متن عشق از دست رفته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق از دست رفته
دیگر امیدی نیست...
نه چراغی در پنجره
نه رد پایی
در خاکِ کوچههای بیعبور
قطع امید،
چیزی نیست که با یک آه تمام شود
درست مثل
حسرت دیدار،
که سالهاست
بر لبانم مانده
و نگفته پیرم کرده است
تابستانهای داغ
یکییکی آمدند
با آفتابی سوزنده
که هیچگاه
دلِ یخزدهام را...
جادهها ادامه دارند،
مثل دل من،
که به دنبال تو میگردد،
اما تو نیستی...💔💔
عشقم هر قطره اشکت
مرگ تدریجی من است
بیعشق
بیتو
چون شاخهای که آرام در باد میشکند💔💔
و من
تنها ماندهام با این غم
که عشق نبودنت را
در هر نفسی حس می کنم
عشق جانم
بیتو بودن،
مرگِ آرامیست که
هر روز در رگهایم جاریست،
و من، در این سکوتِ بیپایان،
میآیم و میروم
میان سایههای نبودنت
عشق جانم
تو رفتهای،
و من ماندهام،
با هزاران سوال،
که چرا باید عشق،
به گورستانِ تنهایی بدل شود؟😭💔
گرچه ما را برده ای از یاد یادت می کنم
در سکوت سینه با فریاد یادت می کنم
بعد تو این خانه دیگر رنگ خوشبختی ندید
ای همیشه خانه ات آباد یادت می کنم
ردی از ما نیست دیگر دانم اندر خاطرت
سرخوش از آنم که پر تعداد یادت می...
کبوتر عشقت، در آسمان دلم پر میزند،
اما هر پرش یادگاری ازتومی ماندبرایم.
"عشقم تو در آغوشی دیگری هستی،ولی عشق تو همچنان در دل من میسوزد، مانند شعلهای که هیچگاه خاموش نمیشود."
"کابوس تنهایی بی عشق مرا هر شب در آغوش میگیرد، جایی که در سکوت، تنها صدای قلبم مرا میسوزاند." 💔
ای عشق به خانه قلبم برگرد
هنوز دروازه های قلبم به روی تو باز است
عشق جانم
خاطرهایت
مثل برگ های
خشکیده درباد،
هرکدام یادگار
روزهای ناب
اما گم شده اند.
مرگ عشق را دیدم درچشمانت
که درسکوتش تمام وجودم راشکست 💔
احساس تو مرگ است برای قلبی که بی تو زندگی کرد💔
چه فرقی میکند
تو که نباشی
همین لحظه هام هم
برای من جهنم است...
عجب بی صدا جان مان را گرفت.
حسرت های بر دل نشسته.
گفت
همه چی تمام شد،
اما زمان
بی اعتنا
فصل ها را از آستین سالها تکاند
باران
هنوز هم
قصه ناتمامش را
روی پنجره یاد ها می نویسد
و عشق
این آتش همیشه بیقرار
وقتی تندباد سرنوشت
از سرزمینمان عبور کرد
نه تنها خاکستر نشد
که از هر آه
هیزمی...
بوی تنت در خیابان پیچید،
مرا به عقب کشاند،
به روزهایی که هنوز تو بودی،
و جهان دوباره زنده شد.
بوی تنت،
مثل یادآوری روزهایی که هنوز نرفتهاند.
تو قشنگترین نداشته ی تمام عمرمی.
سهم من از تو و دنیات.
فقط حسرت دیدارت بود.
کمی بیشتر کنارم بمان
زیر آن باران پاییزی که
التماس هایم را ندیدی
اشک هایم گلاویز با باران
بازهم ندیدی
اما اینجا نه پاییز نه باران نه دنیای واقعی است
این خواب به صد بیداری می ارزد
پس تو را جان کسی که دوستش داری
کمی بیشتر بمان ...