متن چای
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چای
زندگی از بسکه ویران کرد رویای مرا
چای دم شد تا بنوشد خستگی های مرا
قسمتم ساحل شد و جان کندن آیا می شود؟
می شود؟ بر من ببخشی باز دریای مرا
عقل و روحم را سیاهی ها به چالش می کشند
می کند پر نعش یک دیوانه شب جای...
روزگار بالا و پایین دارد
خنده و اشک را به روزها و شبهایمان می دهد
آفتاب را در آغوشمان می گذارد
ماه را به چشمانمان هدیه می دهد
ولی دل گرمی میخواهد
ثانیه های بیداری مان
تا دستانمان یخ نکنند
و دلمان نپوسد
و گرنه همه اش می شود عادت...
چای مینوشیدم
یادش افتادم
ّبغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد..!
همه با تعجب نگاهم کردند..!
لبخند تلخی زدم و گفتم چقد داغ بود...!
چای در غم تو از دهن افتاد
سرما بهانه بود!
ارس آرامی
صندلی جیر جیر کنان ایوان وتماشای پاییز وچای یَخ کرده در بادو رُمان کاهی اَبله داستایوفسکی مرا به فکر فرو برد که من تو را در کدامین حراجی باختم،که در صندوقچه هیچ خاطراتی پیدا نمی کنم
شمعی به نشانه دوست داشتن ها نمانده و کلبه مَتروکه عشق دیگر اجاره نمی...