متن جنگل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات جنگل
هرچه که داری از من ست اما شکسته این دلم
ازمیز کارو صندلی تا کاغذ و تخت و قلم
مهمان شدی بر خوان من، آتش زدی بر جان من
آرامش طوفان تو،این سایه ایوان من
قمری پناه آورده بود بر شاخه ها و برگ من
آواره اش کردی تو با...
سرزمینی دارم
به وسعت پهنای بازوانت
و دریاچه ای مواج در ان نگاهت
و جنگلی باران خورده در ان آشفتگی گیسوان افراشته ات
من پسرکی بازیگوش
که دوست دارد به هنگام
تماشای امواج نگاه دل ارامت
و خسته از بازی در جنگل گیسوانِ نم خورده از باران
شب هنگام
در...
پیدا نمی شوم
مانند آن درخت درجنگل
ولی جدا از این حرفا چقدر دلم میخواست الان دوتایی کنارِ اتیش.. وسط یہ جنگل..سرم رو سینت... دستات لای موهام بود و...اهنگ مورد علاقمون رو تکرار...!!!
میان اُبهت جنگل و صدای طبیعت سایه ای از یک مرد توجه ام را جلب کرد. نزدیک تر که شدم دیدم یک پیرمرد است، که روی زمین به جستجوی چیزی ست و هرازگاهی اطرافش را بانگاهی مُبهم و سردرگم نظاره می کند. احساس کردم که در جنگل گم شده و...
جنگلی را
سر بریدند؛
کاغذها شاعر شدند