پنجشنبه , ۲۲ آذر ۱۴۰۳
دو نفر می توانند در یک رختخواب بخوابند و وقتی چشمان خود را می بندند، همچنان تنها باشند....
روزهای هفته فرقی بر سر حالمان باز نمی کنندجمعه باشد یا شنبه،غروب،غروب است...عشق بازی های خورشید و افقماشه ی دلتنگی را می چکاندو فشنگ فخر فروش بوسه هاشان،خون آلود می کنددل آدمی و آسمان را...حال تو بگو سهرابپشت دریاها،مغرب اش غروب ندارد آن شهر...!؟با یقین میگوییکه در آن هیچکسی تنها نیست...!؟...
بعد ها تاریخ میگوید که چشمانت چه کردبامن تنهاتر از ستارخان بی سپاه......
ولنتاین،واسه سیگارم یه فندک جدید می خرم...
هیچ عاشقیبیچاره تر ازعاشقی نیستکه هم گول می خوردهم عشق می دهدهم تنهاست...
لابه لای خطوطی که رگ هابر پیشانی ات نوشته اندحروف دوست داشتن نبض می زندو از لابه لای نهرهایی که دراین تن های تنهاروان استماهی های سفیداندکه بر خلاف ابشنا می کنندما آدم هاسال هاست که باهم شنا نمی کنیمو رودهادر تنمانپر از سنگ های حجیم شدهوتن زخمی زخمیمن از رگ های ابی بیرون زده از دست هایممی ترسمنکند نام مرگ بنویسنداز ماهی های سفید پریشان احواللابه لای موهایممی ترسمنکند سنگ ها به زخم شان بزنندمن از حجم ع...
آمدیبی خبربا خنده های دلبرانه اتبا چَشم های دلفریبتبا گرمی دستانتبر روی درخت این دلمانند گنجشکیبرای خود آشیانه ای ساختیو با وجودت هر روز این درخت عشق را بارورتر می کردیتا جایی که تمامی مرا تنها و تنها تو در آغوش گرفتیو تو با آمدنت خط زدی بر روی هر چه داستان عاشقانه استو ساختی برایم داستانی عاشقانه با مضمون ماندن...
یادم نمی آیدکی شدیم عروسکی چرخان در دست دیگران...که خوب بازی هایشان را می کنندیک دم در آغوشت میگیرندبوسه ایی بر گونه ات می زنندو تورا در دستانشان می چرخانند و کل دنیا را به زیر پایت می گذارنداما لحظه ایی نمی گذرد که با فریادهایتدر سکوتِ کنج تاریک اتاقگوشَت را به پرتگاه عالمِ سکوت دعوت میکنیمی دانی....صدای شکستنت به گوش هیچ کس نرسیددل هیچ کس را هم نلرزاندحتی بغضی گلوی کسی را نفشردو تو تنها مانده اییهمراه با آن غم عروسک ...
مثل خدا تنها مثل شیطان مغرور...
هیچ عاشقی بیچاره تر ازعاشقی نیستکه هم گول می خوردهم عشق می دهدهم تنهاست......
آدمک آخر دنیاست بخند...آدمک مرگ همین جاست بخند...دستخطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذ ماست بخند...آدمک خر نشوی گریه کنیکل دنیا سراب است بخند...آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند...فکر کن درد تو ارزشمند استفکر کن گریه چه زیباست بخند...صبح فردا به شبت نیست که نیستتازه انگار که فرداست بخند...راستی آنچه به یادت دادمپر زدن نیست که درجاست بخند...آدمک فصل خزان است بخند...ریزش برگ عیان است...
ماه پشت پرده های ابر می گریدآه چه تنهاست ماه...
گفتی تنها صداست که میماندنیستی که ببینی صدا چقدر تنهاست...
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیستمی نشینی روبه رویم خستگی در میکنیچای می ریزم برایت توی فنجانی که نیستباز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیستشعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنندیاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیستچشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمیدست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟وقت رفتن می شود با بغض می گویم نروپشت پایت اشک می ر...
