متن غم
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غم
عاشق شوید
بخوانید
برقصید
غم خودش می رود
دنیا به من گفت سرت را روی زانو هایم بگذار و بخواب اعتماد کردم ، رها شدم در آغوشش بیدار که شدم دیدم آبستن تمام خاطرات تلخ و شکست ها و غم ها شده ام ...
آه هر چه سرمان می آید از اعتماد است وگرنه کدام مردی آبستن میشد...!
در حوالیِ من خیلی وقت است که خورشید،
در پس ِتاریکیِ شب ها نتابیده!
از آن زمان که طنین ِصدای تو
جایش را به سکوتِ خانه داد،
شب شد، و تا ابد تاریک ماند…
پریا دلشب
چه شب هایی که به امیدِ روزهای بهتر صبح شدند،
و چقدر ناعادلانه! آن روزهای روشن هرگز نیامدند…
پریا دلشب
دوباره جشن به پا شد با مترسک ها
برقص عاشق تو هم پای عروسک ها
برقص با داغت ای رقصت تماشایی
ای عاشق کش تلفیق خون و زیبایی
پر از شعرم که از چشمت خروشان تر
پر از غم شد دل از زلفت پریشان تر
گویندبعدهرطوفانی نسیمی میزند بردل ما
گرنزدکه هیچ ویران کرداین ساده آشیانه ما
گربرتابوت برند جسم بی جان را
روح جرمش چیست کشدجسم به نمایان زنده را
به هرکس می آیدآنچه طلب کند
برمانیایدآنچه به دل افتد
پرکند خانه اش را ز امیدی فردا
به نابودی کشدناامیدی همه فراداهارا
عشق به...
شبیه به یک لباس خیس از غم
آویزان شده ام در حیاط
نه بادی می آید و نه آفتابی
خشک نمیشود این غم
گرم نمیشود این تن
سخت ترین انتظار اون زمانی هست که منتظر برگشتن چیزی یا کسی هستی که سخت به دستش اوردی ولی آسون از دستت رفته بی دلیل بی خبر بدون نشونه سخت ترین انتظاره چون عقلت میگه برگشت غیر ممکنه ولی ته دلت هیچ وقت نمیخوای باورش کنی و فقط میتونی تا...
چقدر ناگهان همه دنیای یک آدم
در یک روز تنها در چند ساعت
از بین میرود تمام رویاها و تمام آرزو هایی که چیزی نمانده بود تبدیل به واقعیت شوند به ناگهان ناپدید میشوند و جای خود را به غم و احساس ناباوری میدهند
چقدر راحت یک انسان از اوج...
سایه ای مثل سرابی مغرور
کل جذابیتم فاصله بود
چون که نزدیک نشد هیچ کسی
حرف ها منتجِ فحش و گله بود
تا که نزدیک شدی نوشیدی
طعم این چشمه ی جادوی سراب
علت رفتنت اما نرسید
از تو در نامه، نه توجیه و جواب
فکر کردم که پی ام...
کامل ترین فهرست تاوان هاست قلبم
غمگین ترین سال خیابان هاست قلبم
گهواره ی رویاست، مبنا باد پائیز!
در التهاب اوج این رقص غم انگیز
گلبرگ رویا های من پرپر ترین است
وارونه شد رویای من دیگر همین است↓
پائیز و چنگال غم و امید واهی
یعنی سحر با نوری...
می رسد روزی که شاید بی تو باید جان سپرد
گوشه ای سر در گریبان ، غصه را آهسته خورد
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی
وچه سخت است!
خواب برای کسی پایان خوشی هاباشد
وبرای دیگری شروع دلخوشی ها....
نگین رازقی
چه اندوه بار است؛
بزرگ می شویم
که بمیریم...
مستیت در شاعری افسانه می سازد مرا
چشم مستت از غزل دیوانه می سازد مرا
راز عشقت با کسی هرگز نمی گویم بدان
گرچه می دانم غمت غمخانه می سازد مرا
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی
هرشب خودم را در آسمان...
چند قدم مانده به ماه...
در آغوش ستاره ای کوچک و کم سو
زانو در بغل...
با موهایی آشفته
و چشمان غم آلودِ خیره به مهتاب...
و لبخند بی رمق
در انتظار تو نشسته ام...!
بیا و پریشان حالیِ مرا مرحمی باش
...
بهزاد غدیری...
عاشق موج موهام بود
میگفت عصبی باشم ببینم موهاتو آروم میشم
میگفت تورو دوست دارم ؛
ولی موهاتو عاشقم...
هر لحظه اینا یادم میومد ذوق میکردم
لبخند میزدم صورتم سرخ میشد ...
اما الان. ..
اما الان...
لعنت به الان:)