متن سکوت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سکوت
من هر روز با او صحبت میکنم
در پشت میزی زیبا در کافه ای قدیمی
من غزل میشوم او شور میشود
من غرق می شوم او ناجی می شود
من مات می شوم او مبهوت می شود
من درد او درمان
او سرد می شود من گرما
من حرف می...
تاریکی ها اندک روشناییِ به جا مانده را، ناشیانه می بلعیدند.
آرامش در جوّی ناپایدار بود؛ رخت می بست و جایش را با نگرانی عوض می کرد.
عشق در میانِ ما غریبه و غرورش شکسته بود،
فکر فرار را به عمل تبدیل می کرد و تنفر به ریشِ ما می...
در آن هنگام که شب فریب ثانیه های خاموش را می خورد خواب همه جا را فرا گرفته است.
آسمان رنگ عوض می کند و پهنه به تاریکی می دهد.
خوف همه جا را گرفته است، ستارگان آن دم نور را به فراموشی می سپارند؛ اما همچنان زندگی ادامه دارد...
اکنون که زمان ایستاده است، من به دور ترین و کورترین نقطه ی افکار رسیده ام؛
پرسه میزنم و میگردم و میچرخم
و
پریشان این دنیا و ادم هایش هستم. همه در خودو خود در همه
و
همه در همه می چرخند و بیخیال هم راه بر هم گذر میکنند...
اینجا آدم هایی هستند که آرزو می کنند،
ای کاش معشوقه شان، کمی دلتنگ شود.
کاش در این دلتنگی هم، تنها نَمانند...
آدم هایی هستند که آنقدر از همراهِ قدیمی شان حرف می زنند،
که به گمانم دیگر، در و دیوار اتاق شان او را بشناسند!
مهمانِ همیشگیِ آن ها،...
هنگام رفتنت،
جانم به چمدانت سنجاق شده بود!
قدم های سنگین ات،
نیمی از من را به همراه خود کشاند!
و نیمِ دیگرم نیز
در سکوتی سرد و غم انگیز
از بین رفت!
از زمانی که فقط یک نام
از تو برایم باقی ماند،
ضربان قلبم ضعیف و ضعیف تر...
به آدم ها حق بدهیم
که برای حالِ ناخوش خویش،
گوشه ای دنج داشته باشند.
حق بدهیم که از شلوغی ها فرار کنند و
دیواری بلند دور تنهایی شان بکشند...
کمی با منِ خود حرف بزنند
و به گفت وگوهای جولان داده در سرشان خاتمه دهند.
آن ها نیاز دارند...
زندگی درد قشنگی است که به آن دل بستیم
گاه آنقدر بی رحم که نفست می گیرد
گاه آنقدر شیرین که گمانت آرد
دنیا در کف توست
و همین هم شاید ساده ترین قصه یک انسان است
گاه باید خندید به همه دلهره ها
به هوای گلی از خاک خدا...
بغض هایم
میراث دارِ زخم های کهنه اند.
با خنده هایی که طعم تلخی گرفته
فریادهایی که با سکوت
خفه کرده ام ، در میان حنجره ام
دق می کنند.
واژه هم حال مرا نمی فهمد.
و این شب ها قبل از خواب
برای آوار این حجم از دلتنگی
\وَتَوَاصَوْا...
پاییز را دوست دارم… ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ! ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﻟﺮﺯ ﮐﺮﺩﻩ! ﺑﻐﻀﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ! ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ! ﻣﻦ، ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﻟﺮﺯ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻢ! ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﻋﺮﻭﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ . ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ؛...