آقا شنیده ام که خودت بودی و خودتتنها میان خون وسط قتلگاه هاحالا تو نیستی که ببینی چه میکنندهر اربعین برای تو این روسیاه ها...
زودتر از اون که فکر کنی فصل جدایی میرسهازت هوا رو میگیره اون که باهات هم نفسهزودتر از اون که فکر کنی میره و تنهات میزارهاون که خیال کرده بودی یه عالمه دوست دارهزودتر از اون که شب بیاد ستاره هاتو میکشهاشک تو رو درمیاره اون که دلت بهش خوشهزودتر از اونی که براش از عاشقی قصه بگیبه جای خالیش میرسی به اون غم همیشگیزودتر از اونی که بخوای دستشو آروم بگیریبی خبر از پیشت میره از غم دوریش میمیریزودتر از اون که شب بیاد ستاره ه...
جانان عزیزمالان که دارم این نامه را برایت می نویسم آمده ام دریا، قسمت هایی از تنم در تماس با ماسه هاست و پشتم را هم تکیه داده ام به ماشین کوچکی که نامش را فندق گذاشته ام. دو روز آینده ارائه ای سخت پیش استادم دارم که سخت ذهنم را درگیر کرده. سمت راستم چند خانواده اند که زنان شان سیاه پوشیده اند و روسری گذاشته اند و مردانشان لخت و آبتنی کنان زنانِ روسری گذاشته ی خانواده های دیگر را نگاه می کنند.و در سمت چپم، دو پسر با سن هایی نزدیک به سنِ پدر ا...
ای دل ساده ی من دور و برت را بنگرهر که با یار خودش رفت... تو تنها ماندی....
دختره به حیف نون میگه: اگه یه شب من و تو تنها باشیم، همه جا هم تاریک باشه، هیچکس هم ما رو نبینه، تو از من چی میخوای؟ حیف نون میگه:کبریت...
ما به جرم ساده لوحی این چنین تنها شدیممردمان این زمانه با دو رنگی خوشترند!...
همیشه عاشق تنهاست....
بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست / چه کسی تنها نیست؟ همه از هم دورند...
میگن کسی کهدوستای زیادی داره همیشه آخرش تنهاستاما اونی که یه دونه رفیق فابریک دارههیچوقت تنها نیست!...
من نمی خواهم تنها باشم، بلکه می خواهم که تنهایم بگذارند....
آقای قاضیما به جرم ساده لوحی،این جوری تنها شدیم......
کاش می شد نروی تا تک و تنها نشومبی تو دیوانه ترین عاشق شیدا نشوم...
گاهی بین سمفونیِ شلوغ و پر سروصدای زندگیاتقَد دو سه میزان سکوت کن!از هرچه آدم روی این زمینِ گردِ خاکیست فاصله بگیر و خودت را بغل کن!آدم هارا،ناامیدی هارا،فکر هارابرای چند ساعت بگذار پشت سرت!فیلم مورد علاقه ات را برای دوهزار و یکامین بار(!) پِلِی کنبا لباس راحتیات روی مبل لم بده،زل بزن به صفحهی تلویزیوندستت را دور لیوان مخصوصِ قهوهات حلقه کنو کِیفِ گرمای قشنگش را ببر!زندگی یک وقتهایی همینطوری میچسبد...همینطوری بیخیا...
سینگل یعنی...“سینگل” معنای همان کلمه انگلیسی “Single” می باشد و معمولا به افرادی اطلاق می شود که مجرد هستند و دوستی یا رابطه ای با کسی ندارند.به طور کلی می توان گفت “سینگل” و “این رل” مخالف همدیگر هستند و به عبارت دیگر، مجرد و متاهل (یا دارای رابطه) خوانده می شوند....
عزیزم ولنتاین مبارک*عشق من *تو باش نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم.تو باش تا در دنیای بزرگ تنهاییم تنهاترین باشی...
دستانت را به من بده، تا با هم از رو آتش بپریمآنان که سوختند، همه تنها بودند ! چهارشنبه سوریت مبارک...
از آدم های تنها ،دوستت دارم زیاد می شنویداما عشق ...در قلب کسانی ست کهلابلای شلوغی هاتنها شما را می بینندشما را می شنوند .......
