متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
مچاله می شود
قلبی که به شوقِ پرواز،
در دستانت بال گشوده است!
دلشکستگی،
شناسنامه ی عاشقان
است و بس!
اینجا آدم هایی هستند که آرزو می کنند،
ای کاش معشوقه شان، کمی دلتنگ شود.
کاش در این دلتنگی هم، تنها نَمانند...
آدم هایی هستند که آنقدر از همراهِ قدیمی شان حرف می زنند،
که به گمانم دیگر، در و دیوار اتاق شان او را بشناسند!
مهمانِ همیشگیِ آن ها،...
هر فصلی یک نقاشیِ بی نقص است؛
که از رسوماتِ دلبری پیروی می کند.
باید لا به لای خستگی ها
مو به موی طبیعت را با چشم دل نگریست،
و آرامش را درون رگ ها جاری کرد.
باید پا در کفشِ آدم گذاشت و
سیب های ممنوعه ی زندگی را...
همانا آن چه عمیقاً آشکار است را،
جرأت کتمان نیست!
و چقدر عشق ات تار و پود محکمی ست؛
در سر تا پایِ وجودِ من!
در میانِ واژه های گنگی که در ذهن درمانده ام
جای دارند، تنها \تو\ قابل فهمی!
بقیه اش هذیان زاده شده،
و از لب هایم...
کسی را بیاب که بتوانی،
تمامِ او را
در عشق خلاصه کنی.
که حاضر باشی،
میان کلافگی هایت
ساعت ها با او هم کلام شوی.
و با کمک انگشتِ اشاره اش ؛
الفبای عالم را بیاموزی.
کسی باشد که
از تمنایِ نگاهش بخوانی؛
باید چهره ی واقعی ات را
به...
دلدارِ من!
این قضیه همواره در افکارِ من
جولان می دهد
که تو را کمی بی ملاحظه
دوست بدارم.
چیزی شبیهِ یک
داستانِ عاشقانه ی کلاسیک،
با پایانی به یادماندنی.
من آیه ی داشتنت را
هر روزِ سال شمسی
با خود م مرور می کنم!
تا این گونه آشکار شود؛...
درِ بالکن رو باز کردم تا برم پیشش.
سرشو برگردوند تا منو ببینه. گفت:
+تو که می خواستی استراحت کنی سارا، چیشده که اومدی اینجا؟
یهو غیب شدی. نگرانت شدم. حدس زدم اینجا باشی و به پرنده ها سر بزنی تو این هوای گرفته ی عصر!
+آها. چند روزه کارام...
دختری در من
هر روز صبح؛
به وقتِ معاشقه ی شبنم و سبزه ها
میوه ی زندگی را در بند بند وجودش به بار می نشاند.
چترش را در ایستگاه جا می گذارد تا صورتش با آبِ باران شسته شود...
و بی توجه به نگاهِ مسافران؛
به وسعتِ خیالش بر...
من در این کلبه ی خاموشِ تنهایی؛
سال ها نشسته و به نصیحت های ماهِ اغواگر گوش سپرده ام.
آنقدر از تو حرف زده ام؛
که مشامم از عطر خیالت پُر شده و جانم را به لب رسانده است.
تمام سطر هایِ دفتر شعرم
از غصه سیاه گشته و
جایی...
داشتم حوالیِ نابودی قدم می زدم که
مرا با کوچه ی عشقت آشنا کردی.
یکی از همین روزهای تقویم،
دست هایم را گرفتی و
مشتی از بهشت برایم به ارمغان آوردی!
همان جا بود که به یُمنِ حضورت،
اردیبهشت سرسبزتر گشت و
برایم معنا یافت!
کاش دوربینم،
آتش عشقت را ثبت می کرد
برای روز مبادا...
فصل نشانه گذاری شده ی کتابم را در مکانی که آغشته به آرامش است، باز می کنم.
به دنیایِ خیالی رنگارنگ و شاید سیاه سفیدم وارد می شوم!
هر چقدر که پیش می روم عطش و کنجکاوی ام بیشتر می شود.
صفحات را ورق می زنم و سفر می کنم...
کاش دریا بودم و
وسعت دوست داشتنم را
به رخت می کشیدم.
کاش دریا بودم
و تو را
در آرامشم غرق می کردم.
کاش می توانستم
دریا باشم،
تا عشقِ بی قید و شرطم
عیا ن تر از همیشه
شود...
پدر اما عجیب بوی امنیت می دهد.
وقتی به قلبش تکیه داده ای
گویی امن ترین جای جهان نشسته ای
و مطمئنی آب از آب تکان نمی خورد.
پدر اما عجیب ستون های عشق را سرپا نگه می دارد.
پدر اما، باید ماندنی باشد تا دلگرمی اش روزهای سخت را...
دنیای ساختگیِ من
قبل و بعد تو چقدر متفاوت بوده است.
قبل از تو خیال می کردم
هر چیزی اندازه ای دارد،
هر آغازی پایانی دارد،
هر کسی آستانه ی ماندنی دارد.
اما بعد از تو فهمیدم
مهربانی می تواند بی اندازه باشد.
دوست داشتن می تواند پر شور و...