متن احساس
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساس
با آزار و اذیت و ناراحت کردن دیگر انسان ها ،
نمی توان در زندگانی احساس خوشبختی کرد.
رحمان شاهسواری کینگ
تو و حالِ پُر از، احساسِ مبهم؛
تمامِ لحظه هایت غرقِ ماتم؛
عسل بانو! چه طعمی دارد این عشق؛
که با دل می چشی آن را دمادم!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس.
وجودم با تو سرشار وفا شد؛
سراسر شور و دنیای صفا شد؛
میانِ جان شکفت از تو، گلِ عشق؛
و احساسم به مهرت مبتلا شد!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
چه بی رحمانه
سکوت فرصت سخن گفتن را
از ما گرفت
تا واژه هایی با احساس
در پشت دیوار لب هایمان
به صف بایستند
حالا دیگر
یلدا هم برای ناگفته هایمان
شب کوتاهی است
مجید رفیع زاد
رویای شیرین حضورت
همیشه به قلبم سنجاق است
اما ، هر زمان که ساعت
نبودنت را اعلام می کند
دلم آشوب می شود
بیا که لحظه ی بودنت را
احساس می کنم
آمدنت به قلبم الهام شده
بیا تا لحظه هایم را
با تو نفس بکشم
مجید رفیع زاد
چشمانت انعکاس قلب و احساست هستند ...
نور بهشتی
نقش خیالت را
بر دار قالی چشم هایم می بافم
و اینگونه میان رویایم
لحظه ی شیرین با تو بودن را
احساس می کنم
مجید رفیع زاد
تو فقط مال همین قلب پر احساس منی
منم آن مزرعه ی عشق ، تو آن داس منی
هر کسی در دل من نیست عزیزم بخدا
به که گویم که تو آن برگ گل یاس منی
به رطب زار لبت بوسه ای مهمان بشوم
چون که سرخ است و ملس...
تنت سرشار از عطر گل یاس
نگاهت غرق عشق و شور و احساس
نسیم عطر مویت گاه دیدن
دلم را میبرم تا اوج احساس
و اکنون ذره ذره می شوم ز دوریت!
رقیه سلطانی
ﻗﻄﺮﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺑﺨﺸﺪ ﮐﺴﯽ؟
ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﭘﺮ ﻣﻬﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺴﯽ؟
ﯾﮏ ﻧﻔﺲ ﺑﺎ ﺷﻮﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺭﻗﺼﺪ ﮐﺴﯽ؟
ﭘﺮﺗﻮﯼ ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﺪ ﮐﺴﯽ؟
ﻭﺯﺷﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺩ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺟﻨﺒﺪ ﮐﺴﯽ؟
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﯾﺎﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ ﮐﺴﯽ؟
ﯾﮏ ﻗﻤﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺑﺎﺯﺩ ﮐﺴﯽ؟
ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﻧﺎﺏ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺭﯾﺰﺩ ﮐﺴﯽ؟...
می نوشم
شراب عشق را
از پرتو نگاهت
با پیاله ی احساس
چامک
ای کاش شعر بودم
زمزمه ی لب هایت می شدم
یا اینکه اشک بودم
رفیق چشم هایت
ای کاش باد بودم
با موهای تو می رقصیدم
باران بودم
بر تو می باریدم
اینک اما در دل شب ها
منم با یاد تو تنها
و این ای کاش ها
مجید رفیع...
نامش را گذاشته ام
جانِ دل
یعنی هم جان من است ، هم دل...
حکایت ما فراتر از عشق است
در جستجوی نامی برای احساسمان هستیم
تا آن زمان ،
دو کبوتر عاشق
صدایمان کنید
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
به این دیوار ها احساس دادی
به قلبِ خار ها احساس دادی
من اصلن شاعرِ خوبی نبودم
به شعرم بار ها احساس دادی
شماها شعور ندارین!
احساسات تون شعور نداره!
میدونین شعور احساسات چیه؟!
یعنی وقتی یکی، یکیو دوس داره وقتی احساساتش قبولش کرده، جلوش بر نگردین بگین این همه دختر! حالا چرا این تحفه؟!! ما خودمون کلی خوشگل ترشو برات سراغ داریم!
نمیفهمین! شعور نداره قلبتون!
دل اگه عاشق کسی بشه دیگه...
دیگر برای عاشقی «فرصت» مهیا نیست
این ناخدای پیر را یادی ز دریا نیست
هر کار کردم تا که آبستن شود احساس
اما برای «عشقِ تو» احساس کارا نیست
بهزاد غدیری
و شعر من تفسیری بود از چشم های او
آنگاه که باران ، لبریزِ احساسمان کرده بود
«بهزاد غدیری»
احساس هه اصلا چی هست وقتی تو بچگی احساسمون مرد وقتی تو بچگی بزرگ شدیم اون موقع احساس برای ما جایی نداشت
بچه که بودیم فک میکردم تنهایی یعنی کسی خونه نباشه دیگه بقیش با خودتون !
تنهایی از عالم دنیا شده برای ما همه چیز
میدونی وقتی تو یه...