متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
بر شانه ام بار گران باشد
اصلا برای دیگران باشد
باشد جهنم ! او فقط باشد!
من بی توقع باشم او منت
من عاشق و او از سر عادت
یا کمتر از کم ، او فقط باشد!
من گردن و تقصیر، او باشد
یا استخوان در گلو باشد
دردش به...
این عشق پدرسوخته بحران جدیدیست
دردی که خودش نسخه درمان جدیدیست
ترکیب گز و مسقطی و شیره و سوهان
لب های تو سوغاتی استان جدیدیست
واکاوی زیبایی تو شعر شناسیست
لبخند تو اما هنرستان جدیدیست
صحبت سر خیام و حزین و اخوان نیست
چشمان تو امید جوانان جدیدیست
آغوش تو...
من باختم دنیای خود را در قمارش
باشد برای چشم هایش افتخارش
محدود او کردم جهانم را ولی غم
آمد از آنجا که نمی رفت انتظارش
دنیا تمام زخم هایم را بلد بود
اما نمک پاشید روی شاهکارش
چشمی که از شعر رقیبان سر درآورد
از خون دل هایم می...
دیدمش دیوانگی از چشم هایش پا گرفت
پلک زد، جنگ میان عقل و دل بالا گرفت
عشق را در چشم های او نفس می شد کشید
آه اما زودتر در سینه من جا گرفت
گفتم از پیکار ها گاهی غنیمت می برند
قبل رفتن لحظه ای لبخند زد، دل را...
کاش جانم را میگرفتی،
اما دلم را نمیبردی.
ای تو پنهانی ترین عشق جهان
عاشقت میمانم
نه تو میمانی نه من
شاید این شعر شود
شاهد قصه ی ما
شاید این عشق ممنوع باشد
من ولی تا ته دنیا تو را میخواهم
ای تو پنهان در من
چشمانم همه تو
هر طرف مینگرم
نقش زیبای تو را میبینم...
گـرفــتـارم مــیان عــــقـل و دل در حـیرتم دائم
که آسان نیست دل کندن نه دیدارت شود ممکن
اکنون بنظر می رسد صبور تر شدهام اما چراغی در وجودم خاموش شده است که دوست داشتم تا ابد روشن بماند.
مینویسه : بیداری؟
ولی باید بخونی : بهت احتیاج دارم.:)
اگر مُردم
به معشوقهام بگویید ناز میکند!
به دخترانم بگویید به دلتان غم راه ندهید
تنها دارد چُرت میزند
به برادرانم بگویید که به سفر رفته
به خواهرانم بگویید که رفته آیینهای خوب بخرد
تا در آن، پیری صورتش را نشان ندهد
ولی،
هیچ چیزی به مادرم نگویید
مبادا دلش...
او،
مهلتی از حزن و اندوه گرفت و
قدح حرفهایش را سر کشید
مهلتی از شعر گرفت و
خانهای با خیال بنا نمود
مهلتی از من گرفت و
آغوشش را آرزویم کرد و رفت!
برای قایم کردن شک و دودلیهایمان
او سیگاری روشن کرد و من ترسی بیپایان را!
او...
من به پروازِ کبوتر لبِ حوض، ایمان دارم
تو به سوختنِ پروانهی بیجان، چرا ایمان داری؟
من به شیرانِ قلندر، پُرِ یال، ایمان دارم
تو به نیرنگِ روباهِ ستمکار، چرا ایمان داری؟
من به شورِ دلِ مجنونِ شیدا، ایمان دارم
تو به عصمتورزیِ لیلایِ حیران، چرا ایمان داری؟
من به...
تن تب دار شقایق
چه دل عاشق زاری دارد
در میان سنگِ سخت کوهستان
برو بیایی دارد
از معرکه بیرون نرود
خرد عشق بکارد
قد رسایش بدر آید
سر بر شانه دلدار گذارد
شوق دلدار ببیند
چند روزی برِ دلدار بماند
جان فدای عشق دلدار نماید
برگ برگش به دامانش...
دنیای پرازحرفم به تو که میرسد
میشود یک طبل توخالی وپرازسکوت
چنبره میزند نگاهم بر تو
ولذت دیدارت در وجودم می ریزد
غنیمت میداند و میخواهدمعجونی بسازد
تا بشودچاره ساز تشنگی عشق
درمحال یک وداع نا به هنگام تقدیر
شاخه های اشعارم آویزان شده اند
سنگینند از بوسه های تلنبارشده
قراری بگذار پای درختا ن گیلاس
تا که مانند گیلاسهای جفتی
ردوبدل کنیم بوسه ها را
هجران تو مقدور نتواند بود
وز چشمان تو مهجور نتوانم بود
خیال رخ زیبای تو در صبو خواهم ریخت
کهنه شراب گردد، وضوی عشق گیرم
سرسجاده خویش، غم هجران تو گویم
آسمان چشمانت همچون آسمان ابری اخم کرده بی باران است
صبح که بر می خیزم
های های دلم برپاست
صدای فنجانها بلندمیشود
برای نشستن دونفره مان
و من میفهمم
که یکی ازفنجانها قلبش هرروز میشکند
چشمِ تو دریایِ احساسِ ناب،
چشمِ من، خون گریست از التهاب.
خندهات، آرامشی در جانِ شب،
سایهات افتاد بر دل، بیجواب.
رفتی و شبهای من بیصبح شد،
سینهام لبریزِ آه و اضطراب.
عطرِ تو، پیچید در رؤیای دور،
نامِ تو آمد به لب، بیاجتناب.
ساهر از شوقِ تو آتشخانه شد،...
در سینه ی ما،
حسرت دیدار کسی نیست به جز تو
یک لحظه ز من جدا نشد،
حسرت دیدار تو ای دوست.
رهایت نمیکنم مگر آنکه مرا از قصد گم کنی