متن باران
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات باران
گردن نزن
روزهایی را که با تو صرف شد
و شب هایی که تو را بر تنم کرد
بی تو
همه چیز از دست می افتد
حتی این تن
که بوی تو را می دهد
برگرد
مثال رودی به دریا
پرستویی به آشیانه
روحی به تن
خونی به رگ
و...
گاهگاهی من هوای کوی یاران میکنم
حس و حالم را درون سینه پنهان میکنم
اولین دیدارمان هر جا که باشد هر زمان
با زبان شعر خود آن لحظه طوفان میکنم
با غزل های بداهه فصل پاییز تو را
من بهاری کرده و لبریز باران میکنم
ظاهرا حرف دلم را گفته...
باران چه بی رحمانه میزند
نمی داند اینجا
خاطرات زندگی میکند
آذر است و آخرین نفس های پاییز
و من همراه برگ هایی بی جان
میان کوچه های سرخ
زیر شلاق باران انتظار
هوای خواستنت را التماس می کنم
بیا و پایان بده
این لحظه های بی روح و سرد را
تا در این واپسین روزهای خزان
همراه با مهر
به...
پاییز است
اما از زبان هیچ برگی
ترانه ی عاشقی به گوشم نمی رسد
و چقدر تلخ است نداشتنت
میان پیاده روهای خیس
آنگاه که بوی نم باران
خاطرات گذشته را
به یادم می آورد
مجید رفیع زاد
در جستجوی قدم هایت
تمام برگ های زرد را زیر و رو می کنم
سراغ تو را
از برگ های سرخ نیمه جان می گیرم
نشانی از تو نیست جز ابرهایی تیره
با طعم تلخ نبودنت
که آسمان دلم را احاطه می کنند
ببا که در این خزان بی مهر...
پاییز است
و ای کاش با مهر می آمدی
تا عطر حضورت
الفبای عشق را زنده می کرد
میان گیسوان طلایی ات
شعر می کاشتم
و بارانی از بوسه می شدم
بر دشت زیبای تنت می باریدم
ای کاش می آمدی
تا دوست داشتنم را
میان آغوش گرمت
فریاد می...
دلتنگی هایم سریز شده از برکه چشمانم
به تعداد برگهای پاییز سکوت کردم و به بلندی یلدا فال حافظ گرفتم
میدانی بعد از سَفَرت، فقط یک تکه از میم مرد و یک رَد خون به جا مانده
ته ماندگی آرزوی آغوش ،و دلگرمی تکرار بویت سرگردان در میان خیالاتم پرسه...
فصل خرمالو رسید
فصل بوسه های باران
و چترهای خیس
بیا با قدم هایمان
به استقبال برگ ها برویم
بیا ما هم
بوی باران بگیریم
مجید رفیع زاد
بیا برهم زنیم رسم زمانه
بخوانیم نغمه های عاشقانه
بیا تا با همه دلبستگی ها
حدیث عاشقی خوانیم شبانه
حیف نیست
عشق باشد و باران
و تو هنوز در کوچه های آمدن
حیران باشی؟
حالا که رفتنی در کار نیست از خیالِ من...
بیا و برگرد
فردا اگر روز خوبی بود
مرا برای دیدن باران،
برای قدم زدن کوه های پاییزی،
برای رقصیدن در برگ ریز،
برای دوست داشتن
بیدار کنید؛
از گریستن خسته ام؛
از رنج ها، خسته تر...
باران را به یغما بردند
باد های غارتگر...
...
بوته های دشت
با شاخه های ملتمس
تشنه ایستاده اند،
--به نماز باران!
با یاد تو
همیشه در زیر باران خاطرات
خیس می شوم
هرگز نمی توانم فراموشت کنم
چونکه دلتنگی
تنها یادگاری است
که از تو دارم
مجید رفیع زاد