متن فریاد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات فریاد
ای آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید
از خیال دست یا بیدن به دشمن...
فصل نشانه گذاری شده ی کتابم را در مکانی که آغشته به آرامش است، باز می کنم.
به دنیایِ خیالی رنگارنگ و شاید سیاه سفیدم وارد می شوم!
هر چقدر که پیش می روم عطش و کنجکاوی ام بیشتر می شود.
صفحات را ورق می زنم و سفر می کنم...
بگو که من را میخواهی
تا فریاد بزنم عاشقت هستم
با من یک قدم راه بیا
تا تمام شهر تو را در آغوش، بِدَوم...
بغض هایم
میراث دارِ زخم های کهنه اند.
با خنده هایی که طعم تلخی گرفته
فریادهایی که با سکوت
خفه کرده ام ، در میان حنجره ام
دق می کنند.
واژه هم حال مرا نمی فهمد.
و این شب ها قبل از خواب
برای آوار این حجم از دلتنگی
\وَتَوَاصَوْا...
نقش می شود
بر سنگ فرش دل
حرکات موزون
خاطرات
برگ
برگ
فریاد...