متن لحظه های عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات لحظه های عاشقانه
این قلب من
نه در بارانی که می بارد
نه در پاییز خوش آب و رنگ
نه در جاده های خیس و خالی
فقط و فقط آنوقت که
زمان در گیسوانت گم می شود
و چشمانم غرق زیباییت می شود
و جانم ذره ذره برایت آب می شود
عاشقانه می...
اونجایی که شایع میگه:
" آب و نون چیه ؟! قدِ هوا لَنگِتم و... "
من دقیقاً همونجام. همون جایی که نیاز نیست چیزی داشته باشم، فقط کافیه تو باشی.
هوا که بدون تو خفهست، آسمون بیتو سقف نداره.
دلم قانع شده که خوشبختی، شکل دستای توئه وقتی تو دستامه....
بسمه تعالی
﮼ غرض از مزاحمت، تنها یک دل است؛ دلی که در هیاهوی روزمره، فقط به یاد تو میتپد.
جان دلم ،
نمیدانم این کلماترا چگونه بنویسم که حق دلتنگی را ادا کنند. هرچه هست، این واژهها از دل بر میآیند ؛ از دلی که مدام تو را صدا...
▭ دوست دارم ؛
مثل آهنگهای مجید رضوی، آروم و بیصدا، توی خلوت ترین لحظههات جا بگیرم.
مثل حرفای شایع، بیپروا و ساده، خودمو بندازم وسط تمام خیالهات، بی ترس، بی شک.
مثل بغض قشنگ رستاک، با هر نگاهت دلم بلرزه و شعر بشم ؛ شعر بشم که فقط واسه...
دل به تکرارِ تپش، دل دل کند، با تارِ عشق؛
همنوای دل شود، گیتار و تارِ لحظهها!
طی کنم،
با پای جانم،
کوچهباغِ عاشقی؛
در جوارِ تو،
بگردم،
همجوارِ لحظهها!
برای [کوثر]
تا گـذشت یـک چرخـه از مــاه،خـــوش رســـید ســـالروز تــو
چون که بود ثور آن وجودت ،بحرحال،امروز شُدَش از آنِ تو
ثانیهها، جان گرفتند از گُلِ نامِ تو باز؛
لحظه لحظه، دل شمرده، نبضِ نامِ لحظهها!
از شکارِ لحظهها،
دل، «عشق» میخواهد؛
وَ من،
مینشینم با امیدش،
در کُنامِ لحظهها!
پ. ن: کُنام: بیشه، چراگاه، آشیانه.
کامِ احساسِ دلم، شیرین شود، با تو فقط؛
تا تو باشی، عشق میگردد، به کامِ لحظهها!
میشمارم لحظههایم را برای دیدنت؛
تا در آغوشت بسازم، اغتنامِ لحظهها!
تّوّیّےّ بّهّاّنّـّہّ ےّ غّرّوّبّ خّوّرّشّیّـّבّ
بّیّاّ تّاّ خّوّرّشّیّـّבّ بّاّزّ طّلّوّعّ کّنّـّבّ
بهار باشد من تو دست در دست
در چمنزاری که می کند عطرش مست
نسیمی اید پریشان کند گیسوانم را
ببافی تار تار زلف و خرمن موهایم را
بوسه باران کنی هر دم گونه های سرخم را
زینت دهی با گلها زلف و گیسویم را
ب اغوش کشی باز با...
نیازمندم به یک آغوش، به یک بوسه، به یک تو.
و چه عالیست.
خیالی که لبخند میشود بر لب من.
مثل خیال داشتنت.
و عشق...
ربنای قلبی است که با نامت میتپد،
نمازی که در محراب نگاهت قامت میبندد.
تو که میآیی،
تمام واژهها وضو میگیرند،
و هر نفس،
شعری ناتمام از دوست داشتن میشود.
من،
در لحظههای بیقراری،
به سجدهی آغوشت پناه میبرم،
جایی که تمام اضطرابها،
مثل غبار از روحم فرو...
دلم هوای بارانی می خواهد عشق ورزیدن و ب نفس افتادن..
عروس و داماد
زیر برف شادی شب
آدینه ی زمستان