متن خاطرات
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاطرات
رد پاهایت را ، دریا پاک کرد
خاطراتت را چه کسی پاک میکند؟!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
مرور خاطرات و زیر رو کردن آن ها بعضی مواقع هم می تواند شیرین و لذت بخش باشد، هم می تواند یادآور یک خاطره ی تلخ و غم انگیز.
وقتی با لذت هر چه تمام تر آن را برای عزیزت تعریف می کنی و آن را به وجد می آوری،...
دیگر هوایت به سرم نمی زند
می خواهی بروی، برو،
میل برگرداندنت را ندارم
هرجا مایلی، برو .
اما آرزویم این است،
وقتی هوایم به سرت زد
از آسمان چشمانت برف ببارد
تا تمام خاطراتت زیر برف مدفون شود......
جایی خوانده بودم!
دلیل سردرد خونریزی خاطرات در مغز است!
ولی!
درکش نکرده بودم!
با خود فکر کردم!
اما باز هم به نتیجه ای نرسیدم!
تا این که...!
تا این که تو رفتی...!
اوایل غمگین بودم اما محکم بودم!!!
کم کم دلتنگ شدم!!!
در زمان دلتنگی برای رفع دلتنگی ام!...
رفتی بدون یک خدا حافظی ی دیگر
من ماندم و سیگار و دود و برج خاکستر
نام تو را در گوش من هر روز می خواند
این عشق کهنه این زبان حال خنیاگر
حالا بدون تو من و این خاطراتی چند
تنهایی و سیگار و شعر و برگی از دفتر...
خاطره هات رویاییه
هواام بارونیه
این یه دیوونگیه
که قدم میزنم با یادت... ❥
کوچه هاام خالیه
چه حس عجیبیه
انگار همه چی بهم میگن
که دیگه ندارمت... ❥
+ خوشحالم!
چرا؟
+ پاییز داره تموم میشه...
این خوشحالی داره؟
+ آره... چون پاییز انگار دلتنگی ها، تنهایی ها، دردها و... یاد خاطرات خوشی که دیگه ندارمو چند برابر میکنه...
ولی بعضیا پاییزو یه فصل عاشقونه و رویایی میدونن...
+ آره... ولی کسایی که با خودِ دلبرشون باهمن... نه...
شب هایی که بغض دو دستش را دور گردنم حلقه میکند
اشک هایم از بی پناهی تمام صورتم را می پوشانند
من تمام شهر را به دنبال آغوش گرمت زیر و رو میکنم
و تنها آغوش سرد خاطرات در نبودت مرا پناه می دهد...!
من عجیب دلتنگم
نویسنده: کتایون آتاکیشی...
در خیالم خاطرات آن زمستان مانده است
جای پای رفتنت در آن خیابان مانده است
بسکه دستان جدایی دست سردم را فشرد
دستم از لمس دگر دستی، هراسان مانده است
هیچ گنجشکی نمی فهمد زمان پرزدن
از چه ترسی شاخه ام این گونه لرزان مانده است
بار دیگر اشک هایم...
ژکوندِ شیرین :)
یادم می آید...
هر دم خاطراتش را
هر دم خاطراتم را
حیران مانده ام :)
حسرتِ گلو گیر شده ام،
با بغض زمزمه می کند . ..
خوش آن روزی که جانم میرود:)
خوش آن برقِ همیشه روشنِ چشمانت :)
خوش آن زمستانِ سرد و مأیوس دست...
کلبه ای دارم
خیس از خاطراتت!
...
سال هاست
که از سقفش
یادِتو
می چکد!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
خاطرات قدیمُ
تودل نگه میدارم
عاشقانه هایی که
بی توکرده بیمارم
خاطراتی که هیچوقت
واسم کهنه نمیشه
باوجودیکه نیستی
دلم هنوزاسیره ...
کتاب نگارش زندگیِ امسالت رو به پایان است ۱۱ فصل گذشته رو خواندی و نوشتی و در ذهن و قلبت ثبت شد؛ گر زیبا نوشتی بُرد کردی؛ لبخند بزن. گر حواس ات نبود و نوشتند برایت ،سعی کن فصل آخر را خودت زیبا بنویسی چون دگر این کتاب گشودنی نیست...
سالها بعد ...
شاید...
مردی با چشمانی زیباتَر و تُنِ صدایی گرم تر کنارم باشد.
وآغوشش غرق در آرامشم کند، مملو از حسِ امنیت و مردانگی.
شاید...
همان مرد \بانو\ صدایم کند و ازدست پُختم حسابی تعریف کند(همان قُرمه سبزیِ لَعنتی)
شاید...
آن مرد تعصبش شیرین تر باشد و قلبش...