متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
بی تابم و از عشق دگر خواب ندارم من ترسم از آن بود که شبِ بی تو مهتاب ندارم.
----------------------
در مکتب حقیقت ،عشق است چون گدایی وداع ندارد این عشق آخر که بی نوایی
----------------------
بی دفایی را میان عشق تو آموختم صبر و طاقت را برای دوریت اندوختم ...
آدمها روح خانه ها و خاطرات ما هستند
وقتی که به دیوار ها و حیاط خانه خیره می شوم
خیلی ها نیستند
خانه همان خانه است همان آسمان اما..
انگار دیگر روحی ندارد
به هر طرف نگاه میکنم درد و اندوه در کمین است
خنده هایی که رفتند
صدای مادر...
رفتی و سالهاست که مرا ندیده ای
و من دیگر آن جوان سابق نیستم
تمام آن شورها و عطش داغی شد و بر سینه ام نشست
بعد از تو خیلی ها رفتند
و اندوه هایی مدام ، که بر من آمد
روزهایی که تلخ گذشت و هنوز هم تلخ است...
ایکاش که دنیا پنجره ای داشت
به سوی رفتگان
دلم که سخت برای تو تنگ می شد
قرارمان کنار آن پنجره
از دنیای بی تو ، سخت خسته ام
از اینهمه آدمهای غریب
حرفهایشان را نمی فهمم
و شاید آنها زبان اندوه مرا نمی دانند
✍ سردار
ماییم و صد درد
که وصله شده بر تن ما
✍ سردار
شبیه خواب بعد از لالایی مادرم شدم
فقط می خواهم عمیق و طولانی بخوابم
ولی اینبار در دامان اندوهی که مرا در خویش گرفته است
دنیا دیگر جای قشنگی نیست
آدمها دیگر برای هم مهربان نیستند
و اصلا دلشان برای هم تنگ نمی شود
احساس می می کنم انتهای دنیا...
دیگر حرف های ناگفته ام را تنها مورچه ها خواهند فهمید ...انجا که بعد از مرگم گلویم را به تاراج میبرند...!!
Mays.62
نوبت به من رسید،کمی بیشتر بریز
سر می کشم اگر چه یقینا شراب نیست
تزریق می کنم به تنم جام زهر را
فرصت برای خوب و بد و انتخاب نیست
من چند بیت دیگر از این شعر می روم
اصلا نخوانده رد شو ولی از جهان بترس
بوی خوشی اگر...
اشک ناخودآگاه
اشکی که از گوشه چشم با دیدن عکس تو سرازیر میشه یادآور هم خاطره ست
هم خون دل هم آه حسرتی که از جانم بیرون میشه دلتنگتم
یه زمانی سردرگمیم این بود دوسم داری یا نه
الان سردرگمیم اینه من دوست دارم یانه
میترسم از اینکه بیای و من نخوامت
تو تنها کسی هستی ک منو میفهمی دوس ندارم از دستت بدم
توی این شرایط سخت دوس داشتم کنارم باشی
ولی بهم ثابت شده
توی بدترین حال...
هیچ می دانی
بهاری بودم و گشتم خزان
ای که بودی مهربان
با دلم نامهربان!
روزهایم سردِ سرد
لحظه هایم پر ز درد
سایه های تیره از دلواپسی
در کمین خنده ها
سهم من این غم نبود
دل پر از ناگفته ها
چون اسیری در پی آزادی است
این دلی...
عاشق یکی شده ام ک مرا ما نمیداند
عاشق یکی شده ام ک از عشق نمیداند
عاشق یکی شده ام ک مرا بی من کرد
عاشق یکی شده ام ک عاشقی را نابلد بود
عاشق یکی شده ام ک اتش زد به قلبم
عاشی یکی شده ام ک فریاد سکوت...
رها شده ام،میان این دنیاهای موازی
میان کالبد های توخالی به نام انسان
میان این،خون ها و جنگ های پی در پی
رها میان چرخش های برعکس ساعت
درمیان دلم سردی های غم لانه کرده...
آتشی به پاشده واین سردخانه راویرانه کرده...
نمی چکد اشک ازخشکانه دیده گانم ولی...
خون گریه های قلب خود را میهمان عقده های زمانه کرده...
خدایا به یادآر پوچی مستانه ام...
که ظلمت، مرا پاگیر این میخانه کرده...
ناسپاسی نیست ولی نامهربانی هایت......
در این شب های غمگین، به چه بهانه ای بیدار می مانید؟!
پنجره ای که رو به ستاره ها باز نمی شود ببندید.
چراغ هایی که زیر نورشان لبخندی دیده؛ و ابیات عاشقانه ای سروده نمی شود، خاموش کنید.
تلفن همراهی که در آن پیامی از همراهتان ندارید، کنار بگذارید....
مدتهاست
دلم را
به خاک بی مهریت
سپرده ای
که هر پنج شنبه
نبودنت
فاتحه خوان دلم می شود
و گل خاطره ات را
پر پر می کند
بر مزار دوست داشتنت
-بادصبا