سه شنبه , ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
اگر ماه عطری داشت ،قطعا بوی تو را می داد ،اگر شب رنگی بود ،حتما به سلیقه تو لباس می پوشید ،اگر چشمکِ ستاره ها صدا داشت ،شک ندارم تو جایشان حرف می زدی...،من که به آسمان نرفته ام ، نمی دانم !در تو اما پرواز کرده ام،ماه و شب و ستارهخودت هستی ......
هرکسی در آسمان با یک ستاره دلخوش استعیب من این بود شاید، ماه را می خواستم!!ارس آرامی...
آسمان ابری استو ؛هوا کمی خنک تر از حد معمول .انگار بهار و پاییزدر یک کوچه بن بست به هم رسیده اندو دلتنگی پایان یافته ,سخت هم را در آغوش کشیده اندو ؛عنقریب است که بغض گلویشان بشکندو ؛باران بی سابقه ای در این حوالیببارد ......
ای بهارموقتی از راه می رسی،درختان سیبشکوفه نثارت می کنند وگل های آفتابگردان از خورشید جمالت می چشندآسمان از شوقت می گرید و زمین با یادت بارور می شودبه راستی چقدر خوش قدمی که تمام خوبی ها را به همراه داری.پس من چگونه عاشقت نباشم که با نرگس آغاز می شوی...حجت اله حبیبی...
من ایمان دارم زندگی ما در عمق کهکشان ها، جایی ورای زمین و زمانه ای که ما در آن ایستاده ایم، ادامه دارد، جایی آن سوتر از پهنه ی کرخت زمان. آنجا که ستاره ها حیاط خلوت آدم ها و سیاهچاله ها، پنجره های روشنی اند برای شکفتن. آنجا که می شود روی ایوان بلند سیاره هاش ایستاد و تمام کهکشان ها و هستی را به وضوح، تماشا کرد. من به شدت ایمان دارم که هستی ما به این زمین خاکی و محدود، خلاصه نخواهد شد. ما کوچ خواهیم کرد، قلب هامان را برخواهیم داشت، حافظه های غبار...
آتشم! شعله ور هستم، شررم می چرخدخانه ام، پنجره و سقف و درم می چرخدبی خیال از همه دنیا شده و می خوردمساعتی است که اینگونه سرم می چرخدکور شد روزنه ی عقل و به رقص آمد جانمستم آنقدر که اکنون جگرم می چرخدقصد دارد که دلم را بخورد چون موشیپشه ای آمده و دور و برم می چرخدآسمان! سمت تو از سطح زمین می آیمچرخ بالم، به هوای تو پرم می چرخد...
آخر شب که می شود نگاهی به دل آسمان می اندازم تنها کسی که در کنارم می ماند سکوت است دلم میگیرد و بغض راه نفسم را می بندد چاره ای ندارم جز ریختن اشک هایی همچون خون....
گەر خۆڕەتاویش ببوایەمئاسمانم بە باوشت دەگۆڕایەوەکه بەیانیان لای تۆوە هەستموئێواران خۆم لە تەنگی باوشت داشارم...ترجمه:اگر آفتاب هم بودمآسمانم آغوش تو می شدکه هر روز طلوعم از کنار تو باشدو غروب هایم به تنگ آغوشت پناه برم......
آسمان را ببین!با آنکه همه جهان ،در آغوشش هستند برایشان اشک می ریزد.آسمان اشک میریزد ؛تا گلی دوباره متولد شودتا درختی،شکوفه دهدتا انسانها با دلی غمگین،زیر باران قدم بزنند...
یا نوردنیا دنیا آرزو در دلت پرورده ای ؛که دنیا برایت گل بکارد ؟!؛هرگزدنیا را آنگونه شناختم که جز درد ؛هدیه ای ندارد برای دل های بی آزاربا دلت راه نمی آید ؛ حتی اگر تو ؛قدم به قدم همراهش شویگر طالب آرامشی ؛همقدم آسمان شوآسمان آغوشش از دریا آبی تر استو نرم تر و زلال ترپس در آبی آسمان غرق شدن ؛را بیاموز پریناز ... ....
گویند: آسمان همه جا همین رنگ استآری دیدم بدون او،آسمان همه جا غم انگیز است،،ارس آرامی...
