متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
تو که اهل ماندن نبودی چرا خلوت مرا به هم زدی....
آمدی چه چیزی را یاد آوری کنی!؟
عشق را ! یا درد را ؟؟؟
✍️ رضا کهنسال آستانی
قلم که به دست بگیرید ارکست سمفونی زندگیتان باهمکاری قلم ؛ کاغذو معجزه ذهنتان بهمراه ملودی درد نت به نت عشق را مینوازد.
✍️ رضا کهنسال آستانی
عشق
پرنده ایست
که
گاه
بر دوش درخت
می نشیند .
حجت اله حبیبی
خیال تو بَرَم میدارد و می برد...
تا سواحل دور...
تا جنگل های باران خورده ی بلوط
وَ بوی هیزم های خیس...
می برد به سرزمین دوستت دارم ها...
من در آغوش توام...
اینجا همه چیز رو براه است
و جز عشق خبری نیست.
نمی خواستم
این عشق هویدا شود دیده شود حتی به چشم قلم ؛ هی واژه را به در ودیوار دفترم زدم هی پنجره لغات رابستم نشد!؟ وای که هرچه مینویسم آخرش به چشمهای توختم میشود ودلم بهمراه کلماتی لُخت وعریان...
خدا از سر تقصیراتم بگذرد...!؟
✍️رضا کهنسال آستانی
خواستم گلایه نکنم دیدم نمی شود
تپانچه دهان پُر از گلوله نکنم دیدم نمی شود
خواستم بواسطه ته مانده غرورم ناله نکنم دیدم نمیشود
زیر قول نَزنمُ شکوایه بی فایده نکنم دیدم نمی شود
هی فکرم سُرود ودستم نوشت وبَعد نوشتن خواستم پاره کنم دیدم نمی شود
خواستم با مسببش...
عشق
گُل می کند
حتی
در مرداب
از نیلوفر بپرس
حجت اله حبیبی
سراغ از عشق و یکرنگی
کسی دیگر نمی گیرد
مجازی می خرد مادر
دعای صبح و شامش را
حجت اله حبیبی
باران رحمت الهی ست،
بر جان و دلم باریده.
عشق!
شعر: آرزو عبدالخالق
ترجمه: زانا کوردستانی
سفید کردیم
من
گیسوان تو را
تو
چشم های به در دوخته ی مرا
می بینی؟
عدالت هم
می تواند روزگار آدم را سیاه کند
سیاوش فرید زاده
عشق،
چون جوجه ای تازه از تخم بیرون جسته،
پر از شور و نیروی زندگی ست،
بر کف دست های تو...
مهدی بابایی ( سوشیانت )
دوست دارم
ولی با ترس و پنهانی
که پنهان کردن یک عشق
یعنی اوج ویرانی، یعنی اوج ویرانی
دوست دارم،دوست دارم...
ولی با ترس و پنهانی ،ولی با ترس و پنهانی...
دلم رنج عجیبی می برد از دوریت اما
دلم رنج عجیبی می برد از دوریت اما
نجابت می کند...
هم مهربونه، هم جذاب. هم حد و حریم خودشو میدونه هم چشمای قشنگی داره. به وقتش شوخی میکنه به وقتش جدیه و بلده چطوری کاریزماتیک رفتار کنه...من از کسی اسم نبردم، ولی اسمش اومد تو ذهنت...
بهزاد غدیری
تنهایم ، تنها ،
امّا
عشق ، رهایم نمی کند !
حجت اله حبیبی
تا جهان باشد و من باشم و دل باشد وعشق
بی شرف هستم اگر در رَهِ اندیشه رَوَم
کفر و ایمان همه را وا نَهَم از بَهرِ شما
من به منّت کشی ، یار جفا پیشه روم
ساقه دل شده سرشار از عشقش امّا
ساقه می میرد اگر بی رگ...
چشمانت را ببند تصور کن من کنارتم آیا آن حس را داری یا می دانی فقط خیال است چون دیگر نیستم چون دیگر به کسی که دو بار اشتباه کند فرصتی داده نمی شود این را در ذهنت فرو کن مردم خدا نیستند که هر اشتباهی کنی ببخشند. 🩶🎻
ملینامدیا
از عشق
به باران گفتم و گفت زمین خیال هایت را بشور
به باد گفتم و گفت اشک هایم را ببر
به آفتاب گفتم و گفت سایه هایم را بسوز
به دریا گفتم و گفت تنهایی هایم را ببر
به کوه گفتم و گفت آرامش هایم را بشکن
به گل...
خواستم شعر بگویم که قلم رام نشد
روی این دفتر خالی ز قدم پای نشد
خواستم بهر تو گویم که ز من دل بردی
چه بسا شب که به چشمان نفس خواب نشد
خواستم بهر تو گویم غزلی ناب نشد
همه دنیا و دلم روی ورق جای نشد
روز و...
اینجا با منی ،اینجا می گرید
آنجا با منی ، آنجا می گرید
هر آنجا بامنی ،هر آنجا می گرید
اینجا در انزوای تاریک تو
ابر در آسمان
ستاره در ماه
شب در شب می گرید
بگو ای دوست
بگو کیستی ...؟!
که در منزلگه من
درد و فغان ز...