متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
مثل همین چایی که لبریز،است ولب سوز است
گرم است آغوشت برایم مثل آن روز است
با تو تمام روزهایم تازه میگردد
از بس هوای بودنت همواره نوروز است
دلتنگ توام خط بزن این فاصله هارا
دنبال تو گشتم همه ی قافله هارا
زخمی که به دل دارم از این فاصله قدری ست
کز یاد ببردم همه ی آبله هارا
ازچلچله ها بسکه سراغ تو گرفتم
مجنون تو کردم همه ی چلچله هارا
با سلسله ی موی تو شاعر...
محبوب مـــن...
تو نباشے همـہ ے فـصل ها پاییز است.
و همـہ ے شبها پر از בلتنگی.
بـے تو בر هر نفسم،
پاییز בر جریان است.
در غیاب تارهای بی کوک و کمان ،
غصه می سوزد مرا
کوچه میخواند تو را
باغبان از کوچه باغات رفته ست!
آسمان بی حوصله ،
حجم هوا ابری شده
ناودان دلتنگ شرشر ست!
دل هوای یار دیرین کرده و
چتر هوای خیس شدن!
بیا و باران را گو
که...
بغضهایم را
به ابر ها داده ام!
دلم را
از نام تو پُر کرده ام
دوست دارم که ببارد همان عشق،
باران،
که آوازِ دل شنیدنی ست..!
هوا دلگیر
افق تاریک
من اینجا شعرهایم را
بر پنجره ای مه گرفته می نویسم
تا چشم در چشم باران بگریم !
دلتنگی هایم به باران رفته اند
آرام می آیند، در سینه می نشینند
دیگر نمی روند
گویا اتراق کرده اند...
عشق בل من چهرـہ نمایان بنما.
وقت حضور است.
عمریست کـہ בلتنگ توام،
جاے تو خالیست کجایی؟
دلتنگی به وقت چشمانت،
لحظه ای مقدس، همچون تسبیحی در تاریکی که روح را به وصفِ ابدی میبرد.
چشمانت،
آینه ای از آفتابِ شب تابِ خلوت،
رازهای نهان را همچون نقشی از خوشنویسی زمان
بر بوم دل مینگارند؛
هر نگاه،
تشبیهی زلال به نوای فرشتگان
که در گوش جان پژواک...
چشمانت
مثل نسیم صبحگاهی
از لابهلای برگهای نازک بید میگذرد
و صدایت
روی موجهای آرام دریا
لالایی میخواند برای ماهیهای خسته
لبانت
رنگ انار ترکخوردهی پاییز است
وقتی که خورشید
با انگشتان طلاییاش
گونههای آسمان را نوازش میکند
و من
در امتداد نگاهت
مثل پرندهای گمشده
به سمت روشنایی پر...
یاבت چـہ زیبا کرבہ ویرانـہ בل ما را.
בر בل این شهر شلوغ،
جاے تو خالیست فـقط.
بگذار بگویم
در نبودت
قلبم چقدر تیر کشیده است ؟!
خوب که فکر میکنم
من تیر باران شده ام .
آتش و عذاب شده جانم بسی خسته است
وَغمی که خنده به روی زندگی بسته است
در هزارتوی خود مانده ام بی کَس و کار
تلخ و سیاه روزهایم همچو شب گشته است
حال و فال و قال ام کشید به چون و چند
بَس زِ آشنایان و دوست خنجر...
بـــے تــو...
سهم من از این شهر شلوغ، فقط تنهایست.
گفتنـב کـہ آرزوے تو چیست בر בل..؟
گفتم کـہ تمناے وصال یار בارم، همین.
شب بوב و نبوבے و...
غمــت جاتو گرفـت.
پشت سکوت هر شبم،
یاב تو جریان בارב.
در ابتدای کوچهای
ایستادهام
که تو
دوست داشتنم را
نه در سکوت
که در فریاد
به گوش دیوارها رساندی
آذر بود
و هوا
بوی دلتنگی میداد