ماه که باشدآسمانبوسه هایش رادر فنجان شبمی ریزد وباران مستانه می رقصدمی بینیپای عشق که در میان باشدابر هم سر پوش می گذاردبر معاشقه های بنفش...!...
گاهی اوقات فقط به آسمان نگاه می کنم و میگویم خدایا میدونم که کار تو بود ممنونم!...
در این کُلبه در این مَعبد در این مسجد در این خانه در این ویرانه آتش گرفته به دنبال چه میگردی؛ سر بر آسمان افکن خدایت را تو میبینی Maryam bayani...
قلبم بوی تو را میده...با هر تپش〰️〰️〰️تو را به اقصی نقاط وجودم میبرهاین آسمان متعلق به توستپرواز کن‼در این آسمان به سانِ جاری شدن خون در رگ هایم...
مرا بنویس که خط خطی شدم از نوشته های تزویر،از ته مانده های پوچی های آرزو، از ریسمان پوسیده ای که رنگ به رنگش دردی به پهنای عشق دارد. از تار پودم اندک سه تاری مانده که از نواختن های بی هنرمندانه کودک درونم، ساز نا کوکش گوش خراش ترین ملودی عمر را مینوازد. بی صدا شکستم و بی هوا پرکشیدم در خرابه هایی که هیچ سقفی جز آسمان نداشت؛گاهی بند بند درونم را در تکه کاغذی دیدم که هزاران تا خورده و در هر گوشه اش صدها نقطه سرخط را نشان کرده.آرام بیا،آرامتر از هر...
همیشه از خودم می پرسیدم...دوندگان آفریقایی...می خواهند از چه چیزی فرار کنند...که این قدر پاهای قوی دارند..بومیان آمریکا...می خواهند ...کدام آواز را بخوانند...که آرواره های محکمی دارند...و ساکنان قطب ..از گرمای کدام کلمه...به یخ ها پناه برده اند...همیشه از خودم می پرسیدم...من پرنده ی کدام آسمانم؟می خواهم به کجا بپرم...که این قدر دلم بال بال می زند...برای پریدن ......
زمین را به خیال نمی آورندبعضی!!ها که، در آسمان نشسته اندگل های معصوم اما،،،بی اندیشهٔ آسمانقالی نشین شده اند! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
تصویر دلخواه منی،،،، اقبال، یعنی توزیباترین تقدیرها ، در فال، یعنی تودل بسته ای بر آن خدای ناز، یعنی مندل برده ای با، چشم های کال یعنی توتشریح تو، در قلب من پیوسته این بودهممنوعه ی عاشقترین خوشحال، یعنی توسال نکو، تنها کنار تو عیان گردیدزیبای جذاب بهار سال، یعنی تومن آسمان را دوست دارم، در کنار یارحالا چه سرمستم،از این هم بال یعنی توگفتم؛ عقب افتادگی هایت، اگر این ستپس آن خدای گونه...
مَنِ بالاتر از فردادلم پرواز می خواهدسوی آن پنجره که عشق نیازش باشدسوی رویا به خیالدر طلوع بی غروب خورشیدسوی آن رویا که فردایش پس از پروازبه رنگ آسمان باشدزهرا غفران پاکدل...
کسی که آسمانش به اندازه پنجره ای ست که دارد، هرگز پرواز را نمی فهمد و پرنده هایش همیشه ناتمامند......
چقدر آرام می شوددر نگاهتدلم ، که بی تو ترین اقیانوس تنهایی ستکنارم که هستیآسمان در من پر می گیرد...جلال پراذرانسفیر اهدای عضو...
سنگینى مى کند این غم غریب ، در نگاه منمثل آسمان ؛ که روى شانهٔ زمین ..!آهاى ...!مى آید صدایم .؟یک نفر کمک کند...!جلال پراذرانسفیر اهدای عضو...
جهان ، پر از آوار واژه هاستو من ، صدا روى لحظه هایم مى ماسدمثل وقتى که دارم غزل نمى گویم جلال پراذرانسفیر اهدای عضو...
باز آسمان به پنجره ها برف می زندانگار از نوازش تو حرف می زند...
می رسم باز من به گوشمال سکوتمثل بانگی که از فراز حنجره هاستگفته باشم ؛ کسی نمی رهد هرگزآسمانش اگر بقدر پنجره هاست ...جلال پراذرانسفیر اهدای عضو...
