متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
هر کجا اشعار این شیرین بی فرهاد را دیدی بدان
شعرهایم رسمی از نقاشی چشمان توست
در خیالم از نگاهت شعر میسازم به عشق
اینچنین شاعر شدن از عشق بی پایان توست
جان فدایت میکنم با تک تک این واژه ها
بیت و مصراع و غزل آلوده ی عصیان توست...
.
نبودنت را در پاییز هم
به دوشِ دل می کشم
فصل برگ ریزان خاطرات تو
غروب و نسیم دلتنگی هایش
می لرزاند تن عاشقی ام را
عشق و خاطرات تو
زرد و نارنجی می شود
رنگ شاعرانه می گیرد؛
قدم می زنم
بدون چتر زیر نم نم باران،
قصه...
فراموشت نخواهم کرد چه یک لحظه چه صد سال
تو را هر روز می بینم در اوج نقشه یک فال
نشسته با لبانِ سرخِ عنابی شرابی مویِ قشقایی
دو دستت غرقِ انگور و دهانت مستِ شیدایی
به لب خندان و اشکِ گونه ات از چشم غلتان و
به رقص و...
تمام جهانم در یک واژه خلاصه می شود:
تو
فقط تو مال منی و منم کنار تو هستم
چه حس و حال قشنگی که در بهار تو هستم
همیشه عاشق و مجنون، تویی نشانه ی از عشق
تو از دیار شکوفتن ، من از تبار تو هستم
سجاد یعقوب پور
بی توجّه، گشته ای؛ باز این دلم، می تپد و/
جز تو بحرِ باورم را، شورش آموزی نیست/
بی تو در شهرِ دلم، مهرِ جهان سوزی نیست/
عشق هم، بی تو؛ گلم! «آشِ دهان سوزی نیست»/
زهرا حکیمی بافقی
کتاب نوای احساس
بی ترحّم شد دلت، نسبت به دنیای دلم/
در سرای سینه ات، احساسِ دلسوزی نیست/
بی مروّت! کاسه ی خون شد دلم، از دستت/
جز همین خونِ جگر خوردن، مرا روزی، نیست/
زهرا حکیمی بافقی
کتاب نوای احساس
در کوچه ای خیس از نم بارانی
تنهایم و خسته ، غرق در حیرانی
هر قطره ی باران ز غمت می گوید
دلتنگِ تو ای عشقِ شدم ، پنهانی....
.....
فیروزه سمیعی
در کوچه ای خیس از نم بارانی
تنهایم و خسته ، غرق در حیرانی
هر قطره ی باران ز غمت می گوید
دلتنگِ تو ای عشقِ شدم ، پنهانی
....
.....فیروزه سمیعی
این روزها تکرار در تکرار دردم
در خود فرو مى ریزم و آوار دردم
یک آینه، یک زن و یک بغض شکسته
شب تا سپیده ، جان به لب بیدار دردم
عشق، یک ساعت شکسته است؛که هیچ گاه نمی داند، زمان کجا می رود، اما همیشه در انتظار می ماند...
....
....فیروزه سمیعی
در دلت هیچ کسی غیر مرا راه مده
جزتو هم هیچ کسی در دل این عاشق نیست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
نمی داند که عشق او رگی با جان من دارد...
انوری
عشق
نامی نیست
حس آتشی ست که زبانه می کشددر سینه ام
و می سوزاند
هر فکری
جز تو را
فیروزه سمیعی
پلک می زنم
کانال می زنم
پلک می زنم
مگر به من است
چه روشن باشد چه خاموش
تلویزیون
تصویرِ تو را قاب می گیرد
خودت ببین
که دست ها
از کنترل خارج شده اند
و دارند موهایت را
و دارند موهایت را
خرگوشی می بافند
تکلیف روشن است:
دست...
در حالی که درد می کشم از عذاب هایی که زندگی به من داده است اما دلتنگ توام...
ای عشق درد را می کشم اما بیشتر از حجم عذاب ها تو را دوست دارم...
تویی آن نرگس زیبا ، مثال ماه میمانی
قشنگی..زندگی بخشی، سرود عشق میخوانی
منم آن مرد خوشبختی که در قلب تو جا دارم
بزرگی با گذشتی تو ، رسوم عشق میدانی
سجاد یعقوب پور
در قلبم
خانه ایی از عشق بنا کرده ایی
و در جانم اشتیاقی
برای دیدن چشمانت
آنقدر زیبا بر دلم نشسته ایی
که حس حضور تو
جان می بخشد این منِ بی جان را؛
تو در خیالم چه زیبا شعر می شوی
از تو می سرایم
با قلمی از احساس...
قلبم برای تو!
باید تپش هایت یکسان شود
چشم هایم برای تو!
اشک هایت برای من!
دستانم برای تو شعر می نویسد
انگشت هایی، که
روی لبخندهایت چفت می شود!
صدایم برای تو!
من سکوت می کنم، نغمه می زنم!
ترنّمی می خوانم، تا جز عشق
رسم الخط چشم هایت...
خنده بر لبهای تو هر وقت جاری میشود
حال این دل واقعا خوب وبهاری میشود
قاصدک ها باز هم پیغام عشق آورده اند
قلبم از پیغام آنان کد گذاری می شود..
کد به کد احساس من درگیر عشق تازه ایست..
گرچه رسم عاشقی با برد باری میشود
درمیان ازدحام و...
همسایه ی آه و دختر پاییزم
پای تو تمام عشق خود می ریزم
با آمدنت گر چه پر از احساسم
از دلهره نماندنت لبریزم
بانوی کاشانی
اعظم کلیابی
در دل شب های تاریک، عشق را پیدا کنم
با نگاه عاشقانه، غم ز دل ها وا کنم
در هوای صبحگاهی، با نسیم آشنا
باغ دل را با گل امید و شادی ها کنم
آسمان پر از ستاره، ماه را در بر گرفت
من به یاد روی ماهت، شعرها زیبا...