متن زخم
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زخم
زخم
چه زخمی می زند گاهی
رد پای نگاهت
روی رویاهای رنگینم
در امتداد حادثه ای
که خانه کرده است
درپاشنه زخم هایی که نشمرده ام
مهدی ابراهیم پور عزیزی نجوا
شعر -سپکو
حال شعرهایم خوب نیست !
ای چشم های تو
پرستار شعرهای من
ای دست های تو
مرهم زخم این اشعار
به عیادتم بیا و با چشم هایت
شعرهای بی جان مرا
در آغوش بگیر
که ردیف و قافیه را
از یاد برده ام
مجید رفیع زاد
نبودنت
زخمی عمیق است
عاشقانه بر قلبم می فشارم
که درد زخم تو
شیرین تر از درد فراق است
مجید رفیع زاد
مثل باران بود چشمانش دعایش را بخوان
ربنای دستهایش ، «آتنا»یش را بخوان
قول داده با خودش هرگز نگوید درد را
معنی چشمانِ غمگین و صدایش را بخوان
سینه اش لبریز درد است و ندارد مرهمی
بین این فوج دروغین ، آشنایش را بخوان
بغض صد ساله گلو را تا...
تنها تتوی بدنم
حک زخماییه که به دلم زدن
یاسمن معین فر
یک خراش کوچیک روی بدن ماه ها طول می کشه تا خوب بشه بعد ما انتظار داریم زخمی که به دل همدیگه میزنیم به همین راحتیا فراموش بشه آیا این اسمش بیرحمی نیست؟
گذشته در گذشتِ...
باید قبرستونشو پیدا کنیم و برای همیشه خاکش کنیم
و اینو یادمون نره که تموم اون زخم ها واشتباهات تبدیل شدن به تجربه و این من جدید رو ساختن
الان دیگه باید فقط از زمان حال لذت ببریم و نزاریم ارزوهامون به حسرت تبدیل بشه
و آرامش...
جانم برایت بگوید :که کفش هایی که خریدی پایم را زخمی کرد
ناراحت نشوی قربانت گردم برای من عادی شده ،صبر میکنم جا بازکند و پشت پا را هم چسب میزنم ...
من عادت کرده ام به پانسمان کردن .....از پایم گرفته تا دلم ...
دو روز زخمش زق زق...
درد بی درمان درد نیست گاه پاره ای از تن است
گاه پاره ای از روح
گاه اسم من است
همان اسمی که صدایش نزدی
و لک میزد برای اینکه بشنود
درست است نام من است
لحظاتی که هیچکس کنارم نبود ومن با اینکه فقط خود را داشتم خودم را...
من
خلوت یک زخمم
همیشه زخم کاری ازکسی خورده میشه
که میمیری توواسش علت زندگیته
زخمی به دل افتاده آنرا مرهمی نیست
بغضی نشسته در گلو ، راه دَمی نیست
تنها بمانی با حضورش در خیالت
با خاطراتش سر کنی درد کمی نیست
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
زخم هایی که به نام عشق خوردیم همه به آن دلیل بود ،که حاضر نبودیم
عشق را به عنوان یک مفهوم مستقل و اما حیاتی ،برای زندگی بپذیریم
و بدین صورت هر که با ما جنگید ،با شمشیری به نام عاریتی عشق زخمی به ما زد
جان جهانم !
من...
ما درست آنجایی ایستاده بودیم ،که نباید.
جایی که چیزی برای از دست دادن نمانده بود .
دروغ بود که زخم ها ما را قوی کرده بودند ،ما تنها جسور تر و عصبانی تر شده بودیم .
چیزی برای باختن نمانده بود
اما هنوز یک چیز به امتحانش می ارزید...
«زخم عشق»
کاش می شد از یاد برد
کهنه زخم عشق را ...
زخم خنجر دوستت دارم های شیرینی که از پشت در آغوش گرفته است
تن خسته بی روح را ...
نخل بلندی که برای رسیدن خرمایش کمر خم کردیم
اما سهممان چیزی جز تیغ های تیزش نشد
و...
در این دنیای بی در
که پیکرش ویرانه ای ست
بر قامت خمیده ی تنهایی
میان وارفتگی های درهم روزگار
از آن کهنه زخم تنیده در پیله
حرفی نیست
وقتی نگاهم یک دنیا فریاد است
اما ...
جوانه می زند
بذری که دست دعا و مهر خدا
در خاک گلدان...
باز امشب در گلو یک بغض مهمان من است
این هق هق های لعنتی آهنگ گریان من است
آخر به زنجیرم زدی عاشق کش بی مرام
بعد از تو قاتل های من هر بیت دیوان من است
هر روز زخم تازه ای ، هرشب نعش ام بر زمین
از بس...