متن آغوش
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آغوش
بکش با موجِ احساست، مرا در بسترِ آغوش؛
و نقّاشی بکن، تصویرِ امواجِ دلِ من را!
نام شعر: آغوش
بی صدا صدایم کن
تا از ابتدا
عاشق اسمم شوم
بی هوا در زندان آغوشت
مرا حبس کن
این حبس را
بی تعارف
دوست دارم
از ابتدا
بیا بسازیم زندانی در هم
چون این زندانبان را
بی تعارف
دوست دارم
اگر باشد گناه عاشقی
سنگین ترین جرم...
خلوتی میخواهم و
آغوش تو🖤...
در امتداد ثانیه های سرد انتظار
بی تابانه تو را می خواهم
ای کاش چشم هایت
شاهد بی قراری هایم می شدند
که چگونه قلبم
برای بودنت پر می زند
کجایی که دلم می لرزد
برای این همه تنهایی
بیا که می خواهم
میان تابستان آغوشت
پناه بگیرم
مجید رفیع...
آغوش خود را باز،کن فصل زمستان است
در اوج سرما آرزویم عشق سوزان است
یعنی که باید گرم باشیم از،تنور عشق
آب وهوای شهر وقتی برف وبوران است
بین من و تو که نباید فاصله باشد
وقتی میان قلب ما امید مهمان است
بر گیسوی یلدایی ام شانه بزن با...
آغوش خود را باز،کن فصل زمستان است
در اوج سرما آرزویم عشق سوزان است
یعنی که باید گرم باشیم از،تنور عشق
آب وهوای شهر وقتی برف وبوران است
بین من و تو که نباید فاصله باشد
وقتی میان مرز تن امّید، مهمان است
بر گیسوی یلدایی ام شانه بزن با...
وقتی هوا بس ناجوانمردانه سرد است ، آه
چاره فقط بوسه بر آن لبهای سوزان است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
دراوج سرما آرزویم عشق سوزان است
یلدا شروع دلخوشی های فراوان است
یعنی که باید گرم باشیم از تنور عشق
آب و هوای شهر وقتی برف و بوران است
بین من و تو که نباید فاصله باشد
وقتی میان مرز تن امید مهمان است
ما همچو یک روحیم اما در...
در هر تابش نگاهت گم می شوم
ای ماه، در آغوشِ تو آرام می شوم.
چون پرتوهای نورت در دل شب،
تمامِ دل تنگی هایم، در تو محو می شود.
در سکوتِ نگاهت، هزاران سخن،
تمامِ دنیای من، فقط تویی و من.
ای ماه، ای نورِ دل های بی قرار،...
زیباترین آغوش، آغوش ما بود!
ولی افسوس که زندگی،
آن پیرمرد خرفتی شد
که کنترل تلویزیون را از بچه هایش می ستاند
و شبکه را از موسیقی خوش آوا
به شبکه خبر پر از مرگ و نیستی می انداخت.
شعر: سارا پشتیوان
ترجمه: زانا کوردستانی
به آغوشت
که می رسم
تمام جهان
کوچک می شود
درانتخاب وادیم
همانی که مرا به دیار لایتناهی ببرد
و سوسوی یک نور باشد
بدون لا مروتی
و یک نگاه باشد، بدون فتنه انگیزی
و یک بغل باشد ، بدون هیچ رنج
و یک دشت بوسه
که خود بچینی اش و بر لبانت نهی
که دیگری به زحمت نیفتد
که...
در نبود تو
نجوای عشقت
همیشه از خانه ی احساسم
شنیده می شود
ای دلیل تپش های قلبم
بیا با فانوس چشم هایت
شعله بر جانم بزن
و چون ساحلی بی قرار
آغوش باز کن
تا که یک عمر برایت
دریا شوم
مجید رفیع زاد
هر شب تو رویای خودم
آغوشتو تن می کنم...
آینده ی این خونه رو
با شمع روشن می کنم...
برشی از ترانه
زندگی یا مرگ
مرگ یا زندگی
فرقی ندارد کدام سو
بندبازِ خسته
فقط
آغوشِ باز می خواهد
«آرمان پرناک»
مثلِ برگِ خیسِ چسبیده به سنگ
در آغوش گرفتمت
به اختیار خود یا به اختیار خود
و تو
مدام در تلاشی
برای پس زدن
اما باید بدانی
یک رود
یک دنیا
پشت من است
«آرمان پرناک»
یک قدم تا اذانِ گلدسته ها
وقتی خوابِ عطرِ تنت دیدم
دانستم
پیراهنی، شهید خواهد شد
«آرمان پرناک»