متن نگاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نگاه
چندیست زمین ، بی نهایت تنهاست
دل مردگی از نگاهِ سبزش پیداست
خون می چکد از دماغهٔ هر قله
انگار فشارِ خونِ دنیا بالاست
بهزاد غدیری
چشمانِ سیاهت، چو نگینِ گلِ الماس؛
هر موجِ نگاهت، تبِ گرمای پُراحساس؛
وقتی بزنی چشمکی از، چشمه ی قلبت،
آبی بشود شورِ دلم مثلِ گلِ یاس!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿
قلبم به هوای تو زند شورِ نفس؛
حسّم به جز از «تو» نکند میل به کس؛
زیباست نگاهی به دلِ من که فقط،
محتاجِ نگاهِ دلِ «تو» باشد و بس...
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌺❤️🌺
محبوب من
از من تا تو فاصله ای نمانده است
جز یک دست
یک نگاه
مرا محکم در آغوش بگیر
مالِ خودت را سفت بچسب...
آدم ها زود از هم دور میشن
،محو میشن
حس ها کم رنگ میشن
صدا ها قطع میشن
نگاه ها تموم میشن
و
قلب ها تاریک .....
صدف مسعودی
چند وقتی است که بی خواب شده ام
در میان بی خوابی هایم به دنبال تو میگشتم
دنبال دلیلی برای از تو نوشتن
برای لمس دستانی که هیچ گاه ندیده ام
گاهی دلم برای دیدارت تنگ می شود
آخر دل است، این چیزها را نمیفهمد
گاهی دلم می خواهد زمان...
نبض نگاهم
به شوق دیدن تو میزند..
آریا ابراهیمی
هفت شهرِ احساس را،
پشتِ سر گذاشتم؛
تنها چیزی که دیدم،
مهر بود،
در نگاهِ هر شهروندی!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.
سپیدند،
چونان برفِ نشسته روی مویم،
شورِ نگاهِ شعرم؛
و چشمانِ احساسم،
که مانده اند در راه،
به امیدِ آمدنت!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.
دوباره شب است و
هجوم تلخ بی کسی
آغاز دلتنگی واژه هایی پژمرده
و بغضی که در هر ردیف و قافیه
تو را صدا می زند
ای کاش بودی
تا که شعرهایم
چشم هایت را می بوسیدند
و هر شاخه از دل نوشته هایم
به لطف ناز نگاهت
شکوفه می...
هر شب
دلتنگ تر از همیشه
همراه شعرهایم
به ضیافت چشم هایت می آیم
چه مشتاقانه بهترین واژه ها را
در وصف نگاه زیبایت ردیف می کنم
و فریاد عشق سر می دهم
اما تو به جای ملاحظه ی دلتنگی هایم
با سکوتت ، دیواری از تنهایی
به دور من...
هر صبح
خوش رنگ ترین لباس عشق را
بر تن واژه های عریان می کنم
و به انتظار طلوع چشم هایت می نشینم
تا زیباترین سروده هایم را
از لحن نگاه تو بخوانم
مجید رفیع زاد
در دل تاربک شب
رویای شیرینت را
بر دفتر قلبم نقاشی می کنم
و برای چشم هایت
غزل می خوانم
ای کاش بوی دلتنگی من
به مشامت می رسید
و نور نگاهت
به آسمان قلبم می تابید
بارش بوسه هایت
بر کویر لب هایم می باریدند
و من دست هایم...
تو را میان شعرهایم
گم کرده ام
دیگر نور نگاهت
لابلای بیت هایم نیست
بیا که من برای نوشتن
فقط از چشم های تو
الهام می گیرم
مجید رفیع زاد
نیستی
و در نبودنت
از سردی فاصله می لرزم
برف دوری ات
قلبم را سفیدپوش کرده
و من با نگاهی منتظر
خیره ام به جاده ای سفید
تا که خورشید نگاهت
به فریادم برسد
مجید رفیع زاد
سپیدترین حاشیه
میان سبز و سرخ نگاهت
برهنگی معنی ندارد.
گاهی به گنگی
حرفی پرت می کنی
و گاهی هم چُنان شفاف
که آینه در برابرش لُنگ می اندازد.
تو
اهل حاشیه،
اهل دیواری که چین را از جهان جدا کرد
نبودی،
همان قدر در جهان سوم ت غرقی
که...