متن حسرت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت
حسرتی هست فقط بر دلِ من تکراری
کاش گرمای لبت بر لبِ من بگذاری
همه خفتند ولۍچشمِ من از اشک پُر است
سهمِ من از تو شده گریه و شب بیداری...
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی
حسرت روزایی که نیومده تمومه چه بدشده عشقای این دوره وزمونه
می شود چشمان من با دیدنت گریان شود؟
لحظه ای سیراب و روزی بر شما مهمان شود؟
ابر بی تابم که عمری حسرتت در سینه است
می شود بغض دلم در کربلا باران شود؟
بهزادغدیری
تمام انسان ها نیمه شب
به گذشته ها می نگرند
به آدم های گذشته
به خاطرات گذشته
به حس های گذشته
به حرف های گذشته
اما مابین تمام اتفاقا گذشته خود
روی یک نفر قفل می شوند
یک نفر را
یا تمام حرف هایش ، حس هایش
رفتارهایش به خاطر...
آغوش تو
سهم من از این عشق است
سهمی که به من
نخواهد رسید
و حسرتی که تا به ابد
مرا خواهد سوخت...
🖋📒
زهره دهقانی
(شادی)
چندیست زمین ، بی نهایت تنهاست
دل مردگی از نگاهِ سبزش پیداست
خون می چکد از دماغهٔ هر قله
انگار فشارِ خونِ دنیا بالاست
بهزاد غدیری
حسرت وا شدن پنجرها چه کنم
مانده ام با شب چشمان تو چه کنم
گر چه تردید ندارم تو دنیای منی
نیستی امشبو با غریت دنیا چه کنم
امشب از حادثه عشق جهان لبریز است
عشق را گر به تماشا ننشی چه کنم.
حافظو شعرو غزل با تو شنیدن دارد....
خسته ام از سال ها چوپانیِ بی اتفاق
کاش گرگی مهربان می برد از من برّه ای!
بهزاد غدیری شاعر کاشانی
در هوای صبح پاییزی
سرد است
ای تو خورشید جهان آرزوها
لحظه هایم
پر ز بغض است حرفهایم
خنده هایم مرده است و نیست در دل
جز غم و اندوه و حسرت
جز سیاهی
بی تو
ای عشق
آفتابی نیست
پس شبهای غمباری که دل
می خواند از سهراب
هر...
ای کاش یک شب
ناگفته هایم را
با سه تار موهایت می نواختم
تا بیش از این دست هایم
در حسرت گیسوانت
کابوس نمی دیدند
مجید رفیع زاد
عاشقت بودم نگفتم تا دلم بیچاره شد
ازغم عشق و جنونم قلب من صد پاره شد
فاصله بین من و تو نم نمک بسیار شد
فاصله آمد نشست و بین ما دیواره شد
روز و شب سهم من از عشقت شده دلواپسی
اشک حسرت ازدو چشمانم چونان فواره شد
کن...
دلم بر دیده گان بر حسرت نشسته ام میسوزد …..
خاطره ها در فاصله ها محو شده
ما هم در این خاطره ها غرق شدیم….
امان از دل این خاطره ها .
دلنوشته :المیرا پناهی درین کبود
در زمینی که زمان کاشت مرا
گل زیبایش بجز خار نبود
پستی و هرزه گی و هرزه گری
حسرتا...!؟!؟!؟
بهر کسی عار نبود....!؟!؟!؟
زار و بدبخت و گرفتار کسی
که به این عار گرفتار نبود...!؟!؟!؟
یکی را گفتند بزرگ ترین حسرتت چیست؟
یک به یک پاسخ دادند،در حسرت عشق،دیگری چنین گفت در حسرت خانه ی بزرگ.،دیگری سفری دور دنیا،دیگری گفت در حسرت دیدار مادر برای بار آخر .، مادری نقل کرد در حسرت به آغوش کشیدن فرزندم..با دیدگانش..
گاهی ته ته حسرت می شود بغض...
اگه یارم تو هستی بیا دستت بگیرم
در این غربت که هستم نگذار که بمیرم
منو عشق محالم دوراز تو زار حالم
مرغ خسته مثالم در قفس زجانم سیرم
ملک تو آشیانست بام تو بام خانست
با تو عشق جاودانست نمیمیرم نمیرم
در رهت خسته پایم گریه و های هایم...
دور از رخت دل من تاب توان ندارد⚡
بی شور بی ضمیرم شعرم بیان ندارد⚡
این قلبی که شکستی اصل صاحبش
تو هستی✍
گفتم که خلق بداند عشقم نهان ندارد⚡
پنهان کردم عشقم را تا تو از من نرنجی 💙
حیف ندانستی گفتی دردت درمان ندارد⚡
گفتم گهی دلگیرم انگار...
چه روزها
باحسرت گذشت
درخانه باغ آرزوهایم
پا به پای
روزهای بی سرانجام
-مهدی ابراهیم پور عزیزی (نجوا)
-شعر -سپکو
@mhediebrahimpoor