پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از بس گره به ابرویت افتاد، عاقبت لبهای من به صورت ماهت گره نخورد لعنت به جاده ای که به قولش وفا نکرد نفرین به راه من که به راهت گره نخورد...
پنجره باد می زایددیوار، زنداندر، رفتنتابستان، پاییزپاییز، جاده را مچاله می کندزیرِ سر می گذاردبه خوابِ زمستانی فرو می رود؛در میانِ قدم هایِ آشفته یِ یک مردجاده را بهمن دود می کندبهار، سقط شددر و پنجره، دیوارجاده، دودوَ پاییز اسیر خواب زمستان ماندبانوی روزگار،دیگر جوان نیستبرای مردِ سرنوشت یک زنِ جوان پیدا کنید !شاید \بهار\ دوباره متولد شد...شیوا احمدی الف...
مثل جاده ای رو به بیراههدوستت دارمو میدانمانتهایش هیچ نیست ......
...همیشه که پای جاده وسط نیستببین!هیچ اتاقی جاده ندارداما تو دوریدور......
جاده هاگِره زده اند پامان به زمینآسِمان را بی راهه می دانند...!حادیسام درویشی...
جاده ای که ما را به مقصد میرِساند گاهی سخت بود و بارانی،آدم هایی که با ما همراه میشدند گاهی درد بودند یا شاید هم درمانده.گذشته با تمام آدم های همراهش بخشی از زندگی ما بشمار میروند که سپری شده اند،نمیتوان با زمانه جنگید و قدم های آدم های رفته ی زندگی را کتمان کرد اما میتوان در کنار کسانی آرام گرفت که ما را با تمام گذشته و اتفاقاتش بپذیرند.حلقه ی مهربانی اویی را در دست گذاشت که ما را با تمام اندوه در چشمانمان بخواهد و نشانه های بجای مانده از غم را ...
راهی مقصددستانش شدموگرنه من کجا سفر کجا جاده کجامست چشمانش شدموگرنه من کجا ساغر کجا باده کجابیقرار وصل شبهایش شدموگرنه من کجا امید آینده کجاقفل در زنجیر احساسش شدموگرنه من کجا وعده پاینده کجا...
روزی خواهد آمدصبح یکی از همین روزهای باقی ماندهجاده ی رو به غروب راقدم خواهم زد.با شتابِ بال پروانهو نرم آهنکِ صدای پایِ حلزونِی کوچککه به جای صدفشصندوقچه ای بر گُرده اش آویختهبا مُهر یادگاری هایِ خَراشانیدههمه جایش تو به تولا به لاانباشته از زخمِ ناسورِگزش هایِ نابجاکوچ می کنماز ولایتِ قُربتپناهنده می شومبه سرزمینی غریببال هایی فراخ می خواهمبکوبم بر سینه ی اینآسمانِ راه راهِ خاکستریبا آن خال هایِ ...
تمام جاده های جهان می روندبخانه برنمی گرددمسافری کهدل به جاده سپرده است !...
بجایی رسیده ام که رویای همیشگی ام بود اما تازه فهمیدم که هنوز...جاده های فرعی را گذرانده ام...!!!!...
غیر از خود را، بی راهه می داندجاده؛ که دیکتاتور است...!...
خوشبختۍ یعنۍ ..دستاۍ تو و جاده اۍ ڪہ تمام نشہ ...️️️...
رفیق جان! قسم نخور که عاشقم شدی!دروغ گفتن از قسم شروع می شودهمینکه می رسی، به جاده فکر میکنی...جدا شدن، قدم_قدم شروع میشود...
شبانه گام می نهم به راهجاده در میانِ مِهدشت، گوش بر ندای آسمانستاره ها به گفتگووَه ... که آسمان چه پرشکوه و دلکش استزمینِ سبزخواب رفته در تلألویی غریب ...من چه خواستم از زمان؟جز که روحِ زندگی بتابد وسازِ دلنشینِ عشقگاه گاه به گوش آید وماه، بر بلوطِ پیربر فرازِ باغچهچون نسیمِ شبخانه سازد ونور پراکَنَد...
با تو قدم زدن رادوست دارم..به جای خانهبرایتجاده خواهم ساخت...
سربه شانه ی جادهدر آغوش گرفت مرگ راعاشقی که معشوقشاز راه بدر شده بود...
ما را برایدر به دریآفریده اندهی می رویم،جاده به جایی نمی رسد.......
کى تموم میشه این قرنطینه لعنتى دلم جاده میخواد...
جاده بهانه است مقصود چشم توستمن راهی توام ای مقصد درست...
تو با من قدم بزنمن تا ته دنیا جاده میسازم......
