متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
شب بخیر، ای بهترین دلتنگی پنهان دل،
شمیم
حضورت به
صلابه می کشد
عطرهای
عالم را!
🕊 این قائله جز دیدنت ختم به خیر نمیشود...
و گویی تمام آفرینش
از روز ازل
این را در طومار سرنوشت من نوشته بود:
که در این غوغای پوچِ هستی
در این صحرای بَرهوت تنهایی
هیچ،
هیچ چیز
جز طنین قدم های تو
جز نسیم عطر حضور تو
این تشنگی...
کجا نوشته که انصاف است،
بی تو جان دادن.
کاش میشد تکتک ثانیههای بدون تو بودن را
به پای چوبهدار کشاند
و بر دار حسرت، یکییکیشان را
به تماشای مرگ نشاند
عمر که با یاد تو طی شود
در شب تار،
طلوعش سرشار از مستی است.
دست تو خورشید را میکِشد
از دلِ این ابرهای خسته،
و من
در پناه نَفَسهای گرم تو
جهان را دوباره آغاز میکنم.
چه کنم دل من از تو رهِ پرواز ندارد
نه نسیمی ز تو آمد،نه پیامی ،نه نگاهی
آنچـہ بر تن میـבهـב شوق نـفــس، چشمان توست.
خاطرات چشܩ اوست،
همـבم شبهاے سکوتܩ.
چپاول کرده ای ایمان و دینم
دلم را هم ربودی نازنینم
دگر از من چه باقی مانده ای یار
کنون با هر چه غم من هم نشینم
بعد تو بر هر چه پیش آمد ، من استادانه خندیدم،
تو گفتی میروم ، اما منِ دیوانه خندیدم..
نـفـس نـفـس هواے اوست،
کـہ میـבمـב بـہ جسم و روح و جان من.
با داشتنت،
اگر در لبهی مرگ هم باشم
باز زندگی برایم لذت بخش است.
تو چنینی!
با بودنت میتوانی
روح پژمردهام را شاداب کنی
آرامشی از برای دل پریشانم،
نفسی برای سینهی پر دردم،
پناهگاهی برای بیکسیهایم،
صدایی برای نگفتههایم،
آری! تو چنینی!
با تو،
روزگار کودکیام را به یاد میآورم!
دقیقن همان ایامی، که بیمار میشدم و
همهی خانوادهام میخوابیدند
غیر از مادرم که شب تا صبح بر بالینم مینشست!
آه! خدا مادرم را از من ستاند و
ولی تو را به من بخشید...
از این روست که میگویند:
خدا گر به...
شاهین چشمم گر کند گنجشک قلبت را شکار
هر مانعی را بشکنم در راه وصلت ای نگار
یا می پَرم از مانعت مانند اسبی تیز پا
جانا ببین یک کار نابی کرده ام،یک شاهکار
تو عین آب کوثری ،در از دحام تشنگی
اندازه ی عشقم به تو مثل زلیخا بی...
خانه را آب و جارو کن،
هر روز کبوتر خیالاتم -
نماز آمدن را میخواند!
شاعر: ریبوار فایق
مترجم: زانا کوردستانی
تو عاشق سنگی و
من هم ستیغ کوهم -
باغ پر از نسیم و لبخند است!
*◄থৣ کاش مے شـב בر کنار ساحلت لنگر بگیرم
بے محابا وارב آט בل شوم سنگر بگیرم
کاش مے شـב این کویر من گلستاט با قـבومت
تا ثریّا تا خـבا از شوق خوב،من پر بگیرم
به دیدار تو مشتاقم
شبیه شمع و پروانه
گل گلدان دل هستی
زتو آباد کاشانه
حریصم من به دیدارت
بده وعده تو جانانه
قسم بر حرمت عشقم
نباشی کنج ویرانه
بود جایم شبیه جغد
واین آغاز و پایانه
بـבهـڪارم بـہ آغوشܩ.
یـہ בونـہ جــان مثــل تـــو...
برقِ نگاهت را از عشقمان نگیر
من بی تو ماهی ام در کویر
برگرد
باران باش ببار بر جسمِ بی جانم
افسو๛ ڪـہ
בر حسرت בیـבار تو בیوانه شـבیم.
دوبیتی هایی از محبت
دعایت می کنم سالم بمانی
چنان ماهی به اوج آسمانی
سمند دولت اقبال خود را
به سمت روشنائی ها برانی
◇◇◇
الهی هر چه خوبیها نصیبت
کلید گنج عالم توی جیبت
خداوند خوشیها جانپناهت
شفای مهربانی ها طبیبت
◇◇◇
بمانی تا جهان عاشق بماند
زمانه درخور...
وجودم میدرخشد از عطر شکوفههای مهتابی،
عطری که تو در لبخندت نهان کردهای.
تو همان گل سرخی هستی، شبیه جانان،
که به ریشهی جانم جانی دوباره مینوشانی.
حروف نامت، راز تمام دوستت دارمهای نانوشته را فاش میکند،
و عاشقانههایمان را چون کتابی زنده،
تپنده و لرزان، به رشتهی تحریر درمیآورد....