100 متن کوتاه حادیسام درویشی ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره حادیسام درویشی
100 متن کوتاه حادیسام درویشی ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن حادیسام درویشی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
《شطرنج》
در جنگِ مابینِ سفید وُ سیاه
شاه ، مهره ای نیست
که می میرد.
شعر : حادیسام درویشی
سقوط
برگِ بَرنده ایست
که درخت ، قاطعانه بَر زمین می کوبد.
حادیسام درویشی
از همه زیباتری وُ این ترسناک است
کوه هرچه بلندتر
درّه اش عمیق تر...
آیینه دروغ می گوید
وقتی دستِ چپش را از دستِ راستِ تو بالا می آورد .
تا با ضد
تعادلِ هستی, بنایش توهمی راست باشد....!
حادیسام درویشی
تقدیر من این بود که نشسته بر پیشانیم
ما به هم نمی رسیم
خطوط پیشانی ام موازی ست
دوستت دارم اما
از خنده هات بیزارم.
غم انگیز است بدون من
خوشحال بودن ات.
مثل یک لیوانِ ترک خورده با تنِ سرد
دیدمت باز وُ
پُر شدم از داغیِ خون اَشک...
حادیسام درویشی
فاصله یعنی
در پی زمستان که فراموش شد سایه ی درخت...!
حادیسام درویشی
با صورت
به گودال دست هات
سقوط ؛ یعنی خم به چاهی قد سرت
حادیسام درویشی
درونی خالی باید
تا به آغوش کِشی کمرِ عشق.
چون کمربند که حلقه به دورِ غیرِ خود است.
به من مهربانی میکنی
مثلِ وقتی شیشه ها را می شورند تا دیده نشود...
چون عشقِ میانِ کف وُ سقف یک خانه ایم
نرسیدن دردِ دوری ست وُ
رسیدن، خانه خرابی...!
چشم تو برق بزند
خشک، سر جایم می ایستم.
《 من و تو نامریی، وصلیم و حیف بی خبری 》
برداشته ام آن پنجره را
که رو به چَشمِ اتاقت بود
که تک راهِ دیدنت
نخوابد آغوشِ مُشتی سنگِ بی حُرمت را...!
شعر: حادیسام درویشی
ابر پاره
ماه پاره
چَشم ، پاره پاره
( نگاه از پشتِ میله ها ) .
شعر : حادیسام درویشی
تقدیرِ من این بود که نشسته بر پیشانیم
ما به هم نمی رسیم
خطوطِ پیشانی ام موازی ست...!
حادیسام درویشی
رفتن وُ مرگ
پایانِ فُروغِ عشق نیست
ستاره ، سال ها از پسِ مرگ می درخشد...
حادیسام درویشی
قدمی دور شوی
می رسد سلامِ من به مرگ
قطره ای ، سر ریز کُند جامی که پُر است... .
حادیسام درویشی
ماه
تا زمانی که برای او مانده باشی، آرام.
خودش را به تو می ریزد
دریا...!
حادیسام درویشی
آزادی
رودی ست که هرچه به سنگ می خورد سرش
از دریا، کوتاه نمی آید... .
حادیسام درویشی
دست به دستِ هم داده اند دیوارها
تا به زنجیر بکِشند پنجَره ای
که مشکوک
باز میکند مسیرت را چَشم... .
حادیسام درویشی
دلم
تنگ تر از آن است
که کسی جُز تو در آن جا بشود...!
حادیسام درویشی
ابر ، دزدِ دریاست
اینکه می بارم
یعنی؛ چیزی از تو کم شده است... .
حادیسام درویشی
جاده ها
گِره زده اند پامان به زمین
آسِمان را بی راهه می دانند...!
حادیسام درویشی
آئینه ای رو به رو
آئینه ای پشتِ سر
و تنهایی ام
اجتماعی ست در ابدیّت...!
حادیسام درویشی
تو را در برابر دیدم وُ گفتی :
[ دوستَت دارم ]
ندانستم به تصویرِ خود
در چَشمم گفتی... .
حادیسام درویشی
قُرصِ ماهی که تو هستی وُ
اثرِ مرگی
که من می چِشَم اش...!
حادیسام درویشی
از انتشارِ شبنامه ی بلندِ موهات
به حکومتی مانم
که مغلوب خواهد شُد...!
حادیسام درویشی
پناه به که باید بُرد
که اشارهء ابروهای شیطانی اَت
سمتِ خداست...؟
حادیسام درویشی
مثلِ بینایی
که به عمد، چشم اش را تار می کند
غیرِ عاشق،کیست
اشتباه اش را تکرار کند؟
حادیسام درویشی
هیچ گاه
وجود نداشت ، دَر
اگر برای باز بودن / بود...!
حادیسام درویشی
بدونِ مِهر، یعنی که ماه خواهد مرد
مرگِ عاشق
دو چالِ قبر می خواهد.
وَ عشق دریایی که پس ات خواهد زد
غفلت، اگر کنی وُ
غرق اش بشوی...
بلوغِ عشق
یعنی که رها بشوی
[ میوه ی رسیده
بندِ درخت نمی شوند ]
تنها در عشق اتفاق می افتد
[ با چشم های بسته
تیری به مرکز قلب خودت بزنی ]
بگذر از جان ، پی آنکه دوستش داری
ورنه بی دوست
زنده ماندن عذابی ست در گور.
عطش این داری بگویم؛ دوستت دارم
ترس آنم هست نکند
شرم کنی وُ بِرَوی...!
چشم های دریده / اشک اشک
پیله ی دریده یعنی؛
پروانه ای پرواز کرده است.
از همه زیباتری وُ
این ترسناک است.
کوه هرچه بلندتر
درّه اش عمیق تر...
شعر: حادیسام درویشی
قفس سینه که جای قلب نیست
دردِ دل ، از به زندان ماندنِ اوست
حادیسام درویشی