متن احساس عاشقانه

تو باشی وغزل صبحم چه عالی است
دو چشمت رنـگِ زیــتونِ شمالی است

برایــت چیـــده ام صـــبحانه ی عشق
بیا پیشــم فقــط جای تـو خالی است

عشقم
ضربانِ قلب تو
آواز یک آیه‌ی ناز است
که در سکوت تنم
می‌رقصد، می‌خندد، زندگی می‌کند.

«محدثه، تو نه فقط مونس هستی، بلکه نفس زندگی، نغمه‌ی عشق و آرامش بی‌پایان قلب من»

محدثه، عشق ابدیم،
در دل من همیشه جای توست،
دوستت دارم، با هر نفس،
تا انتهای راه، همراه تو هستم.🌹❤🌹

نقاش زندگی‌ام
رنگ‌به‌رنگِ عشق را
تو می پاشی
بر بوم دلم
تا هر لحظه‌ام
پر از نور و احساس
تو باشد.

"به تو رسیدن، آرامش عشق است که در دل من تا ابد خواهد ماند، بی‌پایان، مانند طلوعی که هیچ‌گاه غروب نمکند.

"بوی تن تو گلاب عشق است که در دل من می‌ریزد، چون گل ناب، تنها برای تو شکوفا می‌شود." 🌹💕

دلداده عشقت شدم، که هر لحظه اش قلبم برای تو تپید❤

تو کنار رودخانه ایستادی،
آب انعکاست را گرفت،
و من بدون اینکه بفهمم، عاشق شدم،
زمان در نگاهت متوقف شد.

وقتی لبخند می‌زنی،
دنیا به یاد می‌آورد که هنوز زندگی زیباست،
و قلبم دوباره پرواز می‌کند.

وقتی دستت در دستانم است، جهان آرام می‌شود.
نگاهت پنجره‌ای به فردایی روشن است،
و لبخندت مرا به یاد می‌آورد که زندگی ارزش جنگیدن دارد.
با تو، حتی تاریکی هم راهی به سوی نور پیدا می‌کند.

دلـــم دادم بــه دســتانِ نگاهت

به آن چـشـمانِ زیبــا و سیاهت

جهان غـرقِ تماشـا شد که دارد

گل لبخـند و شـادی روی ماهت

صبح است هوایِ دل ربودن با من

بال و پــرِ احـساس گشودن با من

لطفی کن و تـو فقط بمان یارِ دلم

از تو دو بغل عشـق سرودن با من

هر صبح به عشق تو،
عاقل شود این عاشق دیوانه.

لب‌هایت بوسه‌گاه من است،
و هر لمسِ تو،
شعرِ تازه‌ای‌ست که روی پوستِ تنم نقش می‌بندد.
عشق، یعنی تو در آغوشم،
بی‌هیچ فاصله‌ای...

در شهر دلم تو همچو سلطانی و بس

گلبوته ی عشــق را تــو بارانی و بس

با من تـــو بـمان ای هــمه آرامشِ دل

احوال مـــرا فقط تو می دانی و بس

می‌خوانم احساس تو را،

در لابلای هر نگاه!

برایـم تــو هـمان یــاری و دلدار
تو را با چشمِ دل می بینم انگار

اگر باشـــی کویـــرِ لحظه هایم
به عشقت می شود مانند گلزار

میان تمام پرسه زدن های عالم ،
چہ صفایی دارد ،
در حوالی تو ، در هوای تو ، در آغوش تو..

عشق مثل نور صبحگاهی ست
نرم،روشن،ساده...
ولی زندگی بخش.

میشود روزی رسد با تو بگویم حرف دل،
با تو از دلتنگی های نیمه شب گویم سخن.

صبح است و دلم پر از هوایِ عشق است

چون بلبـــلکان پر از نوایِ عــــشق است

سرشارِ غـــزل هســـتم و دل، کوکِ غزل

این کوکِ دل و غزل ، عطایِ عشق است

مثل تو کی میتونه منو عاشق کنه با چشماش.

ز گرما و گرم آغوشت شدم ابری و بارانی
فراموشم شده هر شب تلاطم‌های طوفانی
چه آرامم از آن روزی که بوسیدم لبانت را
ولی بی‌وقفه می‌خواهم نوازش‌های طولانی