برف می شود رمزِ عشقِ ما،و کسی نمیداند ردپایمان، روی جاده ای سفید نیست!مسیر ما پروازست و بلندیآسمان است و ابرسفیدی ست و آرامشو اشتیاق است و تعلق.......
دلت را به کوه بزن ...سنگیست اما از تبار مردانگیست ...از بالا شهر عزیزت را تماشا کن شهری که از دور تماشایی تر است ...مردمی را ببین که در باتلاق تکبر دست و پا می زنند و فریاد های غرور آمیزشان گوش فلک را هم کرده است ...خوب ببین ذرق و برق تو خالی اش را ...بیا و این شهر مرده را به فراموشی بسپار ...دلت را به کوه بزن ...تلخی را در رود نیلی رنگ غرق کن ...بشنو نوای زندگی پرندگان را ...نسیم را لمس کن ...آسمان را به آغوش بکش ...و پرواز...
غمگینم همانند خورشیدی که در پایان روز از ناامیدی ندیدن عشق دیرینه اش آسمان را به خون می کشد :)یلدا حقوردی...
ستارهٔ خیالت را آویز کرده ام به آسمان نبودنت ...و شب به شب خیره به آسمان پیک خاطراتت را می نوشم ...شاید که این بار طالع تو را وعده ...✩یلدا حقوردی...
انارهای دلخون را چیده اندنارنگی ها، نارنجی شده اندانگشت های تنها، به جیب های تنگ تاریک پناه می برندچترهای پژمرده و خشکدوباره جان می گیرندو شعرهای خاک خوردهدوباره به خط می شوند:غروب به این سو، زل زده استاشک آسمان دم مشک استو پاییز پای رفتن ندارد...بیاتا پاییز را پنجه در پنجه، شانه بر شانه، بوسه بر بوسهبدرقه سازیم...بیاتا اشک های سیاه اسید آسماناین یکی باراشک شوق دیدار باشد...بیاتا در تقویم خاطرات سرد و زرد پاییز...
برای آسمانی آبی، ابر کافی ست!و برایِ زمینی برف گرفته، یک هم گام تا بی نهایت!اما برای من، تو تمامِ این زیبایی هارا دارایی،حتی اگر آسمان کِدر باشد و زمین عاری از برف!نسرین هداوندی...
ای دوست!آفتاب گردانی بیار وبه قلبِ من بسپارتا در کویرِ دلم همه روزچهره ی خورشیدگونه اش رابه خورشیدِ لاجوردِ آسمان گشاید وآیینه وار در او نظر کندبه روشنی گراید وقلبِ من محوِ او شودو رنگ ها محوِ نغمه های گُل......
ماه را دوخت به لبهایممرا دوخت به آسمان!سرم ،روی شانه ات که نباشدوصله ی تمام غم هاست...[ماه منماز تنهایی!]...
آغوش آسمان باز است درمن پرنده ای فوبیای پرواز دارد......
حبس همیشه مختص زندان قضایی نیست!.بعضیامون تو جایی حبسیم که بهش تعلق نداریماما مجبوریم به "موندن" !.بعضیامون تو یه رابطه ی غلط حبسیماما مجبوریم به "ادامه" !.بعضیامون تو شغل اشتباهی حبسیمکه از سر ناچاری داریم کِشش میدیم!.مثلا شاید این کلاغ تو آسمونی حبسهکه براش از قفس تنگ تره!.من حبسم تو اتاقی تاریک،حتی تو اوج نور!.و تو، زندانیِ قلبِ ناآروم منیحبسی تا به ابدبا اجباری تموم نشدنی!...
از آسمانچشم پوشیدیم،پرواز رافراموش کردیمو در کنج قفسبه روی خود نیاوردیمپرنده شدن\rآخرین رسالت مان بود....
من بی تو می میرم اگر با من نباشی باز !این زندگی بی تو ندارد نقطه ی آغاز !چون غنچه ای پژمرده می مانم بدون توباران عشقت می کند در قلب من اعجاز !مثل پرستو در قفس ، غمگین و زندانیدر آرزوی آسمان و حسرت پرواز !بی تو تنفس در هوای خانه ممکن نیستهمچون تنفس در هوای شرجی اهواز !وقتی نباشی شهر پیش چشم من خالیستدرکوچه هایش نیست دیگر عاشقی همراز !غرق خیالات خودت کردی مرا هر شببا یاد تو سر می دهم هر نیمه شب آواز !تا کی به عکس...
