دارم تو را به دل دلدار مهربان
در شور هر غزل
نام تو هست عیان
رسوای عالمم، بی نام و بی نشان
خواهان...
رایحه ی لیمو
فضای آغوشم را
پرکرده است
به گمانم
در شبِ پیراهنت
به بار نشسته اند
لیموهای نوبرانه
علی مولایی
«رویای خیس»
شبی همچون ژنده پوشی شبگرد،
به کوی تو آمدم سرگردان.
اهل کوچه همه در خواب.
سراغت را می گیرم،
از توت سالخورده ی انتهای کوچه،
از آن سگ ولگرد،
اما نیست از تو هیچ نشان.
دلم برای دیدن رویت چه بی تاب.
از تو پیدا نیست ردی،
از...
حیطه پرگار
تا مست شراب لب دلدار نگردم
هوشیار نخواهم شد و بیدار نگردم
یغما ببر ای دزد همه دار و ندارم
جز بهر نگار ، عازم پیکار نگردم
ای شیخ گلو پاره مکن تا نرسد یار
صد پاره شوم صالح و دین دار نگردم
ما را تو نترسان ز...
«کیمیا»
روزی در این دشت فراخ،
سبزه ای می روید،
همنشین گلی می شود،
به یاد تو،
اورا با لبخند در آغوش می گیرد
و از تو، به او می گوید.
هر شامگاه،
صدای باد را می شنود
و نجواهای مرا، می آورد به یاد؛
نغمه هایی که از دل...
روزی که تو را ببوسم
روز عید من است.
حتی اگر ماه را نبینم
هلال ماه شوال است
قرص روی ماهت.
شعر: لقمان لک
برگردان: زانا کوردستانی