شعر عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر عاشقانه
رایحه ی لیمو
فضای آغوشم را
پرکرده است
به گمانم
در شبِ پیراهنت
به بار نشسته اند
لیموهای نوبرانه
علی مولایی
«رویای خیس»
شبی همچون ژنده پوشی شبگرد،
به کوی تو آمدم سرگردان.
اهل کوچه همه در خواب.
سراغت را می گیرم،
از توت سالخورده ی انتهای کوچه،
از آن سگ ولگرد،
اما نیست از تو هیچ نشان.
دلم برای دیدن رویت چه بی تاب.
از تو پیدا نیست ردی،
از...
حیطه پرگار
تا مست شراب لب دلدار نگردم
هوشیار نخواهم شد و بیدار نگردم
یغما ببر ای دزد همه دار و ندارم
جز بهر نگار ، عازم پیکار نگردم
ای شیخ گلو پاره مکن تا نرسد یار
صد پاره شوم صالح و دین دار نگردم
ما را تو نترسان ز...
«کیمیا»
روزی در این دشت فراخ،
سبزه ای می روید،
همنشین گلی می شود،
به یاد تو،
اورا با لبخند در آغوش می گیرد
و از تو، به او می گوید.
هر شامگاه،
صدای باد را می شنود
و نجواهای مرا، می آورد به یاد؛
نغمه هایی که از دل...
روزی که تو را ببوسم
روز عید من است.
حتی اگر ماه را نبینم
هلال ماه شوال است
قرص روی ماهت.
شعر: لقمان لک
برگردان: زانا کوردستانی
تو یک دشت از نرگس و سوسنی!
تو سرگیجه ی یاس و آویشنی!
نگاه تو دریا! صدایت بهشت!
پیام آورِ ناز و رقصیدنی!
تو معشوقه ی قلب این شاعری
خدایی و شاید به شکل زنی!
ببین! واژه هایم خجالت کشید...
تو از وصف در شعر، هستی غنی!
و من تا...
شب خسته تر از آن است پیدا کندش آن ماه
فریاد سکوتش را هر لحظه زند جانکاه
در ظلمت و تاریکی صد هلهله و فریاد
کو همسفری ما را یک لحظه شود همراه
مریم جوکار دلآرام
می توان (بی خستگی) صدقرن از عشقت نوشت،
روز و شب با چشم های مهربانت حرف زد!
می درخشد ماه در دامان شب، در شعر من؛
تا ابد زیباترینی ماهِ قلبم! تا ابد...
◻️ شاعر: سیامک عشقعلی
چشم هایم را می بندم
تا که ببینمت!
و آنگاه بر آب، تو را می کشم
و همه چیز شبیه تو می شود!
به لهجه ی تو
روشنایی با من صحبت می کند،
چشم هایم را می بندم
تا که ببینمت...
شعر: رفیق صابر
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
هر بار به تو فکر می کنم
پرنده ای ازخیال من به
سرزمین تو کوچ می کند
ای ناجی، دوباره در من
طلوع کن تا سبز شوم
اینجا ناله ی بی تاب پیچک ها
در دستان خسته ی تب دار جا مانده
ودر این ازدحام دلتنگی سخت
بیزار و دلگیرم...
به زندگی؛ به مردِ خانه سلام!
به عطر و خنده ی زنانه سلام!
به بوسه های گرم از تب و شوق
به عشق؛ (بهترین بهانه) سلام!
به رقص در طلوع کوچه ی یاس
به خاطرات پُر ترانه سلام!
به وارثان ماه و نبضِ غزل
به رسم سبز این زمانه سلام!...
در حقیقت نور روز از دیده ی شبگیر توست
وسعت هر کهکشان در نقشه ی تسخیر توست
حرف قلبم را به تو با شعر میگویم ببخش
هر کجا را هم نفهمیدی دگر تقصیر توست
تو خودت هم گر نخواهی نور دنیایم شوی
قسمت است و شاید این هم بخشی از...
بی تکیه گاهِ شعرِ تو، دنیا ستون نداشت
غرقِ سکوت بود جهان ،چند و چون نداشت
آیینه بود وصبحِ بهاری پریده رنگ
رگ های کوچه باغِ گل سرخ ،خون نداشت
از چشم های اَبر، فقط زخم می چکید
پشتِ سر مسافر، باران شگون نداشت
فرهاد بود و تیشه ی زنگار...
ای آنکه چشمان قشنگت رنگ دریاست
هم ساحل آرامش و هم دشت رویاست
مغرور زیبایم غزل جان گیرد از تو
جانا. غزال چشم تو. روح غزلهاست
پیشم بمان و با دل من عاشقی کن
چون بی تو دل افسرده و غمگین وتنهاست
با من بمان و عشق را نجوا کن...
ویرانه شدم خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم انگیز جدایی
فریاد سکوت من دلخسته بلند است
گر چه نرسیده است به گوش تو صدایی
در می زنم آنقدر که آخر به روی من
در را بگشایی به تمنای گدایی
شاهی و دلم مهره ی شطرنج توباشد
خواهم که...