متن دلتنگی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عاشقانه
بیا در فصل طوفانزا ، شبی را همقدم باما
که وقت برگ ریزان ها ببینی انقلابم را
من دیر فهمیدم که با اقرار بر عشق
با دست خود از دوست، دشمن می تراشی
بینی و بین الله شب ها خواب داری!
اصلا ولش کن لعنتی، خوشبخت باشی...
علی صفری
از شاعران برجسته کشور که دهه شصتی می باشد و اشعارش بر جان می نشیند
او به قلبم خنجر خود را فرو می کرد و من
مضطرب بودم مبادا دست او زخمی شود
شیدا صیادیپور
از شاعران برجسته کشوری که متولد 1377 می باشد و بر خلاف جوان بودنش اشعار پخته و قابل تاملی می سراید
کاش میشد که به پایان برسد...
این بی تو بودن های من...
یـــارم نمیداند
مـــرا یادش
ویـــران میکند.
دل به دریا زدم وخون غزل پارو شد
چه شود حک بشود مطلع او بر کفنم
در آستانه ی آغوشت ،
فعل نبودن را صرف کردی ،
ومن ،
دل را به فردای نیامده سپردم
وایمان آوردم
به فصل سرد
آخرین فنجان دلتنگی هایم را نوشیدم .
ای کاش میشد شنبهها رو
از بندِ شایدها درآوُرد
ای کاش میشد پنبهها رو
از گوشِ بایدها درآوُرد...
هر اتفاقِ شاد و خوبی
از پشتِ بومِ خونه افتاد
هر روز، یک روبانِ مشکی
هر شب، سَری از شونه افتاد...
حرام باشد اگر غیر از لبان تو...
به فکر بوسه و مستی ز لبهای دگر باشم...
او مال من است و من به او حساسم
ای کاش کمی بفهمد از احساسم
آغاز شدم همین که چشمم افتاد
بر ماه رخ سرخ لب گیلاسم
عمریست به دنبال دلش میگشتم
اقبال بلند من ، شش آمد تاسم
زیباتر از این دلبر من اینجا نیست
اکنون متقاعد شده ام...
ممنوعه ای برای من
نمی توان صدایت را بوسید
دست ها را به موهایت گره زد
و میان میخانه ی چشم هایت
مست شد
اما ای کاش می توانستم
در هجوم هیاهوی نداشتنت
لااقل دیوار خانه ات می شدم
تو تصویر نگاهت را
بر سینه ام قاب می گرفتی
من...
چگونه فراموش کنم شبهای بی تو را...
وقتی که آغوشم بهانه میکند آغوشت را...
تَهِ دالانِ بی قراری ها
واژه سمتِ جناس خَم میشد
در سراشیبِ باورِ بی مغز
از لباسِ مداد کَم می شد
گریه ها در مدارِ رسوایی
پایِ زِهدانِ چشم آویزان
نوبتِ زایمانِ پی در پی
زیر ساطورِ حضرتِ هَذیان
فالِ من قهوه ای ترین لحظه
توی فنجانِ چای لَم داده...