یکشنبه , ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
باران کجاست؟ ای ابر ماعمری گذشت از صبر مافریاد از ته خاکم شنودیدار ما بر قبر ما...
بیا تا همراه باران، تفسیر کنیم ، عشق چند شنبه اتفاق افتاد.تراژدی آسمان ابری، سناریوی نوشته شده دیوارها چکه های باران، سمفونی آغوش داشت.چتر دونفره زیر باران ، چشمان مشتاقم مرا گمراه میکرد.لبخندهایت همانند معجونی برای دلوابستگی بود .تانگوهای شبانه وملودی شکسته پرکاشن، بی اختیار ما را به رقص می آورد.سکانس آخر تئاتر رمئو و ژولیت در آخرین روز سال، بهترین سورپرایز عاشقانه را نمایش میداد.رژ قرمز آتشینت، شراره های بوس...
کدام فرشته ی خدا،در گوشه ای از آسمان،حزن آلوددلش گرفته ست؟!... باران می بارد... (رها)...
آسمان ابری و دِل هوای باران دارد…#م_محبوبی_کیا...
عجب رویای شیرینی به زیر چتر در باران فروغ چشم من باشی و سیمای تو نوشینم...
باران میبارد که مرا مبتلا کند درد ِ این دل ِ سوخته را مداوا کندرفتی ُ دریا غرق در اَشک هایم شداما کسی نبود تا دلم مدارا کندسیده فاطمه حسینی...
کاش همیشه سرد باشد،برف باران باشد..بهار که باشد تورا تکرار میکند...
ای کاش کمی فکر بهاران باشیم دلواپس حال گلعذاران باشیمحالا که هوای شهرمان آلوده است ای دوست بیا شبیه باران باشیم...
هواابری که میشودباران میخواهمباران که می بارددلم برف میخواهدبرف میبارداماتو نیستیودلممرگمیخواهد......
دلم دلتنگ باران است چرا باران نمی آیدبه قلبم خنجری خورده که خون از آن نمی آیدز حسرت گشته ام لبریز بی تو چند وقتی هست سراغم دیدن رویت پی درمان نمی آید بدون تو سیاهی سایه ای افکنده بر جانم چو آتش کوره ی دل را ،لب خندان نمی آیدتو گویی دوریت من را نشانده در دل دوزخ نصیبم شعله های غم مرا آسان نمی آید دلم انگار فانوسی شده سوزان به خود سوزد به جان گوید صبا من را خبر چندان نمی آید...
آرزویم این استباران بباردهیچ کودکیاز بی چتری التماس خرید آدامس هایش رااز هیچ عابری نکند...
(باران)نگاهی به آنتکه ابر بیاندازتا برایت بارانشوم......
باران به زردی عادت دارند برگ های سبزچتر ها مشتاق باران...
تو اگر باشی و من باشم و باران باشدبه بغل می کشمت گر چه خیابان باشد!!...
مثلِ باران افتادم به دلَتراست می گویند هر اُفتادنی پایان کار نیست، این افتادن آغازِ دلدادگیست....
باران که میبارد هنوز، چشمِ تو گریان میشودیک کوهِ غصّه در دلم، ناخوانده مهمان میشودساعت به چپ می چرخد و باز از کنارم میرویآیینه ام دق میکند، این خانه،،، زندان میشودشعری به لب می آید و بُغضی گلویم میخورداشکم نمی ریزد ولی در سینه پنهان میشودطوفانِ تلخِ یاد تو، یکباره غوغا میکندشمعِ اتاقم بیقرار، پروانه، حیران میشودخیره به رویت میشوم، میپرسم از عکست چراباران که میبارد هنوز، چشمِ تو گریان میشود......
من چو با عشق تو مستم بسمهمن چو دل را بتو بستم بسمه من زغمها همه دورم چو ملال ؟اینکه من با تو نشستم بسمه...
صبح خواهد شدباران دوباره خواهد باریدهوا طعم تازه ای خواهد دادو دستانم بی گمان ،زیبا گلی را ...در گلدانِ منتظر ایوان خواهد کاشترعنا ابراهیمی فرد...
باران را بفهمبرای فهمیدنش کافیست .... بلد ... باشیبلد باشی نور را ببینیبلد باشی خیس شوی، شسته شوی از نا آرامیبلد باشی خودت را تسلیم کنیتسلیم باران !تسلیم خیسیِ بی مثالش !تا روحت به طراوت برسدسبک شوی، بدون بال پرواز کنبرای پرواز، بال داشتن که اجبار نیستفقط کافیست، خودت را خالی کنی از تمام سنگینی ها ، آن وقت سبک می شوی و ... به وقت پرواز... رها می شوی در آسمان !عمیقا باور کن، سبک خواهی شد !باران که با...
