متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
هرڪز نفسی
ڪَرم تر از عشق ندیدم
این عشق
همان مرهم درد است ڪہ دیدم ...
صبح پاییز است
با انارِ سرخ و برگهای خیس
و تویی
که در نگاهت، خدا
هر بار دوباره مهر میکارد...
چه شعر عاشقانه ای
زبانزد زمانه ای
تو ای نگاه آشنا
برای عاشقانه ای تو را بهانه میکنم
سپاس گویمت تو را
درود میفرستمت
به مهر مانی ای عزیز
قرار بی قرار من
آه ای معشوق من!
میخواهی بدانی که عشق من به تو چگونه است؟!
میزان عشق و دلدادهگی امروزم به تو
کمتر از فرداست.
عشق،
شهریست که خیابانهایش
به آسمان پیوند خورده.
برای همین،
حال عاشق را
فقط کبوترها میفهمند!
اگر یک روزی بتونم تو رو ببوسم و بعدش وارد جهنم بشم،
میتونم با افتخار برای شیطان تعریف کنم
که من بهشتو دیدم بدون اینکه واردش بشم
عشق را زیادکن و کم نه
این روزها عشق تشنه است
تنهایش مگذار
ﺟﺰﺀ ﺟﺰﺀ هستیﺍﻡ بیﺗﺎﺏ ﺍﻭﺳﺖ...
فکر کردن به تو
مثل پرسه زدن دانه ی برف است
در پالتوی نارنجی ام....
تو چشمهایت
افقِ بیپایانِ مناند
راهی برای گریز نیست
هر لحظه جهانم
به بودنِ تو گره خورده است
من،
در سایهی نگاهت
به تمامی فدا میشوم
و باز از نو
از تو آغاز میگردم
«پرواز در هوای تو»
با یادِ تو، شکوفهی دلها شکفتنیست
هر لحظهی نگاهِ تو، جان را گرفتنیست
آیینهی حضورِ تو، روشنترین چراغ
هر حرفِ عاشقانهات، در دل نوشتنیست
یک قطره اشک، در دلِ من موج میزند
این قطره با تبسّمِ تو، گل شکفتنیست
بیتو غروبِ خستهی من رنگِ تیرگیست
با...
در میان نبرد زندگی،
تو،
نقطهی امن منی.
دختری با "پدرش" میخواستند
از یک پُل چوبی رد شوند..
پدر رو به دخترش گفت:
دخترم "دست من را بگیر"
تا از *پل* رد شویم....
دختر رو به پدر کرد و گفت:
من دست تو را نمیگیرم
"تو دست مرا بگیر"... ♡
پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟
مهم این...
او آرام میآید،
بیخبر از قلبت،
و تو، بیتاب و شیدا، دل میدهی
به کسی که تو را عمیقتر از هر کسی میپرستد
کجایِ جهان بگذارمت
تا زیباتر شود آن جا ؟
بنویس میآیم
تا آشیانه به گام و به دست
و سلام آراسته شود..
دلت که گرفت
در من قدم بزن
برایت خیابانی میشوم
بی انتها.....
دوبیتی
دمادم غرق خاطرخواهی ات من
همیشه عاشق همراهی ات من
تو اقیانوسی و من برکه ای خشک
خودت ماهی و حوض ماهی ات من
♤♤♤
به من گفتی که همراهم بمانی
چراغی بر سر راهم بمانی
فدای بخت و اقبال بلندت
برای عمر کوتاهم بمانی
♤♤♤
تو را در...
دوریت را چه کنم ؟
ای سراپا همه ناز
تو نباشی من به یک پلک زدن خواهم مرد...
«کتابِ بیپایانِ عشق»
موهای زن،
نه تنها برای مردش،
که برای جهان،
رازِ بیپایانِ عشقاند؛
هر تار،
رودیست که به دریا میریزد،
هر عطر،
یادگاریست از بهار جاودان.
شانه زدنش،
بافتن نیست،
پرواز است؛
و مرد،
در میانِ زلف،
خود را گم میکند
تا دوباره
خود را بیابد.
هر موجِ...
«چراغِ عشق»
به هر نفس که ز نامت ترانه میسازم
نسیمِ وصل، به جانم نوید میآرندم
و گرچه سایهی هجر است بر سرم سنگین
چراغِ عشق، به شبها نگه میدارندم
به شوقِ روی تو ای جان، اگرچه پژمردم
هنوز با غمِ شیرین، به عشق میدارندم
به سایهی تو اگر عمرِ...