آسمان پیر شده استو این ستاره های دنباله دارکه از دل شب میگذرندتنها مشتی آرزوی سوختهبه دنبال میکشند....
ای آسمان من که سراسر ستاره ایتا صبح می شمارمت اما ندارمت......
از تو میگویند تمام خیابان های شهرآمدیآسمان عاشق شد ..بارید...پاییز آمد..برگ ریزانی شد از واژه های عشقعاشقانه به اغوش کشیدینمانده و رفتیمن ماندم و عطر نفسهایت...
در خانه من خورشیدی استبی وقفه می تابدومن برایش آسمان می شوممبادا غروب کنیکه این آسمانتا ابد تاریک شود .......
مرا ببخش... اگر پنجه های گرگ ندارمبرای بُردنِ تو نقشه ای بزرگ ندارمبگو بیایم هرگوشه ی جهان که بگوییکه پَر بگیرم هرسمتِ آسمان که بگوییقرارِ اول مان هرکجا که دار نباشدکه دُورِ سینه ی مان سیمِ خاردار نباشدتوجهی به شب و حلقه ی طناب نکردنقرار بعدیِ مان مرگ را حساب نکردنبدون بال درین آسمان پرنده بمانیمقرار بعدیِ مان: لج کنیم، زنده بمانیم!اگرچه بر تنِ مان ردّپای قرمزِ جنگ استبه مرگ فکر نکن، زندگی هنوز قشنگ است.........
به هواخواهی این پاییزمن دم به هر ساعتلب پنحره را می بوسمآسمان هم ابریهوایش دلگیر استهر دو پی گمشده هایمانکوچه به کوچه می گردیماو سر شاخه هایشمن چشمانم خیس است....
به دنبال تو گشتم کهکشان ها رانمیدانم کجا پنهان شدی امشبمیان آسمان غیبیبه روی ابر خوابیدیو یا در خوشهٔ پروین میرقصی...
قلبی که به منسپرده ای پس ندهم !دل در گرو توستبه هرکس ندهم !پرواز در آسمانقشنگ است ولیمن جای عقاب رابه کرکس ندهم !...
و دوباره مهر پاییزبه دل درخت ها افتادهو حرف هایش را به زمین می ریزدو برگ هایش از زیر لگدها فریاد می کشندو انسان ها عاشق می شوندو جشن خشک شدن می گیرندو آسمانبه حال دلِ درخت و برگو انسان و عاشق می گرید...
کسی که بهشت را در زمین نیافته است،آن را در آسمان نیز نخواهد یافت.خانه خدا نزدیک ماست،و تنها اثاث آن عشق است......
مهر . . .پاییز . . .فصل رویدن تودر نسیمی سردبا شمیم خاک باران دیدهو طعم گس خرمالوصدای هیاهوی باددر بی سروسامانی برگبا جنبش ترانه ها از سینه ی خاکفصل روییدن تو در جهانی زردپاییز، به شوق قدم هایترنگ عوض کرد و بهاری شدو بوسید دستان پر مهر مادرو پیشانی پر چین پدرت راای کاش می توانستمبلور اشک شوق مادرت رابه تمنای باران غم دیدهتزریق میکردم . . .و سجده ی شکر پدرت رابه آسمان پیوند می دادمکاش میشد تولدت را تکثیرکرد ...
هدیه ای با ارزش تر تو برای من در دنیا نیست.گلی خوشبوتر از تو در گلستان زندگی در میان گلها نیست.عزیزتر از تو در قلبم هیچکس نیست، باوفاتر از تو هیچ باوفایی نیست.احساسم را به تو تقدیم میکنم ، قلبم را فدای احساس پاکت میکنم.قلبم نام تو را فریاد میزند ، زندگی ام را مدیون وجود پر مهر تو هستم.اگر گلی مثل تو در این گلستان نبود ، زندگی ام کویری خشک و بی جان بود.اگر ستاره ای مثل تو در آسمان تاریک قلبم نبود ، آسمان دلم تیره و تار بود.اگر تو را نداشتم ، دیگر...