متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
درآینه هم تورا می بینم
بس شبیه تو شده ام
شنیده ام که می گویند
همسران عاشق شبیه هم می شوند
جان دلم میخواهم حواسم را از تو پرت کنم
ولی نمیشود که نمیشود
در حواس پرتی هایم هم تنها تویی که پیدایی
غصه های کات دار و سرکشت سمت من است
شادی بعد از گُلَت را با که قسمت می کنی...!؟
دوست داشتن تو،
پر تکرار ترین چیزیست که خسته کننده نیست.
شاتوت نوبرانه من از
باغ پیرهن
بردم شبی که چشم تو
درخواب ناز بود
گل کرده بود
نسترن سرخ برلبت
من بردم آنچه درد مرا
چاره ساز بود
قلب خود گم کرده ام،
در یک نگاه
در یک نظر
در چشم تو
مواظب خودت باش جان من ...
این روزها دلم هزار بار در نبودنت میلرزد، انگار هرثانیهاش بوی دلتنگی میدهد.تو که نباشی، همهچیز بیرنگ میشود.
یادت نرود، ما هنوز جاهای زیادی هست که باید باهم برویم. باید یک روز غروب کنار دریاچهی زریوار بنشینیم، سکوت کنیم و به صدای آب گوش...
صبح است و دلم پر از هوایِ عشق است
چون بلبـــلکان پر از نوایِ عــــشق است
سرشارِ غـــزل هســـتم و دل، کوکِ غزل
این کوکِ دل و غزل ، عطایِ عشق است
کجای این دنیا نوشتهاند عشق گناهه؟
که اینطور همه دست به دست هم دادن تا ما رو از هم جدا کنن…
انگار بودن ما با هم، خار چشمیه برای دنیا.
انگار عشق ما، گناهیه که باید تقاص پس بده.
بمیرم برات…
برای اون لحظههایی که بخاطر من غم توی دلت...
نه دلم میخواست کسیو بشناسم،
نه اعتمادی برام مونده بود،
نه حوصلهی شروع دوبارهای رو داشتم که تهش به یه خداحافظی ختم شه.
اما تو…
با یه لبخند اومدی،
با یه “حالت خوبه؟” که فرق داشت با بقیه،
با یه نگاه که قضاوت نمیکرد،
با یه حضور که انگار همیشه...
میگن لانگ دیستنس،
اما من میگم:
بیپناهِ تو،
مانده در قفس…
قفسِ شبهام که بیتو صبح نمیشن،
قفسِ حرفهام که توی گوشی میمیرن،
قفسِ لمسهایی که
فقط توی خواب اتفاق میافتن.
صدات میرسه، اما آغوشت نه،
حست هست، اما دستهات نه…
و من،
میون هزار پیامِ تایپنشده،
دلتنگی رو هی...
تو از من جدا نیستی، تو خودِ خودمی ...
مثل نفسی که بیصدا ولی حیاتیست، تویی که تو تمام لحظههام جاریای.
گاهی فکر میکنم اگه تو نباشی، من هم نیستم.
نه چون نمیتونم، چون نمیخوام بدون تو حتی یه لحظهم رو زندگی کنم. تو تنها باقی مونده از منی، تو...
باشد تا تورا با ناکامی بجویم
عاقبت جوینده یابنده بود
تو ای تنها دلیل و آخرین شوق نفس در تن.
بیا تا آخرین لحظه کنارم باش و یارم باش.
بعد از جنگ من دیگر سرباز نبودم، من باغبانی شدم که برای یک لبخند تو، هزار بهار کاشت.
به شوق روی تو ای گل، دلم جوانه زده
زمین ز بوی تو مست است و آسمان زده
تو آمدی و جهانم پر از ترانه شدی
شقایقی که به لبخند، شعلهفشان زده
بهار از آنِ تو باشد، اگر تو خنده کنی
که خندهات نفس باغ را روانه زده
ز نام...
ּ ֶָᶠᵃᵗⁱ:
•تاکە هیوای من لەم ڕۆژگارە رەشانە تۆیی•
به معنی تنها امید من تو این روزای تاریک تویی
ریشه : کوردی
تا قبل از تو،
عشق فقط یه واژه بود؛
یه قصهی خیالی،
که تهش همیشه درد داشت…
میخندیدم به اونایی که عاشق میشن،
که دل میسوزونن، که دل میبازن…
اما حالا،
حالمو که ببینی…
میفهمی چه بلایی سرم اومده…
میفهمی چقدر گرفتارتم،
چقدر اسیرِ نگاهت شدم،
بیهیچ راه فراری…
هیچوقت...
تو رو پیدا کردم…
نه از سرِ تصادف،
نه توی ازدحامِ آدمها…
تو، دعای بیصدای شبهام بودی
که بالاخره، خدا شنیدش.
با تو،
دنیا آرومه…
زمان، نرم میگذره…
و من؟
هر لحظه،
بیشتر از قبل
عاشقت میشم…
در میانهی انفجار و آتش،
کسی از دلهایی نمیگوید
که بیصدا سوختند…
از نگاههایی که ناتمام ماندند،
از دستهایی که به آغوش نرسیدند.
همه از زخمها میگویند،
از تیر،
از خون،
از کشتهها…
اما کسی صدای عاشقی را
در هیاهوی گلوله نمیشنود؛
انگار گناه است،
اگر در دل این همه...
دلم،
نه صدای تو را،
نه نگاهت را،
که خودِ حضورت را میخواهد…
نه در خیال،
نه در خاطره،
که همینجا،
همین حالا،
در آغوشم.
دلم،
بغلت را میخواهد…
نه برای پنهان شدن از دنیا،
که برای آرام گرفتن در جهان تو.
تا دیروز،
اگر کسی میگفت:
«عشق، بوی خاصی...
دوستی،
چون فانوس شبهای تار
چون بارانی نرم در کویر
چون نسیمی آرام بر دل خسته...
دستانت را که بگیرم
جهان آرامتر میشود
و در نگاهت،
میبینم تمام روزهای آفتابی را...
دلهای ما،
چون دو ستارهی هممسیر
چون دو برگ بر شاخهای واحد
چون دو موج بر ساحل امید...
اگر...
عشق،
رودی است که در جان جاریست
بیپروا
بیساحل
بینهایت...
چشمانت فانوس شبهای تارم
لبخندت مرهم دل بیقرارم
دستانت،
آشیانهای برای تمام زخمهایم...
تو را با دل
با آغوش
با هر قطرهی اشک
با هر واژهی شاعرانه
میخوانم...
باد اگر نامت را ببرد
گل اگر از عطرت بگوید
زمین اگر...