متن پرواز
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پرواز
از من نخواه
دوستت نداشته باشم
باور نمی کنی؟
پرواز
حتی به کوتاهی سعی پروانه هم
رویایی ست...
جا مانده ام،
در خویش ،
پرواز
پرید .
حجت اله حبیبی
پرواز
غذای پرنده بود
نمی چسبد
در قفس .
حجت اله حبیبی
صدای تند و خشک صدای غصه هاست
دلتنگی و درد، بگو دلتنگی و درد
پروانه ای که در این جهان پرواز می کند
در خود سوز دلی رخ می دهد
تک تک قدم ها در جست و جوی راهی قشنگ
او به یک غنچه خشن به سوز جان می رسد...
[•دَرحَسرَتِ آزادی•]
محبسِ ساخرِ فاخری که برایش برگزیده بودند او را از خواسته ی قلبی اش مستغنی نمی کرد.
آزادی اش مرهون میله های زندانی بود که پیله شده بود دور کالبد نحیفش؛ حال دیگر موسم پروانه شدنش فرا رسیده بود و از خانه ی زنگار گرفته اش پس از...
پری بودی و با من راز کردی
به ناز و عشوه عشق آغاز کردی
مرا آواز دادی ، چون رسیدم
کبوتر گشتی و پرواز کردی
✍🏻 غزل پدر
تقدیم به یار جانم، پدرم:
«آن نیستی که رفتی، آنی که در ضمیری»
مرغی بُدی تو نالان، در قالب اثیری
آزادی ات فغان بود، جسمت چو ناتوان بود
روحی که خسته گردید، چون در قفس، اسیری!
دیدم صدا زدی که در روی من گشایید
پاسخ برآمد اما،...
آزادی(رهایی)
احاطه کرده اند ،
تمامِ وجودم را
رو و شب؛
پرندگانِ مطیع و رامی که عمری خودخواسته گرفتارِ قفس بوده
و حال بعد از مدت ها اسارت،
با اولین پروازِ رهایی
دریافته اند که؛
آزادی
عجب طعمِ دلنشینی دارد!
پرواز را آموختم ز تو
قفس را شکستی ز من
روی دستانت چو گل پر پر شدم
زین برون قفس
غنچه بودم ،باز شدم
بیایی بیایی
الا کلنگ بازی کنیم
فرو می نشینی تا به بالا روم
شکار چی قلبم شدی رو به بالا روم
با آن قفس شکسته دگر...
از آن روزی که با کفشهای آلوده و پر از گِل و لای
بر برف ِدل پای نهادی؛
حالم شبیه پرنده ای ست در قفس
نه راه پرواز را میداند
و نه دوستی با قفس
من النهار بأحذیة قذرة وملیئة بالطین
مثبتة على الثلج
أشعر وکأننی طائر فی قفص
إنه...
اضطرابش با من بود
گنجشکی که در آغوش سقوط
جیکش در نمی آمد
طرز نگاهش اما،
هنوز رهایم نمی کند
آریا ابراهیمی
تا آفتابی دیگر
رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم کرد
خواب...
آواز کن حسّ تبی با دلِ خود!
پرواز کن تا تپشی؛ تا دلِ خود!
وقتی، دلت، می تپد از، بلبلِ مهر،
در یاد کن یا تبِ گُل؛ یا دلِ خود!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس.
لبم را تا به مهرت باز کردم
به نامت عشق را آغاز کردم
چو دستم را به دستانت سپردم
ز شوق روی تو پرواز کردم
-اعظم کلیابی
-بانوی کاشانی
در آغوشت پرِ پرواز دارم
غزل از سعدی شیراز دارم
جهان از جام چشمان تو مست و...
کنارم دلبری طناز دارم
✍نازی م
(بهناز محمدی)
گاهی ادمها ترسهاشونو پشت یه ترس عمیق تر پنهون میکنند؛مثلا من از ارتفاع میترسیدم چون پرواز ترسناک تربود. وقتی پریدم فهمیدم ارتفاع یه ترس نبود یه شروع بود و من از شروعش میترسیدم،
از اینکه تو اسمون موقع پرواز سقوط کنم،
یا درگیر گردباد بشم،
یا راهمو گم کنم؛
از...
صدای باد در گوشش پیچید و چشمانش رابست تا قبل پرواز انگار کسی درگوشش آهسته می گفت:رهایی چیزی جز فرار نیست دربندباش تا بهتر بدانی آزاد بودن یعنی چه بی اختیار دستانش را باز کرد و مثل پرستو ها پرواز کرد
علیرضا نجاری (آرمان)
سکوتی تلخ
و افکاری سرشار از کابوس
هر شب مرا در آغوش می گیرند
چشم هایم با خاطراتت خیس می شوند
هر ثانیه نبض احساسم تو را صدا می زند
و همواره تنها مرهم من
پرواز در رویای شیرین توست
مجید رفیع زاد
پرنده ی کوچک
به بام من بیا
آنقدر با من صمیمی شو که خودت از طاقچه ام دانه برداری
که وقتی نگاهم کردی بی درنگ بفهمی دلم گرفته است و برایم آواز بخانی
که وقتی دلت گرفت سر کوچکت را کنی در دستم و من تو را زیر بالم بگیرم...