پنجشنبه , ۲۹ شهریور ۱۴۰۳
به تو که زل می زنماز قاب بیرون می آییلبخندت را بر لبم می کشینگاه می کنی به پیراهنِ مضطربمو با لحنی، عکسِ عقربه ها،از نبضِ زندگی می گویی ...«آرمان پرناک»...
ریختشپای قابِ گرنیکا /تکّه ها را دوباره چسباند و /« درد بودم » شبیهِ یک کودک /« مرد بودم » که پای خود ماند و ...«آرمان پرناک»...
خیابان های پینه بسته ی تاریخ راست میگویندامروز دیگرهیچ پلاکی ما را به هویت نمی رساند«آرمان پرناک»...
ببخش بر چشممکمی از گرمای اقیانوسِ چشم هایتتا نجات یابدنهنگِ قرمزِ منجمدی...«آرمان پرناک»...
به آینه که نگاه می کنیپیشانی ات24 خط خورده استمی بینی هنوزبرج های زهرمار را بغل میکنیو عقربه هابی بندپشتِ سرت تاس می ریزنندسخت استدر چشمِ گذشته ایستادنخیلی سختخاطره بان بودنکار هر کسی نیست «آرمان پرناک»...
دردا !! که سوژه های جهّنم، تردردا !! که شاخه شاخه کبوتر، پر...«آرمان پرناک»...
تنها یک پلک دیگرتنها یک پلک دیگرتنها یک پلک دیگرتا روشناییِ جنگلتنها یک پلک دیگرپسرم!نترس!تنهایی تو را بغل کرده است«آرمان پرناک»...
آرام باش ودستت را به من بدهنمی خواهد خاطراتت را به خط کنییا هجاهجای دردهایت را تقطیع کنیچشم هایتهمه چیز را گفته اندچشم هایت، امانت دار خوبی هستند«آرمان پرناک»...
خوبست!برایش شال ببافکلاه ببافقصه بباف !!خوبست لااقل,یک سرنخ خوبی,یک سوزن از تو,به یادگار دارم,سوزنی کهقلبِ پاره ام راپاره پار ه تر دوخت ...«آرمان پرناک»...
آنقدر پُرم از تو که بارم نکنی / آنقدر شبم تیره که تارم نکنی / یکبار نشد قلب مرا گرم کنی /یکبار نشد ابرِ بهارم نکنی ...«آرمان پرناک»...
در پشت خاکریز صدایی گلوله خورد /افتاد کوله ای که پر از اتفاق بود ...«آرمان پرناک»...
نه! /درست گمان کردی! /برایت غریبانه آشنام/کمی کنار بزن برف ها را /منم! /همان مترسکِ قدیم /که زمستانِ نبودت /از او /یک آدم برفی ساختآرمان پرناک...
دیر /ولی فهمید /تنها کلاش /رویش کراش دارد /سربازِ برجکی که داشت /لب مرز و مرد شدن را /به هم گره میزد !!«آرمان پرناک»...
شیمبورسکاراست می گوید«هیچ چیز تغییر نکرده استفقط تعداد آدم ها بیشتر شده است»در کنارِ روتوشو سندرومِ زبانِ بی قرار،این روزهاکافه ی خودآگاهی رابا دودِ سیگارِ «به جهنّم» پُرکردن،یک ارزشِ روشن به حساب می آید.«آرمان پرناک»...
پای پاییز مانده ام یک عمر /و عینک های دودی /آفتاب را فراری داده اند /باران ! /چتر مرا /محکم نگهدار /می خواهم /دورِ هر برگِ زرد برقصم ... /«آرمان پرناک»...
کنارِ توأم /تا هر چقدر دوست داری /ترشرویی کنی /هر چه بیشتر، دلم تنگ تر، /آلو جنگلیِ من !!«آرمان پرناک»...
نامم چیست؟من،یک فراموشکارمو تاریخ می گویدخودروی بی سرنشینکه پشتِ هر چراغ قرمزسبز می شود...«آرمان پرناک»...
نزدیکنزدیک استچقدر نزدیک استآسمان،به لنزِ دوربینمآنقدر که می بیندگلبول های سیاهم را...«آرمان پرناک»...
چه رمانتیک است /رسیدنِ باد /به مانتوی ((«چشم دکمه ای»)) /و تاکسی های شهر /که لبِ پیاده رویکبهیکغش می کنند /و چه رمانتیک تر استسکوتِ منوسکوتِ خیابان !«آرمان پرناک»...
این روزهاتمام عسل هاطعم پیاز می دهندخرسِ خفته!چیزی از دست نداده ای !!«آرمان پرناک»...
شکایت /شکایت /شکایت /... /بیشتر بگرد /لای پرونده هاست /ندیدی ؟ /دیدی ؟ /دیدی ندیدی ! /این همان زندگی ست که می گفتم /آرمان پرناک...
هیچگاه اهلش نبودم /چشم باز کردم /در بازی بودم، /بازی ام دادند مرا /برادرانی /که چشم بستند قایمم کنند ... /«آرمان پرناک»...
