متن غم
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غم
جای خالی توروحس میکنم کنارم آخ دلتنگی وغم دوریت میده عذابم
رفته از خاطرِ نهان، شادی؛/ نیست در پیکرِ جهان، شادی/
نیست در جامِ آسمان، شادی؛/ گرچه رقصِ بهار و خردادی ست/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
دلم گرفته برایت ، مگر نمی دانی...؟
چرا برای دلم یک غزل نمی خوانی؟
غزل بخوان که بمیرد میان سینه ی من
غم سکوت خیابان ، غمی که می دانی
و بغض پنجرہ بشکن، ببین چه کردہ غمت
به این دو وادی وحشت، دو چشم بارانی
بیا غزل به فدایت...
در این داستان پر ماجرای زندگی
من به هیچکس بد نکردم
جز💔 دلم
مرا به جز آغوشِ تو جایِ گریه نیست
چگونه شعر بگویم ، به دفتری که نمانده؟
چگونه سبز شوم ، با صنوبری که نمانده؟
چگونه دل بدهم بر دعا و معجزه ، وقتی
هوای مرگ گرفته ، به باوری که نمانده
چگونه مست کنم از شراب لایتناهی
به استکانِ شکسته؟به ساغری که نمانده
چگونه اوج بگیرم در آسمان...
خسته ام از سال ها چوپانیِ بی اتفاق
کاش گرگی مهربان می برد از من برّه ای!
بهزاد غدیری شاعر کاشانی
بهار میرسد اما هوا غم انگیز است
هنوز کوچه پر از خاطرات پاییز است
غبار روبی اسفند روی دست بهار
چقدر خاطره ی مانده پشت هر میز است
چقدر خاطره ی رفته دود شد اما
نگاه سرد زمستان، هنوز هم هیز است
کنار این همه دلشوره های فروردین
دل تکیده...
عاشق شوید
بخوانید
برقصید
غم خودش می رود
دنیا به من گفت سرت را روی زانو هایم بگذار و بخواب اعتماد کردم ، رها شدم در آغوشش بیدار که شدم دیدم آبستن تمام خاطرات تلخ و شکست ها و غم ها شده ام ...
آه هر چه سرمان می آید از اعتماد است وگرنه کدام مردی آبستن میشد...!
در حوالیِ من خیلی وقت است که خورشید،
در پس ِتاریکیِ شب ها نتابیده!
از آن زمان که طنین ِصدای تو
جایش را به سکوتِ خانه داد،
شب شد، و تا ابد تاریک ماند…
پریا دلشب
چه شب هایی که به امیدِ روزهای بهتر صبح شدند،
و چقدر ناعادلانه! آن روزهای روشن هرگز نیامدند…
پریا دلشب
دوباره جشن به پا شد با مترسک ها
برقص عاشق تو هم پای عروسک ها
برقص با داغت ای رقصت تماشایی
ای عاشق کش تلفیق خون و زیبایی
پر از شعرم که از چشمت خروشان تر
پر از غم شد دل از زلفت پریشان تر
گویندبعدهرطوفانی نسیمی میزند بردل ما
گرنزدکه هیچ ویران کرداین ساده آشیانه ما
گربرتابوت برند جسم بی جان را
روح جرمش چیست کشدجسم به نمایان زنده را
به هرکس می آیدآنچه طلب کند
برمانیایدآنچه به دل افتد
پرکند خانه اش را ز امیدی فردا
به نابودی کشدناامیدی همه فراداهارا
عشق به...
شبیه به یک لباس خیس از غم
آویزان شده ام در حیاط
نه بادی می آید و نه آفتابی
خشک نمیشود این غم
گرم نمیشود این تن
سخت ترین انتظار اون زمانی هست که منتظر برگشتن چیزی یا کسی هستی که سخت به دستش اوردی ولی آسون از دستت رفته بی دلیل بی خبر بدون نشونه سخت ترین انتظاره چون عقلت میگه برگشت غیر ممکنه ولی ته دلت هیچ وقت نمیخوای باورش کنی و فقط میتونی تا...
چقدر ناگهان همه دنیای یک آدم
در یک روز تنها در چند ساعت
از بین میرود تمام رویاها و تمام آرزو هایی که چیزی نمانده بود تبدیل به واقعیت شوند به ناگهان ناپدید میشوند و جای خود را به غم و احساس ناباوری میدهند
چقدر راحت یک انسان از اوج...
سایه ای مثل سرابی مغرور
کل جذابیتم فاصله بود
چون که نزدیک نشد هیچ کسی
حرف ها منتجِ فحش و گله بود
تا که نزدیک شدی نوشیدی
طعم این چشمه ی جادوی سراب
علت رفتنت اما نرسید
از تو در نامه، نه توجیه و جواب
فکر کردم که پی ام...
کامل ترین فهرست تاوان هاست قلبم
غمگین ترین سال خیابان هاست قلبم
گهواره ی رویاست، مبنا باد پائیز!
در التهاب اوج این رقص غم انگیز
گلبرگ رویا های من پرپر ترین است
وارونه شد رویای من دیگر همین است↓
پائیز و چنگال غم و امید واهی
یعنی سحر با نوری...
می رسد روزی که شاید بی تو باید جان سپرد
گوشه ای سر در گریبان ، غصه را آهسته خورد
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی