متن خاطره
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاطره
                    
                    
                    من ناز نمیکشم ...دلت خاست برو...
کج کج نکنم نگاه و..یکراست برو...
هرجورکہ مایلی بزن قید مرا!
هرچند دلم یکہ و تنهاست برو..
دیگر نکشم منت مهتابت را !..
تاریکی از این به بعد زیباست برو...
خودهی و درفکر خودت هستی و بس!
پس خاهش التماس بیجاست برو...
رو راست...
                
                    
                    
                    پدر بزرگ آلزایمر گرفته بود! 
از بین خاطرات هشتاد ساله ای که
داشت، فقط خاطره ی آشنایی با
مادر بزرگو یادش بود، و این خاطره
رو هر روز با خوشحالی تعریف میکرد،
دقیقا با همون کلمات! همون جملات!
بدون هیچ کم و کسری: زهره یادته؟! 
تو اومدی شیرینی فروشی که...
                
                    
                    
                    هیچ نقطه ای از جهان ،گرم تر ازآغوش پاییزیت، برای برگ برگ خاطره نیست....
حجت اله حبیبی
                
                    
                    
                    واسه کسی که عاشقه
 مرگه پایان رابطه 
خاطره اونومیکشه 
خاطره مثل قاتله 
 عاشق نمیتونه عشق واحساسش سرکوب کنه حال خرابش تنهامعشوق میتونه خوب کنه
                
                    
                    
                    خودم را در میان کتاب ها گم میکنم
تا ندانم چه می گذرد
که دانستنم جز فریادی گلو پاره چیزی ندارد
با چشم های باز گوش ها را بسته اند
خودم را در میان کتاب ها گم میکنم
در سال هایی دور ...
سال های کودکی ...
سال هایی که...
                
                    
                    
                    مرا جای دوری جستجو مکن
همین جا هستم ...
در همین کره ی خاکی
در همین حوالی خاطره های زمینی
در همین عکس هایی که لبخندهایم را ثبت می کنند
همین جا هستم
کنار قلبت ...
گوشه ای ساکت نشسته ام
مرا در میان تپش های قلبت جستجو کن
رعنا...
                
                    
                    
                    اینجا
هوای خاطره تو، خیلی ابری است
یک شب که چشمهای جهان را
خواب می برد،
آخر مرا و طفل دلم را
آب ... می برد ...
جلال پراذران
                
                    
                    
                    من چقدر خاطره ی نداشته دارم از تو ،
چقدر قرار های نگذاشته ،
کافه های نرفته ، نیمکت های ننشسته ، 
چقدر دوستت دارم های نگفته ،
حرف کمی نیست وفاداری به دست هایی که تابحال لمس نکرده ای...
«بهزاد غدیری»
                
                    
                    
                    کاش کلا رفتنی در کار نبود
کاش می موند
برای همیشه...
کاش می دونست
دنیا در بود و نبودش چقدررررر فرق میکنه!
آخه من فکر می کنم هیچ رفتنی 
حریف خاطره  ها نمی  شه...
من که رفتنی نبودم....
تو بند کفش هامو محکم کردی... 
ولی شاید
دفعه دیگه،دیگه برگشتی...
                
                    
                    
                    رد پایم مانده است ...
رد پایم ...
کنار سم یک اسب خیالی
روی شفافیت بلورین برف
روی ذرات خاک ...
مثال یک خاطره ی 
فراموش شده ی قدیمی
مانده است...
من میان قدم هایم
قدم زنان ...
تا خانه ای گمنام می رفتم
من ...
به کلمه ی ساده...
                
یه روز صبح از خواب بیدار می شی و متوجه می شی دیگه به گذشته و آدم های گذشته هیچ حسی نداری. دیگه می تونی به راحتی برای همشون آرزوی خوشبختی کنی. به جورایی حس رهایی و بی احساسی کامل پیدا می کنی. از اون به بعد دیگه با کسی...
                    
                    
                    مرور خاطرات و زیر رو کردن آن ها بعضی مواقع هم می تواند شیرین و لذت بخش باشد، هم می تواند یادآور یک خاطره ی تلخ و غم انگیز. 
وقتی با لذت هر چه تمام تر آن را برای عزیزت تعریف می کنی و آن را به وجد می آوری،...
                
                    
                    
                    پنج شنبه چون پرنده ای ست که بر فراز مسلخ خاطره ها پرواز می کند
بر هر آنچه گذشت
تا به یاد آورد آخرین خاطره ها، دیدارها و لبخندها را...
پنج شنبه همان بغض آرزوهاست که در پیچ و خم هزارتوی بایدها و نبایدها غرق شده است...
ارس آرامی