متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی که میفهمی دلم از آسمون سیره
یا پشت لبخندی چرا پهلو نمی گیره؟
وقتی میوون غصه ها درگیر احساسی
سخته که دنیای پراز دردامو بشناسی
هرجا که اشکامو کنار میز می چینم
با توو سری های تبم عکساتو می بینم
با رفتنت تاول زده قدقامتِ...
شب شده دلتنگ تو ام بغض تو مهمان من است
بس که شکستم از غمت سر به گریبان من است
آخر به زنجیرم کشید غم های بی تو بودنم
سرد شد و یخ بسته تنم فصل زمستان من است
دل داده ام دلبرده ای ، عاشق و دلدارت منم
در...
دلتنگی من یکشنبه ها چندین برابر میشود
تا ببینم یار را فردای آن یکشنبه ها
وحدت حضرت زاده
مثل عشقی که به دوست داشتنش اظهار نمیکنی
مثل وقتی که دلتنگی و اقرار نمی کنی
من می روم گرچه بلد راه نیستم
حیف است که به ماندنم اصرار نمیکنی
ستایش فلاح
دلتنگی چه رنگیه؟
دلتنگی میتونه آبی باشه وقتی یه ماهی تو اقیانوس تنهاست
میتونه قهوه ای باشه وقتی یه پرنده تنها رو یه شاخه نشسته
میتونه قرمز باشه وقتی دو تا ماهی قرمز واسه هفت سینت خریدی و یکی می میره
میتونه سفید باشه وقتی عزیزی رو به آغوش خاک...
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچه کز غم هجران تو بر جان من است
وقتی شب ها
یادت قلبم را تنگ میکرد و
بالشتکم را با رغبت در آغوشک حل میکردم
فهمیدم تو یک خیالی
و من خام ترین شاعرِ عاشقِ این شهر...
مأوا مقدم
دلم برایت تنگ شده ،چشمانم برایت تَر شده
گمانم دلت از دلم سرد شده
و تو تنت در بغل دیگری گرم شده
گویی که قول هایت میان دروغ هایت گم شده
صورتم شکسته شده
موهایم سفید شده
دستهایم چروک شده
دیدنت ، بوییدنت ،بوسیدنت آرزویم شده
پس از رفتنت فقط...
راه تویی ، درد تویی ،درمان تویی
آنچه هست و نیست تویی ،
سبز تویی ،زرد تویی
باران تو ،برف تو
، همه و همه تو
عشق تو ،خدا تو.
عزیزحسینی
بوی دلتنگی می دهد
ثانیه هایی که
در سکوت نشسته ام بی تو
تو ای که ای کاش
می دانستی
این نشستنم
چله نشینی عشق است
و هر بار
که ورق می زنم
خاطراتت را
اشک
بوسه می زند
بر برگ برگ احساسم
بادصبا
چه کسی می داند
غم شده
بر دلم آوار
ولی می خندم
خانه دلگیر و خیالت
شده با واژه ی شعرم همراه
و چه محزون نگهم در پی تو
می نشیند به تماشای غروب
غرقِ احساس تو را خواستنم
در سکوتی پر دلتنگی محض
چه کسی می داند...
بادصبا
مشق می کند
به جرم عشق
چشم بارانی ام
در دریای دلتنگی
بادصبا
چشمهایم
در انتظار دیدارت
تا ابد بیدار می ماند
چرا که عشق
در قامت نامت
آشکار گشته است
چون خورشیدی تابنده
چگونه بی تو باشم
تویی که
چون باران
باریدی
بر شب بوهای باغچه ی دل
و عطر حضورت
پیچید در کوچه ی دلتنگی ام
مینویسم برای تو از دست رفته که هرکجای جهانی بازگرد ؛ مینویسم که بخوانی و بدانی جهانم خالی از هر موجودیست زمانی که تورا ندارم ؛ مینویسم به جبران تمام روزها و شب هایی که داشتمت ولی حواسم پرت روزمرگی هایم بود ؛ مینویسم دوستت دارم برای توی از دست...
دلتنگی ات به بلندای سرو است، و صبر من چون دیوار کوتاهی است که آجر به آجرش در نبودت در حال فرو ریختن است!
و من چون سربازی که خلع سلاح شده، هیچ دفاعی از خود ندارم؛ و زور عالم و آدم به من می چربد.
فاطمه قاسمی اسکندری (هورزاد)
دلتنگی مثل این میمونه که یکی با خنجر خیلی تیز روی دیوار دلت بکشه
حتی از اینم بدتر
یا مثل اینکه یکی قلبتو سخت در فشار قرار بده تا نتونی نفس بکشی
حتی از اینم درد آورتر
دلتنگی یه درد غیر قابل توصیفیه
خیلی سخته اما بی صداست
اما اخر...
تا آخر این شعر با قلبت بیا! یادت می آید...
خانم من! ای بهترین! ای با وفا! یادت می آید؟
یادت می آید دست هایم شد جدا از دست هایت؟
تا مرگ رفتم... بازگرداندی مرا... یادت می آید؟
تا طعم خوب باتوبودن را چشیدم قصه لرزید
یک شهر دشمن شد...
به هر طرف بروی در دلم نمایانی
شبیه ماهی قرمز درون شیشه تنگ