پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زندگی خوب و بدش به کام ما شدقرعه ی عشقی زد و به نام ما شداونی که حتی تو خوابم نمی اومدتوی بیداری اومد عاشق ما شداگه دنیا پر از عاشق نباشهتو این دنیا دل صادق نباشههمون بهتر که این دنیا نباشهزمین و آسمون یکجا فنا شه..._برشی از ترانه...
من نمی خواستم عاشق بشوم اما حیفمخملِ گرمِ صدای تو مرا جادو کرد!...
دنیا مال همهبیخیال همه من با تو حالم خوبه فقطبگو راحت چته من حواسم بهته کم نشه یه تار مو ازتهرجای عالمی وقتی دلتنگمی من خودمو بهت میرسونممیخوامت بی حساب من بیدارم تو بخواب سرد بشه روتو بپوشونمعمدا از تو میپرسم کجایعنی مث دیوونه ها با من برو با من بیااز بس عاشقم رفتارم عجیبه..._برشی از ترانه...
این روزها خواهد گذشت گریه هایم ، دلتنگیهایم و تمام غمهایم را پشت سر می گذارممن قوی می شوم ، قوی تر از قبل تومیدانم روزی دلتنگ خواهی شددلتنگ دوستت دارم هایمدلتنگ دلتنگیهایم دلتنگ مزاحمتهای گاه و بیگاهمروزی چشم بر صفحه ی گوشی ات خواهی دوخت تا عاشقانه ای برایت بنویسمروزی دلتنگ خنده هایم، بغضهایم، اشکهایم و حتی سکوتم خواهی شد این روزها را یادت بماند رنجها مرا از پای نمی اندازد عشقت در دلم همچون شعله ی امیدی روشن خواهد ماندجایت ...
لبخند بزن که زندگی شیرین استبیچاره دلی که خسته و غمگین استهرلحظه برایت از خدا میخواهمعاشق بشوی که بهترین آیین استاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
همیشه اونایی که میگنهیچ وقت عاشق نمیشیم ،از بقیه سخت تر عاشق میشن !انگار یه اتفاقیقراره روی اونارو کم کنه !میخواد بگه آدم هااز عشق بدشون نمیاد !فقط باید وقتش برسه ..._ مرتضی عبدی _ برشی از کتاب دختری که از اول انار بود...
تو اگه چشات مشکی باشه،مشکی قشنگهتو موهاتو هرجور کنی ،هر شکلی قشنگهپیش تو همه ی آرزوهام خاطره میشنبا تو دیوونه تر از همین الان و همیشممنو همه دیگه به اسم تو میشناسناین خیابونا منو به یاد تو میندازنبرای توئه دلم، شدی مال خودمچقد خوبه که من عاشق تو شدم..._برشی از ترانه...
تو شدی همه دنیام، هرجا بری اونجام، دست تو دستام عاشق توام،عاشق توام میشناسم تورو بهتر از هرکی که بگی احساسم، واسه هیچکسی نیست جز تو یکی عشق تو واسه من تکراری نمیشه دلتنگم، دیگه دل تو دلم نیس واسه تو، دلتنگم میدونی فقط این حسو به تو دارم چون تو برام میمونی همیشه..._برشی از ترانه...
و تو چه می دانی از درد؟...
شازده کوچککلاه پرپشمزبان گویاعاشق ناکجا آباد...
رنگِ شعرهایم عجیب مهتابی است نکند عاشق شده باشم؟...
بلای جان عاشق اشتیاق است...
نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیزعاشقی چون من فقط او را تماشا می کند....
من پسندیدمت از دور و دلم رفته از اون شبشدم از همه غافل شدم رو تو حواس جمعیه عاشق پی چاره که دست برنمیدارهکه پات خیلی میشینه ولی کیه که ببینهمیگن بود شبیهت ولی من که ندیدمگذشتم چه ساده به هر کی که رسیدمقشنگی تو هر چی تو هر چی که تنت بوددلم رفت عجیبه اینم پاقدمت بود..._برشی از ترانه...
همین عشق است جرمِ سنگینم که حکمش رانهادن کفربر دین است؛ ولیکن منِ عاشق بهایش رابه جان دل خریدارم توای دلبر من کافربه عشقت رابه ایمانم پذیرا باش و میدانم عزیزدل همینم باز کفر بردین است...زهرا زمانی...
