متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
این پرندهٔ بی قرار
با نُت زنگ زده در گلو
دنبالهٔ آوازش را چگونه بخواند!...
اما که غمی نیست...!
تو که از جنس ستیزی ، گر بباری هم خموشی
چه کند چشم غزالی که دهد نعره به بادی
مگو از بهرِ چه باشد مگو ور بند چه هستی!
که کند...
طلب از حال دلم خواهی چه
خبر از سرِّ درون خواهی چه
نه من آنم که بگویم نه او آنی که نیابی...
چو زبانم به روا نیست عزا خواهی چه؟
گرفتار دلتنگی و دوریم
در آغوش تنهایی گم شده ام
باد سرد دلتنگی در حال وزیدن است
آیا بهانه ای برای بازگشت وجود دارد؟
دوری بین ما دیواری سنگین است
آرزوهایمان را به هم پیوندید
آیا می توانیم در دستان هم بمانیم؟
یا هر یک به سوی جهان خود بپریم؟...
رمانم بگو
در سایه های پرده های تاریک شب، نگاهم به او معلق شد.
خیره شدم در این غریبه ای که از هیچ کجا آمده بود.
مانند یک قطره نور در اقیانوسی از گمراهی، در قلبم نقش برداشت.
احساسی عجیب و غریب، همزمان ترس و شور بر احساسم غلبه کرد....
فکرمیکنی راحته فراموش کردن تومی میرم ومرگ من میفته گردن تو
نمی دانم چه شد من فاتح مغرور ایرانی
قوی تر آمدم اما... خداقوت به بازویت
قوی تر آمدم اما خداقوت به بازویت
که بردی لشکر قلب مرا با تار گیسویت
هنوز هم یادت
بوی گل نرگس نچیده می دهد،
طعم انار رسیده.
پر از نبض زندگی.
به تپیدن می مانی در من،
فراموش نمی شوی،
تمام نمی شوی خاموش نمی شوی.
هر لحظه
هر نفس
بیشتر می نشینی به جانم.
چو یادت می خواند مرا،
گام در رهش می نهم...
عسل روی لبهایت می ریزم
شاید، که با طعم لبهای تو
خوردنی تر شود عسل
دلم، بهانه هایش هم
به آدم نرفته است!
زیبای من
بودنت در میان روزمرگی هایم
شبیه پرتوی نوری است
که در یک اتاق بدون در و پنجره
نفوذ کرده
با تو
امشب فکر تو در خیالم پر می زند
عاشقانه های تو بر دلم سر می زند
سالهاست به دل قبله گاه عاشقی شده ای
که بر کعبه ی دلت خالصانه در می زند
روشن دل گشته ام در ره عشقت لَختی بتاب
که تاریکی شبهای من با تو...
قصه عشق
از ازل قصه ی عشق بر سند دل زده اند
عاشقان را عقل نیست ، چون عاقلان می زده اند
در نبرد عاشقی نیم بیشتر خونین جگر
آنان که شیطان صفت اند از پشت خنجر زده اند
سینه به سینه دست به دست گشته کتاب عاشقان
آنان که...
من از نگاه های تو پرستش را آموختم،
یاد گرفتم که از ترس اشک های تو
خویش را در میان چشم هایت پنهان کنم.
اکنون، تو بهانه ای برای من پیدا کن
تا باورهایم رنگ نبازند
منی که بی اختیار و ناخودآگاه
به تو پناه می آورم
منی که از...
به تُ ک فکر می کنم
شب خودش راز گشایی میکند
سر به مُهر بودنت را ؛ کاشفم جاذبه ی
چشمان شب رنگت را ک انعکاسش مرا
به مرز جنون می کشاند .
مستی چشمان تُ نوشِ شرابی ک
جرعه جرعه اش مرا خرابِ عشق می کند..
در وصف تُ...
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هر نگه دوست
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
بهزادغدیری ، شاعر کاشانی
دلتنگ تو هستم که دلم کردہ هوایت
شک نیست، مرا می کشد این درد نهایت
تا چند لب پنجرہ ها کز کنم از غم
با پنجرہ ها از تو کنم حرف و حکایت
هی با خود و با این دل تنگم بزنم حرف
خالی شود از غصه به دل یکسرہ...
عشق باید که تو را تا ته دنیا ببرد
از دل غم گذرد تا دل شیدا ببرد
هرسحرگاه به دنبال دعا باش که عشق
سرخی جام غروبش به تماشا ببرد
از لب لعل لبش باز عسل نوشد شعر
با نگاهی دل آشفته به یغما ببرد
ماه را دست بگیرد ببرد...
تنها دلیلِ ماندنم در این زندگی پُر از اندوه
وجودِ نازنینِ توست
وجودِ چشمانی که نور زندگی ام شدند
و خنده هایی که اُمید را در من زنده کردند.
امشب دلم میخواد بیخیال ترین آدم دنیا باشم
یه فراموشی بگیرم و هیچ چیزو هیچ کس بیاد نیارم جز تو ؛ شب ک مال غصه خوردن نیست ،غصه ها بمونه برا فردا
امشب میخوام عاشقانه ی زیبا و خاطر انگیز برات بسازم ک هیچ موقع از خاطرت محو نشه ،...