جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
سنگین تر از تفنگ /عکسی است که یک سرباز حمل می کند /عکسی بدون رنگعکسی بدون رخعکسی تمام هیچ !«آرمان پرناک»...
شناسنامه ی این آسمان پُر از مرگ است /حواسِ پنجره را پرتِ هر مُراد نکن«آرمان پرناک»...
پشتِ هر پنجره ی خیسِ جهان می بینم:یک قطارم که فقط کوپه ی خالی دارم ...«آرمان پرناک»...
آری /دریا را هم غرق می کنند... /با آن دو آبیِ عمیق /تهدیدم کن /برای ماهیِ معلّق از قلاب /چه از این بهتر /«آرمان پرناک»...
روی دفتر، لای دفتر، پشت دفتر، پس کجاست؟ /شاخه گل های سرودن: «عین و شین و قاف» کو؟؟«آرمان پرناک»...
یک آستینم دیریک آستینم دور خیاطباشی!این چه لباسی بود برایم دوختی !؟«آرمان پرناک»...
به اتحاد مزدوج فکر می کنم /به دو خطِ موازیِ دیگر بر پیشانی /و به جیب هایی پر از دست گرمی های توخالی... /«آرمان پرناک»...
هر چه پر داشتیم فروختیم /در آسمان /جایی برای بالیدن نیست /تا پرده کنار رود، /باید /پشت پنجره /بست بنشینیم /«آرمان پرناک»...
در کوره ی نبودت /سخت می سوزم و می سازم /که روزی /پخته ترین «دوستت دارم» را تحویل بگیری /«آرمان پرناک»...
شعری رسیده جای غم انگیزشپاییز و برگ های گلاویزش...«آرمان پرناک»...
- شب /چشمِ برجک را کور کرده است /خبر /کلاغ پر /می رود هنوز ... /- هیسسسسس! /می شنوی؟ /خروپفِ کلاشینکف /از دهانِ بازِ یک سرباز است !! /«آرمان پرناک»...
می داند بی فایده است /اما می گردد /می گردد در جیبِ گذشته ها /دستِ تاریکم /تا شاید ببینددستِ خوشحالِ آن کودک /در روزِ برف بازی را...«آرمان پرناک»...
نگاهی آهنیبین من و توستکه هیچگاه زنگ نمی زندحتی اگر بباریم...«آرمان پرناک»...
تا کی قرار است گلوله / جای خالیِ خال های پلنگ را /پُر کند؟ /تا کی قرار است تفنگ /تنها زبانِ بدن ها باشد؟ /تا کی قرار است جنگ /بر پشت بامِ خیسِ خانه ها /راه رود؟ /آقای دوربین! /شما جوابی بدهید!«آرمان پرناک»...
-صد سال تنهایی؟نه ورق بزنید!-یادداشت های زیرزمینی؟نه ورق بزنید!-پرونده ایپکرس؟نه ورق بزنید!-اعترافات نات ترنر؟نه ورق بزنید!ورق بزنیدباز هم ورق بزنیدمرا در پایان بازِ کتابِ زندگیدفن کنید ...«آرمان پرناک»...
در قلبِ زمستانی امبهار پرورش می دهیبی آنکه بدانیبا هربار خندیدنت«آرمان پرناک»...
یک قدم تا اذانِ گلدسته هاوقتیخوابِ عطرِ تنت دیدمدانستمپیراهنی، شهید خواهد شد ...«آرمان پرناک»...
و می بینی /سالهاست /شیر بیشه ای /در حلقه ی آتشی گرفتار است /عزیزم /در سیرک /کسی برای کسی /دل نمی سوزاند /زندگی چنین است /«آرمان پرناک»...
گوش ها سردِ صحبتِ با اوحرف هایش همیشه کر بودندشنبه تا شنبه هم کلاسی هاش:سیزده ماهِ در به در بودند...«آرمان پرناک»...
تا به خودت می آییگلادیاتوری هستیکه تنها تصویرِ مقابلششست های برگشته استو مانند دیروزامروز همتماشاگران آمفی تئاتربرای کشته شدنت دست خواهند زد...«آرمان پرناک»...
پاروی روی موجِ تنهایی /از هر طرف بازیچه ی درد است...«آرمان پرناک»...
از کدام کفش حرف میزنی؟ /کفش هایم را جاده ها برده اند /از کدام قدم حرف میزنی؟ /قدم هایم را برف ها برده اند /من، /تمامِ خود را گشته ام /و جز یک فانوسِ سخنگو /چیزی نیافته ام ... /«آرمان پرناک»...
از انتخاب ها خسته ام /باز کن مشتت را آسمان! /نشان بده /هنوز /پرنده ای هست...«آرمان پرناک»...