زیر بارون نگاهت جون پناهِ تو میشم این نگاهی ک تو داری همه دنیامُ ک برده همه دینم شده چشمات نگاه و چشمای زیبات منِ عاشق و هوایی کرده باید از عشق تو جون داداینچنین مردن از عشقت یه آرزویِ محال بودولی اینبار زیر باروون نگاهت جونمو میدم و میشی یه آرزوی ممکن ...زهرازمانی...
دیوونه چطور دلت اومد این همه عشق و فراموش کنی و از یاد ببری.مگه نمیدونستی دوست داشتنت برام مثل *نفس* بود اما دیگه بعد تو نفس کشیدن برام سخت وعذاب آور شده.بی وفا نمی دونی چقد دلم هواتو کرده و هرلحظه مرور خاطراتت شده همدم این روزهام، تو قول داده بودی همیشه پیشم بمونی وتنها نزاری تو ک میدونستی من از تنهایی میترسم و ترس نبودنت داغونم میکنه چرا بی وفایی کردی ..چراااا؟یادته همیشه می گفتی: آدم عاشق دیوونه است ومنم باذوق بهت میگفتم: من چقد خو...
دلتنگی عاشقُ بهخیابون می کشونهقلبُ بیمار می کنهبه جنون می رسونه...
اگر دیدی کسی از دومصرع چشمانت شاه بیتیازامتداد نگاهت غزلی واز پهنای صورتت شعری نوشتشاعر نیست عاشق است ؛ به قلم ش شک نکن...✍️رضا کهنسال آستانی...
هویدا می کنی..گیرم که تصویر مرا در چشم حاشا می کنیعاشق منم..ای مهربان گاهی تو هم آن را هویدا میکنی...
دل دریاییمو تو ساحلش باش بی تو طوفان زده آرامشش باش حالا که عاشقت شد عاشقش باش عشقت هنوز چپ سینمه با جون و دل پرستیدمش...برشی از ترانه...
به عشق توگوشیم شباروشن میذاشتم به غیرعشقت بگوخداییش من چی داشتم میخوام توفکرت نرم نمیتونم نمیشه بیمارم کرده فکرت پریشونم همیشه...
قسم به روشنی ناب چهره ی قمرتربوده است دلم را نگاه معتبرترسیده برق نگاهت به استخوان هایمچگونه دل نسپارم به جلوه ی نظرتمیان لذت و حیرت مرا معلق کردرسید تا به نگاهم نگاهِ مختصرتبکش به بند مرا در حریم آغوشت روا ندار نباشم اسیر و در به درت مرا به شرح خبرهای داغ دعوت کنکه عاشقت شده ام با خلاصه ی خبرتدلم برای تو ناقابل است ، جان بطلب خوشا به حال کسی که شود فدای سرت بهزادغدیری...
اگر تو، درد عشقی، من عاشقی شیدایم اگر تو باده ی عشقی، من از ساغر نگاهت مست و رسوایم....اگر تو، گلی، من پروانه ام می نوشم شهد شیرین تو را،عشق و دلداریت را. ...اگر تو، باغ خشک و زردی،من باران اشک بر سرت می بارم، از برای سرسبزی ات....اگر تو، بهشت برینی،منم مفلس بی چیزیاگر تو، جهنمیمنم چون گنه کاری، سراغت می آیم و می مانم و می سوزم در آتشت....اگر تو، بادی، طوفانی،بیا، و بگذر از خاک و باغ و تختم....اگر تو، موجی،...
دیر آمد و در گوش من افسانه دلداگی خواند از فکر من صد ناله شوریدگی راند دیر آمد و عاشق شدن چون دانه چیدن بر من آموخت کنج قفس را پر کشیدن بر من آموخت دیر آمد و بر روی دستش صفحه ای از یک رمان بودداستان یک زن ،یک زن دور از زمان بود دیر امد و در فصل برف پیری و سردی قهوه دنبال چای داغ داغ لاهجان بوددیر آمد و دیر امد و دیر آمد ودیر امد اما….قلبم میان هر دو دستشدر امان بودمریم جوڪار دلارام...
من فکر میکنم الکساندر هم عاشق بود که تلفن را آفرید و اگرنه به عقل هیچ آدم عاقلی نمیرسید که میتوان حضور گرم کسی را از سیم های سرد عبور داد....
