متن حسرت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت
در زمینی که زمان کاشت مرا
گل زیبایش بجز خار نبود
پستی و هرزه گی و هرزه گری
حسرتا...!؟!؟!؟
بهر کسی عار نبود....!؟!؟!؟
زار و بدبخت و گرفتار کسی
که به این عار گرفتار نبود...!؟!؟!؟
یکی را گفتند بزرگ ترین حسرتت چیست؟
یک به یک پاسخ دادند،در حسرت عشق،دیگری چنین گفت در حسرت خانه ی بزرگ.،دیگری سفری دور دنیا،دیگری گفت در حسرت دیدار مادر برای بار آخر .، مادری نقل کرد در حسرت به آغوش کشیدن فرزندم..با دیدگانش..
گاهی ته ته حسرت می شود بغض...
اگه یارم تو هستی بیا دستت بگیرم
در این غربت که هستم نگذار که بمیرم
منو عشق محالم دوراز تو زار حالم
مرغ خسته مثالم در قفس زجانم سیرم
ملک تو آشیانست بام تو بام خانست
با تو عشق جاودانست نمیمیرم نمیرم
در رهت خسته پایم گریه و های هایم...
دور از رخت دل من تاب توان ندارد⚡
بی شور بی ضمیرم شعرم بیان ندارد⚡
این قلبی که شکستی اصل صاحبش
تو هستی✍
گفتم که خلق بداند عشقم نهان ندارد⚡
پنهان کردم عشقم را تا تو از من نرنجی 💙
حیف ندانستی گفتی دردت درمان ندارد⚡
گفتم گهی دلگیرم انگار...
چه روزها
باحسرت گذشت
درخانه باغ آرزوهایم
پا به پای
روزهای بی سرانجام
-مهدی ابراهیم پور عزیزی (نجوا)
-شعر -سپکو
@mhediebrahimpoor
اشعار سپکو مهدی ابراهیم پور عزیزی (نجوا ):
-حسرت
حسرت نگاهت
قرارجامانده ای است
رها شده
درغربت فردا
شبیه ابری
که باران را
در حسرت دیدارمی خواند
- مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
@mhediebrahimpoor
-حال
از حالم چه می دانی
در حسرت
نگاه خسته ای
که دیدار را
با هوای ابری...
با رفتنت
سقف آرزوها بر دلم آوار شد
من ماندم و خرابه ی حسرت
و تو با مسیری بی بازگشت
خاطره ها زنده به گور شدند
هر دو فاتحه خوان شدیم
من بر سر مزار قلب
تو بر سر
مزار عشق
مجید رفیع زاد
چه روز تلخ و دلگیری
دلم
چون دختری آواره و تنها
نه امیدی
نه لبخندی
به دوشم کوله ی دردی
و رویم
چون درخت زرد پاییزی
صداقت کو؟
رفاقت کو؟
غم انگیزاست این دنیا
که دیگر نیست
یاری صادق و شیدا
بگو پاسخ مرا!
مجنون نمایِ بی نشان
در این...
اندوهِ مردابم و ..
دریاست ، حسرتِ هر روز من
✍ سردار
تشنه اند چون کویر !
تنها نگاه توست
که سیراب می کند
این کویر در حسرت باران را
بیا که دل نوشته هایم
چشم هایت را
التماس می کند
مجید رفیع زاد
تلخ ترین تصویر زندگی ام
قلاب دست هایتان بود
در آغوش گرفتنش
آرزوی من بود
اما حسرتی شد برای دست هایم
تا همیشه
تنها بمانند
مجید رفیع زاد
وقتی به دستان پینه بسته خودنگاه میکم
وقتی به خزان موهای پدرم نگاه میکنم
وقتی به گریه های مادر نگاه میکنم
وقتی به تمام حسرت هایی که
درنبود پول بردل مانده
چگونه می توان نوشت که علم بهتراست
از ثروت..
حواسم بود به پریشونیش...
به هوای وسیله آوردن رفت بیرون و وقتی که برگشت، بوی سیگار برداشت کلِ اتاقو!
گفتم:
- نکِش بدبخت! می میریا!
با پوزخند روی لبش، سرشو گرم کرد به باز کردن کروم و ویکریل و...
پرسیدم:
- خانومت مشکلی نداره؟
صداش خش دار بود، از سیگار...
بیاید یجوری با آدمایی که تو زندگیمون میان و میرن رفتار کنیم که وقتی از دستمون میدن حسرت بخورن نه اینکه بگن اخیش راحت شدم
آدم خوبه داستان باشیم
یاسمن معین فر
حسرت
نه حسرتها حسرتند
نه داشته ها آرزو
بی سایه در عین همزادگی
بی عشق در عین نیازمندی
پیر عقل دیرزمانی ست که نوری چهره اش را بر نمی تابد
گل فروش دوره گرد
- بر سر بازار-
دل حراج میزند
دریغا که این روزها
رونق شکسته بندها به دل...
ننویس لطفا!
یک جو صداقت توی گندمزار مان نیست
حرف از رفاقت بر سر بازارمان نیست
گرگی برادر های مان را خورده شاید
غیر از لباسی پاره چیزی بارمان نیست
شب زنده داری هایمان را خواب نوشید
صبحی همآوای دل بیدارمان نیست
ای کاش باورهای مان فهمیده باشند
یاری به...
ومن تنها ساکن این خلوتگاهم
نور هست و ماه
شور هست و آه
نور به صفحه ام میتابد
و نشان میدهد نوشته های بی سرانجامم
شور در سرم ولوله به راه انداخته
و مرا به یاد حسرت روزهای دور
اینبار با کمی اشک به چشم فراخوانده
قلب من امشب در...