متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
بچه که بودم وقتی مریض میشدم ؛
عزیز میگفت :
تا شب نشده ببرینش دکتر ،
شب که بشه بدتر میشه ها!
می خندیدم و میگفتم :
مریضی مریضیه دیگه عزیز چه ربطی به روز و شبش داره؟ می:گفت ننه من نمیدونم چه حکمتیه ؛
ولی همه درد و ،مرضا...
بعد از تو ...
می توان به همان خیابان رفت
به همان کافه همان میز
و همان قهوه را سفارش داد
اما چه کسی می تواند
اسمم را مثل تو صدا بزند؟؟
نمیدانستم دلتنگی، دل نازکم میکند…
انقدر که به هر بهانه کوچکی چانه ام بلرزد و چشم هایم خیس اشک شود..!!
نمیدانستم دلتنگی، ضعیفم میکند…
آنقدر که کوه استوار غرورم زیر بار ندیدنت کمر خم کند..!!
نمیدانستم دلتنگی، کودکم میکند…
انقدر که در نبودنت ساعتها گوشه ای بنشینم و با همه...
حسابی دلم برات تنگ شده لنتی ( :
توی این دنیای مسخره ...
کاش
فقط کاش
لجبازی ای نبود ( :
میدونستی صدات ناقل بیماریه دلتنگیه ؟
چقد کثیفند ادمایی که با اسم عشق بقیه رو بدبخت و گمراه میکنن خدایا خودت کمک کن جوونامون رها بشن از شر این از خدا بی خبرا😿🤲
دلتنگی...
شبیه من است
فاصله ها را
وجب می زند
زاگرس
تردیدی را
مهمان دردهایم کرد
و درختان بلوطش
بوی دلتنگی خاطراتی گرفتند
که در مسیر زاگرس جا گذاشته بودم
نسرین حسینی
چه کسی می داند
غم شده
بر دلم آوار
ولی می خندم
خانه دلگیر و خیالت
شده با واژه ی شعرم همراه
و چه محزون نگهم در پی تو
می نشیند به تماشای غروب
غرقِ احساس تو را خواستنم
در سکوتی پر دلتنگی محض
چه کسی می داند...
بادصبا
در من امیدی است می آید و می رود اما هرگز نمی گویمش بدرود
-ولی به نظرم هیشکی دیگه مثل
محموددرویش دلتنگی روقشنگ
توصیف نمیکنه:
‹ قطعه ای ازمن کنارتوست وقطعه ای
کنارخودم وقطعاتم دلتنگ یکدیگرند . .
می شودبیایی . .💜′🍃^.^: )! ›
بوی دلتنگی می دهد
ثانیه هایی که
در سکوت نشسته ام بی تو
تو ای که ای کاش
می دانستی
این نشستنم
چله نشینی عشق است
و هر بار
که ورق می زنم
خاطراتت را
اشک
بوسه می زند
بر برگ برگ احساسم
-بادصبا
به هر جا رو کنم جز عشق ازاو رد پایی نیست
به هر در میزند این دل به جز مهرش نمیبیند
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
پاییز رنگ جهنم به خود می گیرد
آنگاه که غم نبودنت
از گوشه ی چشم هایم چکه می کند
و دلتنگی در انتظار دست های نوازشگرت
دیوانه وار تو را فریاد می زند
بیا تا در پس این همه تاریکی
اندوه را
قربانی لحظه های شیرین با هم بودن کنیم...
پنج شنبه شد
و مقبره تنگ دلم تنگ تر شد...!!!
دلتنگی هایم سریز شده از برکه چشمانم
به تعداد برگهای پاییز سکوت کردم و به بلندی یلدا فال حافظ گرفتم
میدانی بعد از سَفَرت، فقط یک تکه از میم مرد و یک رَد خون به جا مانده
ته ماندگی آرزوی آغوش ،و دلگرمی تکرار بویت سرگردان در میان خیالاتم پرسه...