هر روز /به خانه ام /یک پنجره اضافه می شود /یک پنجره /که می توان از آن /تنهایی را طور دیگر دید«آرمان پرناک»...
یک روزدست از شعر می شویمدستِ ایستگاهِ یادت را می گیرمو سوت زنان با همسوارِ قطاری نامرئی خواهیم شد...«آرمان پرناک»...
وقتیقطره قطره قدم بر می داشتینمی دانستمدر چشم هایم داری ابرِ پُرخالی می کاریامروزبه هر چه می نگرمباران می بینم!«آرمان پرناک»...
من به تلویزیون، نگاهتلویزیون به من، نگاه...مابه خاموشیِ همخیره ایم !«آرمان پرناک»...
گریه نمی کنمبرای خودکشیِ ابرهاگریه نمی کنمدلم به حال آفتاب می سوزدکه سالیانِ سالستآسمانم را ترک کرده است...«آرمان پرناک»...
توپ تر از همیشهبرگشته اممحکم تر سیلی بزن آقای گذشته!من اشتباهی نکرده ام!خوشحالم که شکستمشیشه ی باورت را...«آرمان پرناک»...
به هر درختی می رسممرا بغل می کندحس می کنم این جنگلِ تنهاصدای خش خش ِ قلبم را می شنود«آرمان پرناک»...
می کَنَدپُر می کُندمی کَنَدپُر می کُنددر قلبم انگار کسیقبر می کَنَد و پُر می کُندکسی دارد مرگ را زندگی می کند«آرمان پرناک»...
قلبِ تو،اتاقِ فکرِ من استدلگیر نباشنقشه ایبرای رنجِ گذشته می کشم«آرمان پرناک»...
پس از آنکهآوازِ سیاهِ آینه راپاک نمودیدسراغِ گلدان بگیریدو در قلبِ نمدارشیک جای خالیِ خوب بکارید«آرمان پرناک»...
آسمانش نمی رسیدقدش نمی رسیددستش نمی رسیدانگشتش نمی رسیدستاره ی سوخته ایسر از سطل در آورد ...«آرمان پرناک»...
دست خودم نیستکه پوستِ نگاهم،به نگاهت چسبیدهنمی توانمنمی توانمحتی یک پلکاز تو جدا شوم«آرمان پرناک»...
با زندگی کنار آمده امزندگی با من نهما زیرِ سقفِ هیچبه مرگِ همچشم دوخته ایم...«آرمان پرناک»...
دست از عروضِ مریضِ دنیایم کشیده امهستی ترین نیستیِ مندوستت دارم-دوستت دارم هایم- زمین خورده اندبلند می شنوی؟«آرمان پرناک»...
توانگور فشاری می دهیمنگلوی طنابِ دارعجیب استحتیدر خواب همبا من لج می کند دنیا«آرمان پرناک»...
از پیچ و تاب باد و مو ترسی ندارم من /باید برای گُلسرت پروانه تر باشمآرمان پرناک...
دستی به قلب و دست دیگر روی پیشانیاین نرگسِ پیراهنت رسماً مرا کشته !!«آرمان پرناک»...
ابریست قلبم، ایست کن، چتری به چشمم نیستسنگِ مزارم را فقط گاهی نگاهی کن ...آرمان پرناک...
هنوز طعمِ نگاهت به چشم می آیدبخند عشقِ غم انگیزِ سال های دور ...آرمان پرناک...
می گویینزدیکم نیا،صفرهایم به تو هم سرایت می کندآخر عزیز منکدام سربازِ برجکی را دیده ایکه از تنهایی بگذرد؟«آرمان پرناک»...
هر چقدر دوست داریجلویم سنگ بیانداز، دریا !این رودِ بی دست و پا،سرِ پایان دارد !!«آرمان پرناک»...
امروزکه به خود می نگری،نه نامتنه سن و سالت را می دانیو تنها بخشِ معلومِ هویت ات،خونی است که پیوستهاز تنتبیرونمی ریزد ...«آرمان پرناک»...
بخندبیشتر بخندنمی دانییک معجزه استگرمای لبخندتدل هر آدم برفی راآب خواهد کرد«آرمان پرناک»...
می پوشدعوض می کندمی پوشدعوض می کندمی پوشدعوض می کند...گرگ،در میان آدم هاگرگ می شود.«آرمان پرناک»...
نهتمام نمی شودپاییز تمام نمی شودو حیاتهمیشه جارولازم است«آرمان پرناک»...
پنجه را قوچ ِ نمد تا حس کرد اسب با شیهه ی طوفان در رفتدر خزرخیزتَرین حالت ِ دشتکاسه ی صبر ِ دوتاری سر رفت...«آرمان پرناک»...
من به خالت دین عوض کردم تو ای هندوتبارشک «به فانوسم نکن» تا کورسویم می رود«آرمان پرناک»...