شعر عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر عاشقانه
دلبری آمده،
دل می خواهد
و تو،
سال هاست دلم را برده ای...
مهدی فصیحی رامندی
شیرین من! ای دلربا! ای خوب دلخواه!
خانم! ای کاشانی زیباتر از ماه!
یاس امین الدوله باشم کاش هرروز
وقتی که می آیی تو با لبخند از راه...
خوشبو کنم حال و هوایت را به شعری
خان دلم هستی و من یک رعیتم؛ آه!
زیبایی ات از حسن یوسف کم...
قدم های معصومانه ات
نشان از سیاست توست
تحریمت میکنم
اگر کسی را بخواهی
از امواج گیسوی پریشانت پیداست
جغرافیای طویل، پر از آشوب است
من در وصال تو
از آرام می گذرم
بگذار محکم
در آغوشت بگیرم
چو ایران در آغوش آمریکا
تو هم دورم بگرد
چون قایق ایران...
مرگ هم حال خوشی دارد اگر ما با هم
زنده گردیم و بمانیم به دنیای دگر
دوست دارم تنها شویم یک بوسه از لبت کنم
در آغوشم کشم آغوش خود حبس ات کنم
دوست دارم شیرین شوی شیرین تر از افسانه ها
تا شاه نشین قلب خود در قصه ها ثبت ات کنم
حوض خالی دلم با تو پر از آب شده
قلب پراحساسم با توچه بیتاب شده
درهمان لحظه ی دیدار تو انگاری که
یاکریم دل من از قفس آزاد شده
خسته ام خسته ز دردی ناگفتنی
خسته از باران های گاه و بی گاه چشمانم
خسته از راهی که نرفته تمام میشود
خسته از شب های بی پایان ِ زندگی ام
خسته از آغوش های خالی ام
خسته از دل کندن ُ رفتن
ای کاش این خستگی هایمان جسمی بود...
خَندیدی و
با خنده اَت،
شهرِ دِلم تَسخیر شُد...
لبخندِ معروفِ ژکوند،
با خنده اَت تَحقیر شُد...!❤️✨
فائزه حیدری
ای عشق
بد می کنی با من و دل
اما باز می خوانم تو را
حضرت عشق
دلبرجان
من در سیاهه ی چشم هایت
دلم را پیچیدم
نگاهم کن تا عشق گم نشود
این شب ها بلند تر از آن ند که فکر می کنی
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
من از این دیدار بی هیچ خاطره برگشتم
قصه ام تلخ شد کهنه شد شراب شد
قصه ی تازه ی خویش با مستی داستانت سرشتم
قصه ام باز ولی بیچاره ماند کنج میخانه
آری من باز هم داستان چشمان تو را...
خانم! حرفی هست می خواهم بگویم
من... راستش... این روزها بی تاب هستم
از دور هم گاهی که می بینم شما را
می لرزد از یک شرم شیرین قلب و دستم
شاید جسارت می کنم اما عجیب است
هی... چندباری خوابتان را دیده ام من
با اسمتان شعری نوشتم تا...
قسم به دانه ی تسبیح مادرم که هنوز
تمام قلب و وجودم پر از بهانه ی توست
بگذار بنوشم تب چشمِ عسلت را
یک لحظه بپوشم گل خوشبو! بغلت را
از هرچه که زیباست به قدری به تو دادند
پیدا نکند هیچکس اینجا بدلت را
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
آیینه می رقصید با اعجازِ نازت
در من تمنا غنچه ای زد سارقم کرد!
دیدی مرا یک لحظه، چشمم را گرفتم
زیبایی ات بی رحم بود و عاشقم کرد
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
عاشقم! تازه ترین سرخیِ گیلاس منم!
مثل هر شیشه ی باران زده، حساس منم!
عطر پیراهن من مانده در آغوش زنی
او که در دشتِ خیالات تو شد یاس منم!
خاک پای تو شدن قصه ی هر شعر کسی ست
زیر این خاک ببینی اگر الماس منم!
باز می بویمت...
ای راز سر به مهر من ای خوشترین غزل
زیباتر از ترانه و شیرین تر از عسل
عشقت شده بهانه ی بودن در این جهان
اسم تو شد دلیل گشایش به هر عمل