متن کابوس
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کابوس
با تمام توان فریاد میکشید و میان فریاد هایش اشک میریخت...
کسی نبود بگوید آرام باشد!
کسی نبود او را با حداقل با حرف آرام کند..
تنها بود..
از اطراف هیچ صدایی ب جز صدای فریادهای سوزناکش شنیده نمیشد...
گویی گرد مرگ پاشیده بودند بر اطراف این جوانِ پیر...
موهایش...
با تک تک تار و پود موهایش آشنا بودم
با تک نوازی های نفس هایش..
همه را حفظ بودم
گوش میدادم و حس زندگی را با تمام وجود از صدای نفس هایش میگرفتم...
امروز هم با قدم های نوک پایی ب سمت تختش رفتم...
ب ساعت نگاه کوتاهی انداختم...
6...
پله ها را یکی پس از دیگری گذراندم...
وارد هواپیما شدم..
شماره صندلی را چک کردم...
نشستم..
موبایلم را روی پاهایم گذاشتم گذاشتم..
کمربند را بستم...
سرم را ب تکیه گاه صندلی تکیه دادم..
چشمانم را بستم..
هواپیما حرکت کرد..
اوج گرفت..
میان راه ناگهان تکان شدیدی خورد..
صدای جیغ...
رودی که می خشکد دگر دریا نخواهد شد
آیینه یی که بشکند زیبا نخواهد شد
چشمی که با این قطره های اشک عادت کرد
حتی برای لحظه یی تنها نخواهد شد
با اینکه آرامم ولی درگیر توفانم
راه نجاتی بعد از این پیدا نخواهد شد
من زاده ی کابوس های...
*بازم مثل همیشه،شبا که خوابم نمیبرد
تست هوش میزدم...
طبق عادت هر شب صدای نفس نفس زدناشو از تو حال میشنیدم...
خواستم به خاطر رفتار دیشبش باهاش حرف نزنم
اما وقتی کابوس میدید نمیتونستم تنهاش بذارم!
گوشیمو گذاشتم رو میز چوبی قهوه ای رنگ توی پذیرایی و رفتم طرف اتاقش......
تنها؛
خیابان های تهران را
زیر پا می گذارم.
می اندیشم:
--دخترکان لبنانی،
پای درخت های سیب،
یا،،،
دوشیزگان فلسطینی،،،
--در سایه سار پرتقال ها
با کدامین کابوس
معاشقه دارند؟!
لیلا طیبی(رها)
کاش میشد چشمامونو باز کنیم
و بگیم همش خواب بود
تمام لحظات سخت و تلخ
و همه روز هایی که از سر ناچاری گذراندیم
همه جزئی از یک کابوس طولانی بود
اما آدمها وقتی میمیرند بیدار میشوند
چه کسی ضمانت میکند دنیای بعد را؟
چه کسی از آرامش بعد از...
مثل جوجه ای که،،،
سر از تخم در می آورد،
آرام آرام؛
از زیر پتو نگاه می کنم...
***
آه!
کابوسِ نبودنت ،،،
شبیه گربه ای هراسناک ست!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
نگاهی سرد بر این ساعت
کمی در حال خود ماندن
زمان درگیر یک کابوس
برایم می رسد \خواندن\
و میخوانم که : دریابی چرا نیستی ...
حمید پناهی زاده
غرق در خواب طنین ناله های زنانه اش سکوت مرگبار شب را می شکست ، روتختی یاسی رنگ را چنگ می زد و در خود می پیچید !
کلمات نامفهومی را زمزمه می کرد کلماتی لبریز از التماس ...
عرق های ریز و درشت از پیشانی اش می چکید و...
در حسرت فردایی بهتر به خواب می روی تا رویا ببینی...
اما با کابوس مرگ بر می خیزی...
خنده را نقاب می کنی تا پی نبرند به غم اشوب گر درونت ...
سکوت را فریاد می کنی ...
و درد را دیکته ...
در بن بست آینده می دوی و...
🌿
یهو از خواب پریدم.
دست هام یخ کرده بود و صورتم خیس عرق شده بود.
کورکورانه رد نور ماه رو دنبال کردم که از لای پرده میومد تو اتاق. به گمونم شب از نیمه گذشته بود.
نمی دونم چی، یهو بیدارم کرد. شاید خواب بد دیدم یا شایدم صدای...