متن بهار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بهار
ای بغض فروخورده ی کلمات !
بگو چقدر مانده تا برسم
به دست های یقین؟!
وقتی پای بهار
به سطر تردید باز شده است
مریم گمار
آرزو دارم که مرگ ام را ببینیم
بر مزارم دسته های گل بچینیم
آرزو دارم ببینم پر گشودم
شعر آخر را همین امشب سرودم
جای اینکه زندگی را غم بگیرد
آرزو دارم عجل جان ام بگیرد
خط تاریکی کشیدی بر جهانم
عاشقم کردی و رفتی از کنارم
جای اینکه عاشق...
شیرازِ چشمانِ تو را دوست دارم
و حافظ دستانت که عطرِ نارنجِ مشت هایم را می شناسد،
و شرابِ لبخند تو،
که مِی ریز است
تفألی بزن،
بخوان آن غزل شورانگیز را
لب به بهار گشوده دلم
تابِ بنفشه می دهد
طرهٔ مشک سای تو...
ارس آرامی
ای که چون آفتاب
هر صبح
می تابی از پنجره آرزوهایم
بر باغ خزان زده ی دل بی قرارم
بیا
و چون بهار باش
تا با آمدنت
شکوفه بزند
بر سرشاخه های تنهایی
لبخند بودنت
بهار زیباست ..
بهار را دوست می دارم ...
بهار خبر از آمدن مهمان است ...
بهار خط پایان بر زمستان است ...
بهار تب زمستانی ست که یخ بسته بود ...
بغضی است رسوب کرده در یخی که آب شده است...
که من بغض رسوب کرده را در آب...
ای یاس در هم تنیده ؛
ظرافت لبخندی در عبور!
به دیدنم بیا!
صدا بزن مرا
که در ادامه ات نشسته
هزار ناگهان تازه
مریم گمار
دوبیتی (شماره ۲)
💠۱
دل و دین می برد طرز نگاهت
دو چشم فتته مژگان سیاهت
بهارم را مهیا کن دوباره
به مهر و لطف و عشق رو براهت
♤♤♤
💠۲
بهار آمد، سر یاری نداری؟
به کار عاشقان کاری نداری؟
به تیر غمزه ای، سحر و فسونی
هوای مردم...
بگذارپوست بیندازد گونه ی درخت !
در این فصل بی سایه
ومن برگردم به بند ناف
به برگ های بهار
که لب های این قرن به لکنت افتاده
مریم گمار
ریشه در خاک
ریشه در خاکم ولی زخم تبر دارد دلم
سیب سرخی در کنار نیشتر دارد دلم
تا بهار از آسمان این حوالی سر کشد
صد زمستان قصه خون جگر دارد دلم
چون سپیدار بلندی لابلای شاخه ها
حال و روز ساقه خم تا کمر دارد دلم
سال های...
باتو
بهارسبزتر شد
ایستگاه بعدی
اردی بهشت
ای عهد تو عید کامرانی پیوست
افتاد بهار پیش بزم تو ز دست
زیبنده تر از مجلس تو دست بهار
بر گردن عید هیچ پیرایه نبست
شراب عشق می دهی، خمار می کنی مرا
شمیم مهر می دمی مهار می کنی مرا
تمام شعر شاملو تمام حس حافظی
و شعر می شوی شبی بهار می کنی مرا
ز چشم سرخ فام تو دو تیر داغ می چکد
کمی نگاه می کنی شکار می کنی مرا …...
من پاییز را جارو می کنم،
زمستان را پارو می کنم،
تابستان را می شویم تا همیشه بهار باشد؛
من رفتگرم،
آفتاب و آب و باد همکاران من هستند؛
اما کاش می توانستم دل های مردم را هم آب و جارو کنم …!