همیشه فکر می کردمبدترین چیز توی زندگیاینه که تنها باشیولی نهحالا فهمیدم که بدترین چیز توی زندگیبودن با آدم هائیه که باعث میشناحساس تنهایی کنی ....
Leαrɴ тo вe αloɴe,cαυѕe ɴoт everyoɴe wιll ѕтαyیاد بگیر که تنها باشی چون هیچکس نمیمونه...
تنها،من ومحبوبه ی شبدر تماشای خسوف...
رفیقتنهایی هایت را تنها به دوش نکششانه های من خالیست...
به کدام تکه ی غروبکه روی ابرها لمیده ستبوسه به دست های خورشید می زندسرخ....اعتماد کنمکه صبح خواهی آمدچگونه به این شیشه های رنگی پنجره امکه از هرکدامطرفی از ایران بیرون می زنددست بسپرمکه مشت پنجره باز می شودوصبح خواهی آمدبه من بگواین بته جقه های فرش راکه از سرو کولم بالا می روندبه ضم پایکوبی...چه طور آرام کنمکه صبح خواهی آمددوباره خیابان ها اعتصاب کردنددوباره سنگفرش هاچهارخانه های ناموزون می سازنددوب...
رفتی و منو تو این شبهای سیاه تنهام گذاشتی...
نتونستن همیشه بد نیستمثلا نتونین همو تنها بذاریننتونین عاشق هم نباشین️️️️...
آدمک آخر دنیاست بخند.. آدمک مرگ همینجاست بخند.. دستخطی که تو را عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند.. آدمک خَر نَشَوی گِریه کنی.. کل دنیا سراب است بخند...آن خدایی که بزرگش خواندی بخدا مثل تو تنهاست بخند...
مردی به این کهعشق ده زن بوده باشی نیستمردان قدرتمندتنها یک نفر دارند......
ما به جرم ساده لوحی اینچنین تنها شدیممردمان این زمانه با دو رنگی خوشترند!...
من میدانمکه اندوه من برابر استبا اندوه سواری که صدای سم اسبش رابا صدای خرد شدن آهسته برگهااشتباه میکندبا شب بوییکه تاریکی خود را از دست میدهدبا نارنجیکه تنها بر میز است......
آسمان خیره به ژرفای نگاهم شده ایباز بر بیکسی خویش گواهم شده ایگوییا باز غمی در نظرت آمده استکه چنین تیره تر از بخت سیاهم شده ایآه! میدانم و میدانم و میدانم, آهز چه دردیست که هم نغمه آهم شده ایباز یاران همه رفتند و تو تنها ماندی ؟آسمان باز چرا چشم به راهم شده ای؟...
آدم هایی که از دل رابطه های نصفه و نیمه بیرون آمده اند، فهمیده اند دنیاآنقدر زیباست که میشود تنها ادامه داد...آنها فهمیده اند برای ادامه دادن زندگیحتما و لزوماً نیاز به جنس مخالفی نیست؛و قوی بودن و حتی شاد زیستندو نکته کلیدی برای آن است......
باید خیانت کنی...!تا دیونه ات باشن....!باید دروغ بگی ....!همیشه تو فکرت باشن..!باید هی رنگ عوض کنی....!تا دوست داشته باشن...!اگه ساده ای....!اگه با وفایی...!اگه یه رنگی.....!همیشه تنهایی....
اگه با خودت دوست بشی هیچوقت تنها نمیمونی...
صلحمثل یک دستهگل روی مزارتنهاست....
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفتچه سخنها که خدا با منِ تنها دارد ......
کیم من؟آرزو گم کردهای تنها و سرگرداننه آرامی،نه امیدی،نه همدردی،نه همراهی ....
گاهی باید یاد گرفتهمیشه دلی که برایت می تپد ماندگار نیستباید یاد گرفت که قدر بعضی از لحظه ها را بیشتر دانستباید یاد گرفت گاهی ممکن استآنقدر تنها شوی که هیچ چشمی اتفاقی هم تو را نبیند...