متن گل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات گل
بهارت شاد و خندان باشد ای دوست
چو خورشید درخشان باشد ای دوست
درون باغ سرسبز و گل افشان
دلت چون ماه تابان باشد ای دوست
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی
من همانم که قرار است دلش را ببری
ناز کم کن تو بگو از همه عالم تو سری☺️😜
میشود جای بهانه به لبم بوسه زنی
در گوشم تو بگی آه عجب گل پسری
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی
دوستان گویند سعدی! خیمه بر گلزار زن
من گلی را دوست می دارم، که در گلزار نیست...
(سعدی)
من و شمع و گل و یک خلوت رویای پاییزی
که در فنجان زیبایی برایم قهوه میریزی
اگرهیزم برای اتش دل شد فراموشت
توسل میکنم بر شعله های هرم اغوشت
بیا پایان دلتنگی ؛ که هستم عشق دیرینت
تو فرهاد غزل باش و منم
دلدار شیرینت
تو باچشمان خوش رنگ...
اینک بهار
سالی دگر گذشت و بهاری دگر رسید
فصلی پر از ترانه و گل های تر رسید
سردی دمار اگر چه درآورده بیشه را
آخر کلاغ بخت سیاهش به سر رسید
ساری بروی برگ صنوبر پرید و گفت
شادانه شو که مرهم زخم تبر رسید
از پشت قاب پنجره...
به سراغش آمد اما با حسرت
با چند شاخه گل
چند قطره اشک
و ندانست روی قلب او
تلی از خاک و سنگی سرد خوابیده...
عباس پورعلمداری
دل مردگان معنای اِحیا را نمی فهمند
فرق غروب و صبح فردا را نمی فهمند
آنها که سیرابند رنج تشنگی ، حتّی
طعم خوش آب گوارا را نمی فهمند
شب خفتگان هم در سکوتِ مبهم شبها
حال دل غمگین و تنها را نمی فهمند
صحرا نشینان بیابان های لَمْ یَزرع...
از سنگسار دردهای بی شمارم
دیگر به پایان آمد آرام و قرارم
بغض قلم لبریز شد از حسرتی که
شد عاقبت گل واژه بر سنگ مزارم
«بهزاد غدیری»
هر روز تو بر عشق بزن لبخندی
بر هر غم و اندوه بزن لبخندی
با عشق بلند شو به پا خیز هر روز
ای آنکه مثال گل ، به ما میخندی
«بهزاد غدیری»