دلا آخر تو را دیوانه کردندتو را آواره ی میخانه کردندشکستن آن دل بی کینه ات راتو را در بند هر بیگانه کردندتمام جاده ها از برف پر شدتمام گوش ها از حرف پر شدبیا ای تو دلیل بودن منکه صبرم سر رسید ظرف پر شدبه غیر از تو کسی یارم نباشدکسی غیر از تو دلدارم نباشداگر صد سال بشینی روبرویمتماشایت به ....تکرارم نباشدکه من عاشق به خویت گشته بودمجدا از تو به بویت گشته بودمنبودم قبل تو شهره در این شهرکه من شاعر به روی...
عاشق همه دنیا را در چشم معشوق میبیند و به هر جای دنیا که مینگرد،معشوق را میبیند و اینگونه است که خداوند دو چشم را برای دو چشم آفریده است....
خدا، باهم دو لذت را به یک عاشق نمی بخشدخودت؛ آن گوشهٔ دنیا، خیالت؛همقدم با من...ایمان جلیلی......
[•چَشمانَت•] کاش غرق در نگاهت می شدم و دیگران برای همیشه کالبدِ این جسم بی جان را در عمق چشمان تو می یافتند. آخر حرف از تو که می شود من به چند تکه استخوان بودن هم در کرانه های ابدی چشمانت رضایت می دهم؛آری، اگر بدانم تو از صد فرسخیِ کوچه ی دلتنگی رد می شوی؛ بازهم برایت قلبم را قربانی می کنم که مردم بدانند جانِ دلم، تمام روح و معنایم از صد فرسخی ام گذر کرده!چه کنم دیگر؟ تمام دارایی ام در این دنیا جسم و جانی ناقابل است؛ آن هم پیش کش لحط...
دل نیست راهی بشوم دلداده اگر هستاز عشق پر از خالی ام آماده اگر هستگویند که مرگ بر عاشق هست درمانیارب بکشم مرگ چنین ساده اگر هستدر صفرترین نقطه متروکه ام اکنوناینجا وسعتی اندازه یک تا ده اگر هستدل مرده در این سینه ی پر دود من انگارشاید به تو این بار خدا داده اگر هست...
نه اینکه اغراق بکنم دچار یه حسی شدم همیشه جلوچشمیمدام بهت فکرمیکنم...
عاشق شدم و دادم بر باد سرم را در سنگر عاشق بجز دل که کسی نیستکوثرنجفی چشمه...
زیبایی ماه علت تفسیر تو باشدبر لوح ضمیرم همه تصویر تو باشدبا تیر نگاهت زدی آتش به دلم رفتاین قلعه ی ممنوعه به تسخیر تو باشدای ژاله صفت در دل ابری شده پنهانباران که شوی سینه به تقطیر تو باشدسیلاب شدی خشک و تر قلب مرا بردافسوس که این برکه به تبخیر تو باشدشیدایم و در هجر تو افسرده و حیرانعاشق شده دل بسته به زنجیر تو باشدتا کی به تمنای رسیدن به تو ای عشقاین گوش خیابان همه شب گیر تو باشد...
تو کتاب ملت عشق نوشتهعشق نوعی میلاد است،اگر پس از عشق همانی باشی که پیش از آن بودییعنی به قدر کافی دوست نداشته ای.اگر کسی را دوست داشته باشیبامعنا ترین کاری که میتوانیبخاطر اون انجام بدهی تغییر کردن است.خواستم بگم همیشه بهم میگفتن چون بچه ای احساست وابستگیه...اما الان میفهمم وابستگی نبودهمن از هر عاشقی عاشق تر بودم...کوثرنجفی چشمه...
بوی خوش باغ های قمصر هستیاز هر چه صدای خوش تو برتر هستیمن عاشق یک لحظه نگاهت هستمدلبر شدی و به ناز.. محشر هستی سجاد یعقوب پور...
طعم شیرین عسل صبحت بخیر حس تصنیف و غزل صبحت بخیر ای طلوع چشم تو عطر بهار عاشق از روز ازل صبحت بخیر پیمان ملک فرنود از مجموعه شعر صبحانه عشق...
میگم که عاشقتم اگرچه تکراریه این اعتراف من و یه قلب احساسیه...
