متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
سالهاست وجودم را به سبزه خیالت گره زدم .
بدون تو عیدی نداشتم که (۱۳) سیزدهی به آبَ ش دهم...!؟
✍️رضا کهنسال آستانی
باران ِگریه ی یادت، امسال، باغ خیالم را پُر محصول کرد
از خوشه های فراوانِ آویزانِ انگورِ دفترِ نگاشته ام گرفته، که نمانده مستم میکند شرابش،؛
تا میوه های کالی که هیچوقت انگارنخواهند رسید!
و انار خاطراتت که امسال فقط قرار است خون به جگر من کند، با دانه های...
چشمهایم پائیز برگ ریزان محبت را به تماشا نشست
دلتنگی هایم زمستان زیر سنگینی برف سکوت به سوگ نشست
مخاطب فصلهایم چه بگویم از اشکهایم
وعشقی که در انتظار حلول بهار جان داد
خدا تابستان یادت را برایم به خیر کند .
✍️رضا کهنسال آستانی
از صبح آن شبی که رفتی و گُمَت کرده ام باران واژه ها را خودکارم روی آسمان دفتر خاطراتم می گریاند؛ ومن همچنان پشت رنگین کمان پس از باران واژهایم دنبال تو میگردم...
✍️رضا کهنسال آستانی
هرگز مرا نخواهد دید
و هیچگاه دستانم به نوازشِ
چین و شکنهای صورتش نخواهد رسید.
نامم را نخواهد دانست.
و با قلب به آتش نشسته ام غریبه خواهد ماند.
و هیچ زمانی بوسه ی بی نوای من، از مبدا لبانم
به سوی چشمانش، به مقصد نخواهد رسید.
- زینب ملائی...
دیگر مگر به خواب ببیند
این مردم نجیب را
جهانی که بی تو
ارزش تماشا نداشت
و من چه عاشقانه
ولی بیهوده فرسودم
نگاهم را...
پایان را میدانستیم اما آغاز کردیم
مثل رفتن زیر باران بدون چتر
و رقصیدن و چرخیدن در هیاهوی
قطرات و خیس شدن با عشق
با آنکه میدانیم پایانش تب و درد است
مثل نوشیدن قهوه که بدجور دلچسب
میشود اما تلخی اش ماندگار
آری آخر قصه ما از ابتدا پیدا...
وقتی تو را از دست دادم،
تازه فهمیدم
که قرار نیست
خدا فقط در آن دنیا
جهنم را بر آدمی آشکار سازد...
شاعر: نظیر تنها
مترجم: زانا کوردستانی
می گویند: خدا، فقط یکبار آدمی را به جهنم می اندازد،
اکنون که از دست دادنت را به یاد می آورم،
تمام غم و هم آن دنیا را فراموش می کنم.
شاعر: نظیر تنها
مترجم: زانا کوردستانی
امشب مرا بایک نظر دیدی
با سینه ریزی از ستاره✨
با هدیه ای از جانبِ ماه🌜
هرچند چشمانت به من بود؛اما تو زیور را ندیدی⭐
انگار احساسِ مرا از یاد بُردی
من قسمتی از خاطرت بودم
جا مانده در فصلِ گذشته🍂
حالا تورا امشب دیدم،اما تو عشقم را ندیدی💔؛یک صاعقه...
کاش پیراهنت بودم
همیشه آغشته به بوی تنت...
در خدا حافظی ات هر چه بلا بود رسید
مرغ خوشبخت من از لانه ی تقدیر پرید
زندگی دار عذاب است و نمی دانستم...
دل در این دار چرا بسته ام و با چه امید؟!
از همان روز که رفتی ز برم فهمیدم...
باید از هر چه امید است دگر...
و کسی درونِ من
فغانِ حُزن سر داده است...
شاید کسی درونم مرده است
یا شاید کسی دور می شود ز تَن...
شاید تویی باشد
یا شاید روح است از بدن..
مگر فرق هست بین تو و این روحِ حبس شده در بدن..؟
عزیزم
وقتی ماه به سرزمین دلم پا می گذارد تاریک است
چون خوب می داند که تو ماه سرزمین منی...
حجت اله حبیبی
سلام بر آرام جانم
که روزهایی بسیاری است
از او خبری ندارم و او در پی زندگی کردن با دیگری است که دلش را برده .
آه!
این هم رسم زندگی ست.
حالا چند صباحی است که از دور شاهد معاشقه هایشان هستم و برای خوشحال بودنش در کنار دیگری...
دستانمان را از دستان هم بیرون کشیدند
بی خبر از آنکه ما قلب هایمان را پیش یکدیگر جا گذاشته بودیم ...
صندلی دلتنگ
قاب عکس کج
خانه دلگیر
رفته ای مگر؟
شهناز یکتا
تو خبر نداشتی و من درگیرت شده بودم آنجا که در تمام روزمرگی هایم بودی، آنجا که دلتنگیت مدام مرا قلقلک میداد تا سمتت بیایم ، آنجا که گوشم شنوایی سخنی غیر از تو نبود، آنجا که رنجت روحم را در هم میریخت؛ من دچارت شده بودمو چه تلخ که...
فراق محبوب شام غریبان عشاق است
شبی که هیچ وقت به پایان نرسید
یاد می گیری سخت و محکم باشی و احساس را از چرخه ی زندگی ات، خارج کنی؛
وقتی بارها زیرِ رگبار مشکلات و مصیبت ها و لابه لای سخت ترین ثانیه ها، در حالی که عمیقا کم آورده ای؛ به اطرافت نگاه می کنی و می بینی که بی پناهی...