متن معشوق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات معشوق
این روزها خواهد گذشت
گریه هایم ، دلتنگیهایم و تمام غمهایم را پشت سر می گذارم
من قوی می شوم ، قوی تر از قبل تو
میدانم روزی دلتنگ خواهی شد
دلتنگ دوستت دارم هایم
دلتنگ دلتنگیهایم
دلتنگ مزاحمتهای گاه و بیگاهم
روزی چشم بر صفحه ی گوشی ات خواهی...
در کنارم تا همیشه جایت ای گُل خالی است
جایِ دیگر روزگارِ تو اگر چه عالی است
غُصه دارد هیبتی که تن از آن لرزد، ولی
مثلِ غولِ قصه ها این دیو هم پوشالی است
تا که بودی زندگی رنگین کمان عشق بود
طرح بی جانش کنون مانندِ نقش قالی...
عاشق همه دنیا را در چشم معشوق میبیند و به هر جای دنیا که مینگرد،
معشوق را میبیند و اینگونه است که خداوند دو چشم را برای دو چشم آفریده است.
امشب همراه اشک هایم ، لبخند زدم
یاد خنده های شیرینش
صدای شوخ و مهربانش
قربان صدقه هایش
دلربا گفتن هایش
تصوراتش برای آینده مان
همه و همه
تنها یک قصه ای بیش نبود
درواقع
او قصه میگفت تا من خوابم ببرد
ولیکن من تا سپیده دم با قصه هایش...
گر چه گاهی شعر من بر قامت گیسوی توست
بهترین محصول حالم در بَرِ ابروی توست
چادرت را سر کنی جنگ جهانی میشود
عامل این جنگ خونین هم سر تک موی توست
مثل زنبوری که شبگرد گلستان بوده است
صاحب این زحمتم، زیباییش کندوی توست
من شدم صیاد گیسوی رخ...
وقتی که باران می بارد به یاد تو می افتم
به یاد اولین روزِ دیدنت
آن روز قطره های باران مهمان زمین بودند
از کجا معلوم شاید زمین هم آن روز عاشق شده بود و قطره های باران برای تماشای معشوقِ زمین آمده بودند.
خب بالاخره زمین هم حق دارد...
ی وقتایی ی دردایی به هیچ وجه گفتنی نیستش
واسه آرامشت راهی ب غیر از خودزنی نیستش
ی وقتایی ی کارایی اصلا دست خودت نیستش
فقط میخوای نیاد اشکت اصلا خندیدنت پیشکش
ی وقتایی ی شب هایی میخوای ندونی کی هستی
ی وقتایی خوبه اصلا واسه ادم
سیاه مستی
ی...
هرشب چشمانم را می بندم
تا دوباره سفر کنم به همان روزی
که چشمانت را دیدم
و زبانم، به لکنت افتاد
شبیه خاکستر سردی بودم
که روزی، ذره ذره وجودش
آتش گرفته بود
نگاهم را دزدیدم
اما
قلبم را نه
چگونه می شود؟
خورشید سرخِ رویت را از یاد برم؟...
جنآبِ معشوق
از من راجب شما پرسیده اند
و گفتم اوست که دلیلی برای نفس کشیدن، بیدار شدن هر روز، خوابیدن هرشب، خلاصه دلیلی ست برای زندگی کردن
او خدای کوچک من است که با آمدنش جان دوباره گرفتم
اوست که همیشه حامی و تکیه گاه من است
شاید اگر...
دوست داشتن و دوست داشته شدن فقط کار دل است ،
و جز عاشق و معشوق کسی دیگر نمی تواند آن را درست معنا کند.
رحمان شاهسواری کینگ نویسنده
عاشقانه؛
عاشق شد که معشوق او را درمان کند،
نشد درمانی شد به هر دردی دچار ،
شد چشمان عاشق گریان ،
نشد پیدا داروئی برای دلتنگی ها ،
همه به گفتند : ای عاشق ،
نشد درمانی برای تو ،
زیرا که خود معشوق شد برایت درد،
رسوایت کرد...
صبر سخت است مخصوصا برای معشوق
حال معشوق که تو باشی سخت تر هم میشود : ) !
ولی صبر میکنم تا زمانی ک خداوند دوباره سرراهم قرارت دهد
و ایندفعه جوری میگیرمت ک هیچ چیز نتواند جدایمان کند
در خانه فاجعه فریاد می کشد ریشه از دل خاک می کشد هر روز
عاشقی در فراق معشوق اش با غم تریاک می کشد هر روز
می کشد با غم عشق سوخته را می برد با خود تا رها باشی
می برد تا پوچ تر از پوچ شوی در نقش...
من در این هیاهوی شهر
تنها تو را در قلب خود جای داده ام
این را باید ساعت ها فکر کرد
امیررضا بارونیان
ای عشق !
من غرق در دریای سکوت می شوم
تو برایم بگو
از گذر ثانیه ها
از درد و رنج های شب های فراق
از دلتنگی هایی برایم بگو
که کام زندگانی ام را تلخی می چشاند
و در اخر
از زیبایی وصال برایم بگو
بگو که مرا راهی...
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز /
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست...
هوشنگ ابتهاج