مال خودت هر چه به من داده ای با همه احوال پریشانی امقصه عشق تو به آخر رسید منتظر نقطه پایانی امشعله عشق از تو زبانه کشید عشق تو آتش به جهانم کشید دفتر عشق تو پر از آتش است آمدی ای عشق تو بسوزانی ام ؟دل در هوای تو فقط پر کشید از همه کس بخاطرت دست کشیدای تو همه باعث ویرانی ام آمده بودی که بمیرانی ام !کاغذی بودی تو برای همه هر که دلش خواست چیزی نوشتزندگی ات بدون ترس دورخ روز دگر فقط برای بهشت ارزش هر چیز به اندیشه هست هر کسی...
از شوق لبریزم برای دیدن یار هر لحظه در فکر توأم در فکر دیدار کی می رسد آن لحظه و کی می رسی تودر کنج آغوشت برایم جا نگهدار تو نازنینی ناز خود را می فروشی من عاشق تو هرچه نازت را خریدار یک شب بیا از صورت من لب بگیر و بر صورتم تصویری از لبهات بگذار علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
کاشف؛نه نیوتُن بودونه گالیلهکاشف کسی است که؛عمقِ نگاهت را بکاود....
برایم عشقتان چون گوهری نایاب میماندتو را هر کس که دارد تا ابد شاداب میماند چنان با درد دل کردن برای تو سبک گشتمکه جسم من از آن موقع بروی آب میمانداگر دریای چشم تو نباشد روبروی من دلم چون ماهی جامانده در مرداب میماند ببین مهتاب با چشم تو بر پا کرده رَمّالیبرایش خنده ات در حکم اُسطُرلاب میماند هجومی را که چشم مست تو آهنگ آن کردهبه جان من شبیه حمله یِ اعراب میماندتو مثل قاصدک ها بعد عاشق کردنم رفتیدل من بی تو اما تا ابد بی خو...
پرنده صفت..سبکبال و سبکبار..تو عاشق هستی......
دوباره جشن به پا شد با مترسک هابرقص عاشق تو هم پای عروسک هابرقص با داغت ای رقصت تماشایی ای عاشق کش تلفیق خون و زیباییپر از شعرم که از چشمت خروشان ترپر از غم شد دل از زلفت پریشان تر...
این ماه را از آسمان برداشت بایدعکس تورا در جای آن بگذاشت بایدتا آسمان هم عاشق روی تو باشدهرگوشه تخم عاشقی را کاشت بایدعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
وقتی عاشق شد، همه ی زندگی اش را به پایش ریخت!خودش را از همه جا دزدید، از دنیای مجازی از دنیای واقعی باور کرد که عاشق است باور کرد که نباید تنها زیستباور کرد نیمه ی گمشده اش را پیدا کرده استاما ندانست که در این زمانه ی بی های و هوی نباید کسی را زود باور کرد! رعنا ابراهیمی فرد...
وقتی که باران می بارد به یاد تو می افتمبه یاد اولین روزِ دیدنت آن روز قطره های باران مهمان زمین بودند از کجا معلوم شاید زمین هم آن روز عاشق شده بود و قطره های باران برای تماشای معشوقِ زمین آمده بودند.خب بالاخره زمین هم حق دارد عاشق شود......
بی تو بی تاب ترین شاعر دلتنگ منمبی تو کم یاب ترین عاشق یک رنگ منمتو فقط عشق منی باهمه گفتم همه جابر سر عشق تو من با همه در جنگ منمآنکه صد زخم به روی بدنش مانده هنوز آنکه از خاطر تو خورده سرش سنگ منمتا مرا با تو بگیرند و به زندان ببرندزده آنکه به پلیس ۱۱۰ زنگ منمحاضرم خدمتتان باشم و سرباز شومگرچه سروان و سرگردم و سرهنگ منمعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
باران و من و تو دو به دو خوب استعاشق شدن اینگونه به تو خوب استلب های تو خیس و بوسه می چسبدیک نیمکت و با تو روبرو خوب استهمچون نفسم بی اختیار می خواهمتطپش به طپش پر تکرار می خواهمتای آن که نباشی بی تو من می میرمتا پای جان در انتظار می خواهمتخرسند تو را نبینمت به هم می ریزمدر بند تو را ببینمت به هم می ریزمای آن که اگر نبینمت دلم می گیردهر چند تو را ببینمت به هم می ریزم...
باران و من و تو دو به دو خوب استعاشق شدن اینگونه به تو خوب استلب های تو خیس و بوسه می چسبدیک نیمکت و با تو روبرو خوب است...