متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
بازیچه شده ایم دست این و ان
حوصله شان ک سر میرود
یادشان می افتد:
آری قلبی هست ک میتوان شکست
مغزی هست ک میتوان شکافت
و جانی هست ک میتوان گرفت...
خیالت راحت باشد،تیکه های قلبم را
دردستانم میفشارم.
دیگرراه برگشتی نمانده
کشتی دل من، برای همیشه غرق شد.
✍✍✍...🌺🍃🍃🍃
.
زمان در رگهای زندگیم یخ زده است...
سرمای احساس های یخ زده تا مغز استخوانم را منجمد میکند و از انبساط روح یخ زده ام تکه هایی از آن از چشمانم سرازیر میشود...
و من در انجماد زمان و سایه سکوت ساعت ها تکرار مردنم را در روزمرگیهای...
درود
یاد پریشان من و خاطر لرزان تو بر دست های حنا بسته ات خشک شده. روزی اگر بپوسد، نه دهان شبنمی است که مرا بمکد و نه خاک بیابانی که لب وا کند. نه چشمی است که نگاهم را بجود و نه مرثیه ای که بر خاکم بوی گریه...
دردانه ی آذر
دختر زیبای پاییز
آری
با تو هستم یلدا جان!
دلتنگم
دلتنگ تر از تمام سالها
و بی تاب و دل نگران
نزدیک است وقت آمدنت
تا چند دقیقه دیگر
از راه می رسی
اما من
خسته ام
خسته تر از آن که
به پیشوازت بیایم
و چون...
باز هم شب
باز هم نگاه سنگین غم
که خیره خیره می نگرد
چشمان بهانه گیر شده ام را
هیچ آوایی
به گوش نمی رسد جز
صدای امواج پر تلاطم قلبم
که طوفانی نبودنت گشته است
کاش می فهمیدی که
دلتنگی ها هر شب
به شب نشینی دلم می آیند...
دیگر هیچ رخدادی حال بد دنیا را خوب نخواهد کرد
و سردی اندامم را هیچ لمسی
هیچ آغوشی
هیچ دستی
گرم نخواهد کرد
دیگر کدورت تاریک چشمانم را
هیچ نگاهی تازه نخواهد کرد
رخوتِ رنجورِ لحظه هایم را
طنین هیچ صدایی
شاداب نخواهد کرد
باور نخواهم کرد که روزی گرمای...
در حوالیِ من خیلی وقت است که خورشید،
در پس ِتاریکیِ شب ها نتابیده!
از آن زمان که طنین ِصدای تو
جایش را به سکوتِ خانه داد،
شب شد، و تا ابد تاریک ماند…
پریا دلشب
صدای زوزه ی باد درگوش دره می پیچد و تو انگار هنوز باور نداری رفتی، دورشدی دستت دیگر به مانمی رسد فریادت برای چیست ؟
خواسته خودت بود یادت رفت هرشب دعا می کردی مرگم رابرسان تلخ است دختر قصه های تاریکی تونیستی اماببین زمین چه به مردمانش می خندد
مبهوتِ چراغ های خیابانم
بروم؟
کجا بروم؟
خانه؟
خانه ای در میان نیست
در و دیوار های کاه گلی و
لباس هایی که تن خیسم را
در آغوش گرفتند
حتی شانه اش را برده
من،از جایم تکان نمی خورم
یا می آید یا می میرم
علیرضانجاری(آرمان)
تاریکی درونم رافراگرفته بین سکوت مبهم جهان مانده ام یعنی میشود دفترخط خطیه ذهنم، همچوخطی راست بدون شک صاف شود؟
نگین رازقی
دارم نگات می کنم ، چشمات داره می درخشه دوست داشتنی شدی الان دلم می خواد دستت روبگیرم وپرواز کنم تا بی نهایت اون جایی که فقط ستاره ها چشمک می زنند
دلم نمی خواد ماه تورو ببینه
خیلی حسوده
یادته رفته بودیم گندم زار ؟
نسیم باموهات بازی می...
چه کسی می دانست
که خدا تنها نیست؟
چه کسی می دانست که من از من سیر است ؟
که درونم خالی است ،
آسمان آبی نیست ،
که تهی خالی نیست ؟
چه کسی می دانست؟
زندگی کردن من
مثل یک ماهی بود
می پریدم در رود
رود ما...
تو هم تلخ بودی
تلخ درست مثل قطره های فلج اطفالی
که در کودکی به خوردم می دانند
غافل از اینکه این بار تلخی تو دلم را فلج کرد
بە فکرم خطور می کند چگونه بگویمت،
اگر یاد من افتادی،
به غروب نگاه بکن.
الان دقیقن به غروب می مانم.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
مدتهاست
دلم را
به خاک بی مهریت
سپرده ای
که هر پنج شنبه
نبودنت
فاتحه خوان دلم می شود
و گل خاطره ات را
پر پر می کند
بر مزار دوست داشتنت
بادصبا
باران روز بی کسی! یعنی: سیامک
یک عمر با دلواپسی... یعنی: سیامک
هر آه سرد و دم به دم! یعنی: سیامک
اردیبهشت زرد غم! یعنی: سیامک
آواره ی اندوه ها! یعنی: سیامک
تنها رفیق کوه ها! یعنی: سیامک
شب گریه های بی صدا! یعنی: سیامک
افتادن بی دست و پا!...
گذشت این عمر و جوانی
اما بهار را ندیده خزان شد
واسه تو پر کشیدم شکستی بالم و ..
-برشی از ترانه