متن بغض
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بغض
دیگر آن دیوانهٔ بی تاب سابق نیستم
توبه کردم از گناهِ عشق! عاشق نیستم
شیشه بودم، سنگ ها اما نفهمیدند من
فرق دارم با همه، آیینهٔ دق نیستم
صاف و ساده بودنم را هیچ کس باور نکرد
خالیم از هر سیاست، من مصدق نیستم!
دور باید شد از این خاکِ...
مردی عزیز از دست داده
میان بغض ایستاده
هر روز عصر
چایی و پای سیب اش را
همراه جناب تنهایی
--سِرو می کرد!
لیلا طیبی (رها)
تمام دل مشغولی هایمام را
از یاد برده ام!
خنده های از ته دل
گریه های پر بغض
روزهای پر حسرت و حتی؛
انتظار را
من خالی خالیِ خال یم...!!!
دوستت دارم های
بر روی کاغذ را
مچاله کرده ام !
دیگر نمی نویسم ؛
می خواهم بغض شود
و در خواب
به انتظارت نفس بکشم
تا بدانی
نهایت عشق من
چشم هایی است بارانی
مجید رفیع زاد
قسم به...
آخرین شیون عشق بی پایان مان،
به بغض مانده در گلویم،
به حرف هایی که در دل ماند و دفن شد!
تو رفتی اما جایت هنوز در دل ویرانم درد می کند.
ﺳﻤﺖ ﭼﺸﻤﺎن ﺗﻮ ﯾﮏ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ
ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ آن ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮی، ﻣﻦ ﺑﻪ تبسم ﻫﺎﯾﺖ
ﺧﻨﺪﻩ ﺑﺮ روی ﻟﺒﺖ ﯾﮑﺴﺮﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ
ﻓﺎﺻﻠﻪ دﻓﺘﺮ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﻣﺮا ﭘُﺮ ﮐﺮده ﺳﺖ
ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ورق ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ
ﮔﺮﯾﻪ ﺧﻮب ست وﻟﯽ ﻓﮑﺮ...
ای خوب من
تو رگ و ریشه ی من تنیده ای
وقتی بغض می کنی
تمام من می شکند...
(آرمان پرناک)
تصور کن حرف هایت را درون گور قلبت بخوابانی ، سنگ لحدِ سکوت رویشان بگذاری و زیر خروار ها بغض ، دفنشان کنی... و بی چارگی یعنی همین بغض تو را شاعر کند!
چون غنچه که از زشتی، با خار قشنگ است
دل بستن مشکوک من و یار قشنگ است
ای کاش که چشمان تو بر سینه ی تان بود
با پنجره، دل سنگی دیوار قشنگ است
فهمیده ام از گریهٔ برخورد دو تا ابر
اشک من و تو لحظهٔ دیدار قشنگ است...
و هیچ از تو دور نیست
که جهانی را عاشق کنی
ای که ...
صدایت
شیرین بسان گندم در دستان ادم
و
تلخ چون بغض هزار ساله بشر
دستانت
تکثیرگاه پروانه های سرگردان ,سرزمین شمع های نیمه جان
و زیبا
چون رقص کولیان به دور اتش
رویش پیچک ها به...
تو تاکسی بچه هه به مامانش میگفت حس میکنم دارم خفه میشم. مامانش گفت چرا؟ گفت اخه حوصله ندارم نفس بکشم :)
بخدا منم همینطور :)
پرواز داد
بغض رود را
حباب
لعنتی ترین حس دنیا دلتنگی ک ن میتونی تحملش کنی نه راه چاره ای داری! فقد باید مچاله شی تو خودت:)
این بغض نجابت به دل انگار ندارد
اسبی ست سراسیمه که افسار ندارد
از نالهٔ من بود که دیوار فرو ریخت
چون طاقت سیلاب غم اینبار ندارد
سربازم و تنها شده در حملهٔ دشمن
بی عشق تو دلشورهٔ رگبار ندارد
ویرانه ترین خانهٔ این شهر خرابم
تخریب تو را لشکر...
در گلویم بغضی لانه کرده که هیچ گونه قصد کوچ از دیار مرا ندارد
شده درد بی درمانی که فقط
یک معجزه میتواند بفهمد این بغض چه میخواهد
بغضی تلخ و دردناک آغشته به درد و خون