متن بوسه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بوسه
تمام سهمم از دنیا، همان چشم سیاهت بود...
که قلبم را میان سینه می لرزاند...
آمدم تا که ببوسم لب شیرینت را...
که پریدم از خواب...
چقدر خواب قشنگی میشد...
فرصت بوسه ز لبهات ، گر محیا میشد...
بکش با موجِ احساست، مرا در بسترِ آغوش؛
و نقّاشی بکن، تصویرِ امواجِ دلِ من را!
من، فدای خنده های نوگلِ لبهای تو؛
نازِ آن نابِ نگه؛ وقتی به ما میآوری!
عشق می گیرد دل از: گلبوسه های پرشعف؛
صد تشکّر از تو چون: این سان صفا میآوری!
"میان فاصلههای ما، هزار بوسه گم شد"
دلم بوسه ز لبهای تو میخواست...
ولی افسوس دوری از بر من...
امین غلامی (شاعر کوچک)
http://amingh68.blogfa.com
یک قالی با ارزش صد پاره پاره
کارش گذشته از رفو ها این قواره
تفسیر حال و روز من از دوری توست
تمثیل این قالیِ زارِ این اشاره
باید خودت از نو بکوبی و بسازی
بی فوت وقت و مکث و فال و استخاره
کاری برایم کن،هنرمندی عزیزم
تا فرصت...
وقتی هوا بس ناجوانمردانه سرد است ، آه
چاره فقط بوسه بر آن لبهای سوزان است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
دستانت، دستی از مهربانی و عشق،
که در آن، دلِ من گم می شود و می یابد خود را.
هر بوسه ات، شعری است بی پایان،
که در آن، من و تو در هم می رقصیم و جهان می میرد.
تو همان یاری که در حضورش،
جانم زنده می ماند...
مانده در دل حسرت بوسه ز لبهای ترت...
کاش تکرار نشود حسرت بوسیدن تو...
امین غلامی (شاعر کوچک)
https://amingh68.blogfa.com
چه زیباست که از چشمان عاشق، بوسه هویدا باشد
نسرین شریفی
ای دل سخن حاشا مکن، ازدل مبر آن خاطر شیرین
که طعم بوسه یارت، هنوز درحنجره گیر است
نسرین شریفی
غروبی،
برای نخستین بار
زنبور لبم بر گل لب هایت نشست
گرچه زیاد آنجا نماند...
اما آی دخترک نازنین،
طعم شهد لبت ابدی شد
و عسل بوسه ات در روحم ریخته شد.
شعر: صالح بیچار
ترجمه: زانا کوردستانی
برای رقص در هر آنچه میدانی چه دلتنگم
برای پرسه در اقلیم بارانی چه دلتنگم
تب و تابِ هوای عاشقی در بی قراری ها
برای گرمی یک بوسه ی آنی چه دلتنگم
برای دسته جمعی خواندن آواز دلتنگی
به شبگردی بدر آغوش خیابانی چه دلتنگم
برای بی خبر بودن به...
درانتخاب وادیم
همانی که مرا به دیار لایتناهی ببرد
و سوسوی یک نور باشد
بدون لا مروتی
و یک نگاه باشد، بدون فتنه انگیزی
و یک بغل باشد ، بدون هیچ رنج
و یک دشت بوسه
که خود بچینی اش و بر لبانت نهی
که دیگری به زحمت نیفتد
که...
در خیالم خندہ هایت خودنمایے میڪند
چشمِ تو در مسجدِ قلبم، خدایے مے ڪند
دست هایم بیقرارِ لمسِ مویت میشود
روسرے وقتے از آنها رونمایے مے ڪند
قطبِ قلبِ من هواے بوسہ دارد نازنین
بوسہ هاے تو دلم را استوایے میڪند
بے گذرنامہ مرا بہ مرزِ آغوشت بخوان
دست بے...
.
بگذار در نگاهِ تُ باران شوم به شوق
دردت بغل گرفته پریشان شوم به شوق
خواهم شوی تُ زلزله ویران کنی مرا
زیر نگاه مهر تُ پنهان شوم به شوق
تا بر ضریحِ چشم تُ ، جانم دخیل بست
گفتم کرامتی شود انسان شوم به شوق
دردی نشسته در...
انتظار به سر رسیدن
مثل رسیدن درختان گیلاس ته ِباغِ
نرم و شیرین و آبدار
گیلاس را گفتم
یا بوسه را....
یک نفر باید بیاید عشق ، مهمانم کند
سر دهد در پای من تا رو به سامانم کند
من چنانم که به نازی خلق را حیران کنم
او چنان در عاشقی باشد که حیرانم کند
دین و دل را واگذارد در تمنای وصال
آنچنان که بی نیاز از این و...