آه دکتر! سرِ من درد بزرگی شده استبره ی لعنتی ام عاشق گرگی شده استسرد شد از تن من... دل به خیابان زد و رفتگرگِ من بره نچنگیدِ به باران زد و رفت...آه دکتر! لبِ او «صبر و ثباتم» می دادبوش «وقت سحر از غصه نجاتم» می داد!آه دکتر! نفست گم شده باشد سخت استنفست همدم مردم شده باشد... سخت استآه دکتر! سرِ من درد بزرگی داردبره ام میل به بوسیدن گرگی دارد...دکتر این بار برایم نمِ باران بنویسدو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس...
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺍﺑﺮﻫﺎ , ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ, ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﻣﺎﻩ, ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻗﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺮﻏﺮﻭﺭ, ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽﺑﯿﺪ ﻣﺠﻨﻮﻥ , ﮔﺮﯾﺰ ﻧﺴﯿﻢ ﺍﺯ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﺧﺎﮎﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ...ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺰﻝ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺳﺮﻭﺩﻩ ﺍﻡ, ﺑﻐﺾ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﻭ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﻫﺎﯾﻢ...
یخِ قابِ سرمازده ی چشمانم را با انعکاسِ لبخندِ گرمت آب کن که بهار تشنه ی باران است :) - کتایون آتاکیشی زاده...
عید نوروز ٱمده روز نویی ٱغاز کن سال نو افکارنو گفتارنو را ساز کن باشروع سال و فصل نو شدن در بهار زندگی اینک کتاب دیگری را بازکن عباس رئیسی...
تو اگر باشی و من باشم و باران باشدبه بغل می کشمت گر چه خیابان باشدهوس بوسه به لبهای تو وقتی آیدمشکلی نیست در آن کوچه نگهبان باشدلب تو باشد و من باشم و ای وای خداگنه بوسه زدن گردن شیطان باشدگونه ات معدن و من در پی استخراجشنمکش حیف که در حصر نمکدان باشدباز باران به دلم شور جوانی بخشیدنم باران و تو ایکاش، فراوان باشدراستی هرچه که شد بین من و تو راز ستراز داری صفت فرد مسلمان باشدمن فقط عاشقم و هیچ ندارم ایماناز خ...
وقتی که شب باران می بارد بارانی دل انگیز که بوی گل می دهد. انگار هزار لب دعا می خواند انگار هزار عاشق نجوا می کند. محمد صالح- شاعر ازبکستان ترجمه : رسول یونان...
گاهی وقت ها...همه ی دنیا را هم که به هم بزنی...باز هم همان آش و همان کاسه ی همیشگی نصیبت می شود...!گاهی وقت ها...هر چقدر هم که دوست داشته باشی ،باز هم کلمه ای به نام دل گرفتگی بیشتر از حس علاقه ات خودنمایی میکند...شاید ندانی اما،گاهی وقت ها...همین نمِ باران های گاه و بیگاه یاد و خاطره ها را بیشتر به یادت می آورد... حالا من تنها نشسته ام و رو انداز همیشگی اما کمی خاکی به روی پاهایم است...ویک فنجان چای به جای...
گل یاسم گل خوشبو ی باباتویی قندوعسل ، شب بوی بابادر اسفند مه شدی چون ماه پیدا چو مهتاب ٱمدی رو. سوی بابا 🌛🌙🌛🌙🌛🌙🌛🌙🌛...
با من امشب زیر باران گریه کنسر به زانوی خیابان گریه کنمو به مو پیچ وخم هر کوچه رابا خم موی پریشان گریه کنیا از اول دل به رویایی نبندیا بر این رویای ویران گریه کنعشق سلطان است و باقی بنده ایمزیر تیغش پایکوبان گریه کندرد را باران نمی شوید ولیزیر باران زیر باران گریه کن شاعر: اهورا ایمان...
هم درهوای ابری آبان دلم گرفتهم درسکوت سرد زمستان دلم گرفتهرجا که عاشقی ب مراد دلش رسید هرجاگرفت نم نم باران دلم گرفت......
نَبار یا همیشه ببار،هوای شرجیِ پس از باران قطع شده نفسم را بند می آورد. زهرا مِیمَری ....
ترسم باران بگیرد و کنارم نباشیبی تو باز امشب چند بار شب است!ارس آرامی...
غروب جمعه نیمکتی خالی و ابرهایی که به وسعت نبودنت باران دارند دلتنگی که منطق نمیشناسد...
باران رادوست دارمچون می توانمیک دل سیر برایتگریه کنمبدون آنکه یکی بپرسدچه مرگت شده...؟!...
چتر، به چکارم می آید؟ ***باران،،،از چشم هایم می بارد! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
باران را دوست دارماما نه در چشمان تو...
شبیه آسمانِ پاییزمدلگیرم، پر از بغضم ولی ..ابری ندارم ، برای باریدن...