آدمهای منفی به پیچ و خم جاده فکر میکنند و آدم.های مثبت به زیباییهای طول جاده …بلاخره هر دو ممکنه به مقصد برسند، اما یکی با حسرت و دیگری با لذت ......
من به عشق تو فقط دل به بیابان زده امپدر جاده درامد که به اینجا برسم...
دو سرِ یک جاده ایستاده بودیم.من به سمت تو آمدم،تو به استقبالِ او رفتی......
با هیجان دوستت دارم.مثل رد شدن از رودخانهوارد شدن به منطقهی شکار ممنوعیا بریدن ترمز در سراشیب جادهدوست داشتنت زیباستاما خطرناک......
توی ماشین توی مترو تو اتاقم تو خیالم توی جاده تو خیابون سر کارم پشت فرمونبه تو فکر می کنم و به تو فکر می کنمبه تو فکر می کنم و به تو فکر می کنم...
زندگی یک سفر استزندگی جاده و راهی است به آن سوی خیالزندگی تصویری است که به آئینه دل می بینیزندگی رویایی است که تو نادیده به آن می نگریزندگی یک نفس است که تو با میل به جانت بکشیزندگی منظره است، باران استزندگی برف سپیدی است که بر روح تو بنشسته به شب......
آنقدر نیامدن مسافر رادر گوش جاده زمزمه کردندتا در آخردر کوچه ای بن بستبرای همیشهجاده از نفس افتاد....
این جاده مال تو و تنهاییته ممکنه بقیه بیان و کنارت راه برن ، ولی هیچکس نمیتونه این راهو برات طِی کنه...
دلم سفر میخواهدبا حالی که خوش باشدلب هایی که بخندددلی که آرام باشدشبموسیقیتوو جاده ای که هیچ پایانی نداشته باشد...
از جادهای که همه از آن عبور میکنند نرو ؛ به جای آن ، به جایی برو که جادهای ندارد و برای بقیه رد پای خود را بر جای بگذار ......
شب و روز رانندگی در جاده ها کار من استاز خطر باکی ندارم جون خدا یار من است!۲۶ آذرماه روز ملی حمل و نقل مبارک...
آه می کشد /آسمان/آه.../اشک/جاده را/می بلعد/چقدر خاطره/زیرِ خاک ِاین سالهای به خون نشسته خفته است/دریا/جزغاله می شود/از روزهای زخمی....
بوسیدنتجاده ایستکهانتهایشبه جنونختم می شودمی دانستماما!!!بوسیدمت️️️...
زیباترین جاده ها در دل سخت ترین کوها به وجود می آیند و صبورترین و مهربانترین آدمها در دل سخت ترین مشکلات...
دلم سفر می خواهدبا حالی که خوش باشد...لب هایی که بخندد...دلی که آرام باشد...شب...موسیقی...تو...و جاده ای؛ که هیچ پایانی نداشته باشد!!!...
تمام سهم من از جادهپیچیدن به خیال توست...
باران که میبارد به یاد قلب من باش که غمگین است باران که میبارد دلم یک تو میخواهد و جاده ی بی انتها ......
میاد خاطراتم جلوی چشاممن اون خستگی تو راهو میخواممیخواستم مثه اهل بیت حسینبا اهل و عیالم، پیاده بیام.آه حسرت توو سینمه و می باره چشام به پای غمتاین غم کم نیست لیاقتشو ندارم آقا، بیام حرمت.جاده به جاده، پای پیادهجا موندم اما زائر زیاده...
آدم می میردجاده نه،پرندهمی میردآسمان نه،نه جاده نه آدمنه آسمان نه پرندههیچکس نمی ماند هیچ چیزیتنها یک چیز ماندنی ستبوسه ی ما در نگاهِ سیب...
جاده ها را قسم می دهمتا به تو منتهی شوند......
زیباترین چیزی که درجاده عشق دیدمتابلویی بود که روش نوشته شده بوددوست داشتن دل میخواهد نه دلیل...
عاشقی کنبیخیال وصل و هجران ای عزیزگاه گاهی جاده هااز شهر مقصد بهترند......
در جاده ای که مقصدش تو ھستیتابلوھا احتیاط و خطر سقوطرا هشدار می دهند!...
تمام سهم من از جاده پیچیدن در خیال توست...
جمعه ها روباید با این دلبردوتایی بزنیم به دل دشت و جاده️...
هر کجا هستیبگو با منروی جاده نقش پایی نیست از دشمنآفتابی شو!...
برای درختهای کنار جاده فرقی نداردکسی که در سفر استمیرود، یا میآیدبرای من اما فرق زیادی دارنددرختان مسیری که از تو دورم میکنندو درختان مسیری که با تو نزدیکم...