این روزها /در زیرگذرِ تن /ترافیکِ فلسفی سنگین است /روگذرها /که همیشه در دست تعمیر...«آرمان پرناک»...
تلاشِ تو /در افتادن از چشمم /مثل این عصای بی اعصابِ پیرمردِ پیاده رو /ستودنی است /باشد بیافت /بیافت باشد /اگر به شیشه ی ماشین برنخورد، /هنوز هم اشکم /از قطره ی باران غم انگیزتر است .../«آرمان پرناک»...
پلکی بزن فانوس دریاییغم، بادبانم را به طوفان داددر چشمِ برمودای تاریکینفتی ترین پیراهنم جان داد...«آرمان پرناک»...
نه دست دارد /نه پا /ستاره ام، /ویلچرنشینی ستدر شیبِ شبِ زمین .../آرمان پرناک...
پر از سردرد /و تراشیده ام /سر را به پای ماندنت /دلبند! /همراه باش /که بند بندِ پوتینم درد می کند...«آرمان پرناک»...
شالت به ضربِ باد می رقصید /کاجِ پُرآوارم زمین می خورد /شالم به دورِ درد می پیچید /«من دوستت دارم» زمین می خورد...«آرمان پرناک»...
عقربه ها همیشه از تو عقب ترندهنوز هم در دهانتالفبای زندگی،مزه ی کودکانگی دارد...«آرمان پرناک»...
دخمه را اشتباه می گردمیک نِساکِش جنازه ام را بردحالِ روحم هوای سم داردبادِ سرگیجه، مغزِ روحم خورد...«آرمان پرناک»...
می توان دیدمی توان شنیدنقابِ افتاده ی شب رادر یک نگاه پنجره...«آرمان پرناک»...
یکبار دیگربه آینه نگاه کنصورت مسئله آنقدرهم پیچیده نیست...«آرمان پرناک»...
درونِ چشمانِ دریایی ات /سالهاست دو صیاد در سکون /با قلبشان /به هم دست تکان می دهند /پس /کی خبر از صید خواهد شد؟«آرمان پرناک»...
در سرم قارقار می چرخدمسلخی در تمامِ تن برپاستحالِ سربازِ روی مین دارمکه خبردار می شود باباست...«آرمان پرناک»...
و چگونه نشان دهمدردهای کوهمندم رابه چشمانی که دشت می بینند!!من،نقطه ای درد و دور .«آرمان پرناک»...
در دلمآوایی ست که تنهابه احترام تو بر می خیزددروغ نمی گویمبا همان لهجه ی چشمانتکافیست صدایش زنی: زندگی ...آرمان پرناک...
پلک هایم /دمادم /روی مین ها پا می گذارند /در گلویم /هزار کبوترِ تیرخورده /هزار کبوتر بی پر /هوای پرکشیدن دارند...آرمان پرناک...
حرص نخور قندم !فنجانِ زندگی,قهوه تر از آنست که بخواهیمزّه بپرانی !!آرمان پرناک...
بی تابِ طرد ِ درد ِ خودم بودم / بی تاب ِ درد ِ طرد ِ خودم هستم /بر دست ِ پینه بسته ی من, اجبار ... /دیوار و قاب ِ قدّ خودم هستم /آرمان پرناک...
تردید بادکنکی ست نخ به شاخه ی ایمان دیر یا زود باد یا شاخه یکی از تردید می جنبد آرمان پرناک...
خیلی تکاندمش /راک /تازه خوابش برد /جاده را پوشیده ام برای تو /با همان کلاهِ شلوغِ شهر بر سر /و شالِ حیران بر گردن /دارم می آیم......
در گوشه ی چشممطلوع و غروب آفتاب همبه هم رسیده اندمنکه دو پای زمان دارمپسچرا به تو نمی رسم ...«آرمان پرناک»...
می خواهم صادق باشمآغوشتآنقدر زندگی ستکه احساسِ مرگ میکنم ...آرمان پرناک...
شمع بی تاب تر از من سَرِ پایان داردکاش پایان بپذیرد غمِ دوری امّا ...«آرمان پرناک»...
در سینوسِ صفرِ خاکاسیرست رودخانهماهی هاجوابِ سلامِ آب را نمی دهند،کمی اکالیپتوس لطفاً !!«آرمان پرناک »...
با دوچرخِ گوش ات /تمامِ کوچه پس کوچه های پُرچانه را دور زدی /یکبار /یکبار از بن بستِ صافِ سکوتم گذر کن !...«آرمان پرناک»...
انقدر مپرس /چرا هیچگاه /عکسمان رنگی نمیشود /کمی به آسمان بیاندیش« آرمان پرناک»...
چقدر دیگر بایدپله های مرگ از تنم بالا روندتا به زنگِ زندگی برسند؟«آرمان پرناک»...
ای سینمای محوِ تماشای زندگیاربابِ حلقه های تو از دار خسته است...«آرمان پرناک»...
گربه ام پایِ حوضِ نقّاشی /رفته تا دستِ گل به آب دهد...«آرمان پرناک»...