کاش شهربازی بودمو تمام عمرم را، شادی و قهقهه ی کودکانی را میدیدم، که در دنیایی متروکه، با بزرگ ترهایی بی رمق، برای ساعتی با من خوشحال بودند. کاش باران بودمو به گل هایی که قرار است دلیلِ عاشقانه های کوچک اما واقعیِ مردان و زنانِ در رَه عشق بشوند، جان میدادم. کاش کتاب بودمو دلیلِ تحول در زیستنِ انسانی میشدم. کاش عروسکی بودمکه شورِ زندگانی را در دلِ دخترکانِ گیسو تراشیده ی در بیمارستان ها، زنده میکردم. کاشکمیفقط کمی من ...
باران هم اگر می شدی،در بین هزاران قطرهتو را با جام بلورینی می گرفتممی ترسیدمچرا کهخاک هر آنچه را که بگیردپس نمی دهد -جمال ثریا-ترجمه: سینا عباسی هولاسو...
پدر روزی بدون احترام و عشق نمیخواهد پدر کادو گرانتر ازحدیث عشق نمیخواهد پدر را توانی احترامش را بجا آورکه او از تو زرو زیور ,زمین و خانه و مسکن نمیخواهد روز پدر مبارک...
زمین باران را صدا میزند ، من تو را...
نم نم بارانِ بی مانند پاییزت قشنگماه بانوی سخاوتمند پاییزت قشنگغنچه ی لبهای مستت سیب سرخی آبداربوسه از لبهای من دل کند پاییزت قشنگبرگهای خشک کوچک در خیابانهای خیسدسته جمعی یکصدا گفتند پاییزت قشنگجای گیسو فرش زرین باف داری مهربانجای چشمت حبه های قند پاییزت قشنگدر غروب سرد فصل برگریزان رفته ایدل گرفت از رفتنت هرچند ،پاییزت قشنگطرح ناز خنده ات ،کار کدام استاد بود؟ای مونالیزاترین لبخند پاییزت قشنگ...
بگذار،تا دست هایت همیشه سبز باشد برای بهارهمیشه لانه باشد برای پرنده هاو همیشه سایه بان باشد برای خورشید و گاهی چتر باشد برای باران،بگذار تا دست هایت به بالاترین حس گل ها جواب دهندبگذار تا دست هایت برای ترانه ها شعر بسرایندو شبنم های گریه رااز گلبرگ های لطیف گونه هایم پاک کنندبگذار تا دست هایت تکیه گاهی برای گونه های خیسم باشد.ارس آرامی...
زدم پرسه در ساحل چشمانت و صدها گِلهاز بارانی که نبارید و چتری که چرا خیس شد!ارس آرامی...
منتظر باران بودم ک ببارد . . . با ذوق و اشتیاق فراوان همانند بذرهای پائیزی منتظر باریدن بودم. تا در خود جوانه ی دیگر بزنم ، و خود را با نعره هایم همانند رد و برق ابرهای سیاه تخلیه کنم.باران بارید . . . و ناخوداگاه با ابرهای سیاه از شدت تنهایی همراه شدم. اشک از چشمانم سرازیر و بعض هایم ترکید.ابرهای دلتنگ با شدت گریه هایم چنان من را در اغوش گرفتند که بیاد مادرم در زمان کودکیم افتادم.که با هر بار به زمین خوردنم من را در اغوش گرمش نو...
تو ،،،شبیه آن باران وابرِ بهاری که آنیمی آید و میبارد و میگذرد ،اما ،،،خاطره اش همچون شبنمبر تن گل همچنان باقیست !...
نم نم بارانهمینکه دست تو را شادمانه می گیرندهوای عطر گلی نوبرانه می گیرندتمام شاپرکانی که با تو همراهندپرنده های مهاجر که دانه می گیرندبه گوشه گوشه باغی تکیده از پائیزدوباره با قدم تو جوانه می گیرندکنار خرمن شن های خسته از طوفانفقط به خاطر تو آشیانه می گیرندببار ابرِ هوادار لحظه های امیدببار تا که به نامت نشانه می گیرندبخوان ترانه ی باران که مردمان صبوردر امتداد حضور تو خانه می گیرندبیا که سرخی لب های دخترا...
قدم نمی رسیددر آغوش مادربزرگ جا گرفتم، کنار پنجره..._دخترم ببین چطور از آسمان، بهار نگاه خدا می ریزد؟...کارناوال عشقی بر پا شد در خیابانما بودیم، خدا، چتر و باران.قدم رسید به پنجرهقهر خدا از آسمان می ریخت_ کارناوال مرگ بر پا شده مادر جان_بیرون نرو دخترم...ما ماندیم و خدا، بی چتر و مادربزرگ.فاطمه یارندپور...
و نگاهی پنجره باران شد ...! آریا ابراهیمی...
ابر بارانم، اشک اشکم حکایت می کنماین زمانه عمر، گریان شکایت می کنماشک ما ریخت، چو خون به دلم رفتعصیانِ سیل غم زِنهار، هدایت می کنم...
بوسه باراندِلبرا دیوانه و معشوقه ای اَندر قفسداری ولی،بی محابا ، بوسه بر لبهای بی اِحساسِ باران می زنی....