گوشه ای نشسته ام و دویدن ثانیه ها را از مرز روزها و شب ها نظاره میکنم اما مدت هاست نه دیگر این اتاق کوچک راضی ام میکند نه پنجره ای که یک وجب بیشتر آسمان ندارد دلم تنگ است... برای ستاره ها برای سکوت ماه برای رقص مهتاب برای...
چشمان تو معنای تمام جمله های ناتمامی است، که عاشقان جهان دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند و از گفتار باز ماندند... ️️️
چشمان تو معنای تمام جمله های ناتمامی است، که عاشقان جهان دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند و از گفتار باز ماندند...
تنها راه حل مسئله حقوق بشر، فراموشی است.
خنداندنِ افراد موجبِ فراموشی مشکلاتشان می شود؛ چه انسانِ نیکوکاری است، آن کس که فراموشی را به دیگران هدیه می دهد ... !
خنده، بخیه است بوسه، بخیه است فراموشی، بخیه است مهربانی ، بخیه است آدم بیبخیه متلاشی میشود! آدم زخم است...
دیگر کدام کوچه کدامین نگاه خط های خستگی ام را میشمارد خستگی خطوط خاموشی در سالهای فراموشی دیگر کدامین دفتر کدامین شعر اشتیاق دیدنت را شکوفه می دهد بر رؤیای منجمد جمعه ها جمعه های منجمد بی روح.
+ آیا نگران این نیستی که بعد از مرگ همه تو را به فراموشی بسپارند؟ - خب،تو نگرانی؟ + فک نمیکنم.من با آدم های زیادی در ارتباط هستم که با هم صمیمی هستیم.وقتی عشق بین ما هست،مگر میشود فراموش شد؟عشق کلید زنده ماندن است حتی بعد از مرگ.
گاهی تنها چیزی که مرا به زندگی پیوند می دهد فراموشی دنیاست، یک فنجان چای و یک موسیقی روحنواز چیزی شبیه نگاه تو
مثلِ سالهای برفی میماند/ روزهای امروز / از زانوان /بالاتر رفته/ سالِ برفیِ سیاه/ حالا/نشسته ام/ خاطره های یخ زده را می شُمارم/ چیزی بیادم نمی آید/ تاریخ را فراموشی گرفته/نیستی/ پشتِ سر هم/ نشسته/ به آینه نگاه میکند...
حکم دل است که مشکل است بین من و تو … حکم دل است که فاصله است بین من و تو … حتی اگر از دوریت این دل بمیرد عاشق محال است که فراموشی بگیرد … !! من در خطرم بی عشق بی بال و پرم بی عشق … بی...
از صمیم قلب برای بعضی از خاطرات آرزوی فراموشی میکنم
دلت نگیرد از نبودن کسی آدم ها سالهاست که دچار فراموشی اند...
آه که عشق بس کوتاه بود و فراموشی / بس بلند...
باز شدن غنچه های مهر، خزان را به دست فراموشی می سپارد.
به خواب رفتنم از حسرت هماغوشی ست که بهترین هدیه، واقعا فراموشی ست....
می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزادباش
بگذار که فراموش کنم تو چه هستی ! جز یک لحظه یک لحظه که چشمان مرا میگشاید در برهوت آگاهی ؛ بگذار که فراموش کنم ...
آه.. که عشق بس کوتاه است و فراموشی، بس بلند ...